به گزارش روابط عمومی دانشگاه دکتر علی درزی در یادداشتی به مناسبت میلاد مسعود حضرت مسیح(ع) آورده است:
خداى تعالى به عمران وحى كرد كه من فرزندى به تو خواهم بخشيد، پسرى پر بركت كه افراد كور مادر زاد و مبتلا به مرض برص را شفا مىدهد و به اذن خدا مردگان را زنده مىكند و من او را رسولى براى بنى اسرائيل قرار مىدهم. او اين جريان را با همسر خود «حنه» در ميان گذاشت. هنگامى كه حنه باردار شد تصور كرد آن فرزند همان است كه در رحم دارد بى خبر از اين كه فرزندی كه در رحم او است مادر آن فرزند (مريم؛ بانوی بیتالمقدس) مىباشد و به همين دليل نذر كرد كه پسر را خدمتگزار خانه خدا «بيتالمقدس» قرار دهد. اما هنگام تولد دید كه فرزندش دختر است در اين موقع نگران شد كه چه كند. چون خدمتكاران بيتالمقدس از ميان پسران انتخاب مىشدند و سابقه نداشت دخترى به عنوان خدمتکار بیتالمقدس انتخاب شود. حنه دخترش را مریم ، یعنی زن عبادت کننده و خدمتگزار نامید و او را به معبد برد و به خادمان بیتالمقدس سپرد.
از آنجا که عمران مرد معروف و از نسل سلیمان نبی(ص) و در سیمای مریم آثار بزرگی نمایان بود، در سرپرستی این کودک میان عالمان بنی اسرائیل اختلاف شد. هر عالمی دوست داشت افتخار استادی و تربیت اولین دختر خادم بیتالمقدس نصیباش شود. نهایتا قرعه کشی کردند و قرعه به نام زکریا در آمد. بنا بود مریم در مکتب زکریا علم و معرفت بیاموزد تا چشم دلش باز شود. روزی زکریا به محراب مریم رفت، در کمال تعجب دید میوههای غیر فصل در کنارش است، از دختر جوان که زمان زیادی از ورودش به معبد نگذشته بود پرسید: مریم! این میوهها از کجا آمده؟ مریم با خونسردی پاسخ داد از نزد خداوند برایم آورده شد.
زکریا که تا آن زمان کودکی در خانهاش متولد نشده بود، با دیدن کمالات مریم، حسرت داشتن فرزند در دلش زنده شد و با قلبی شکسته و امیدوار از درگاه الهی فرزندی که وارثش باشد درخواست کرد. خداوند به وی مژده فرزندی خاص و بی نظیر داد و او را یحیی نامید. دو کودک پر خیر و برکت در میان بنی اسرائیل به دنیا آمده بود. اکنون یکی از آن کودکان به بانوی محترم و نمونهای تبدیل شد که بر عالمان بیتالمقدس پیشی گرفته بود. مریم روزها را به نماز و روزه مشغول بود و شبها را با تهجد و تفکر سپری میکرد. وی آن چنان غرق در مناجات شد که دیگر نمیتوانست در میان افراد به راحتی زندگی کند. برای خود خلوت گاهی انتخاب کرد تا عاشقانهتر با خالق متعال خود در تنهایی نجوا کند. ناگاه در آن تنهایی صورتی زیبا رو نمایان شد. وحشت و اضطراب سراسر وجود بانوی عفیف را فرا گرفت. پرسید تو کیستی و برای چه به اینجا آمدی؟ من از تو به خدای مهربان پناه میبرم.
این بار بشارتی عجیب در کار بود. فرستادهای ویژه، خبری نادر ارمغان آورده بود «نترس من فرستاده پروردگار توام» مژدهی پسری پاکیزه برایت آرودم. ترس و تردید وجود مریم را فراگرفت. فرزند برای من! چگونه ممکن است؟ من که ازدواج نکردام و دامنم هرگز آلوده نبود! برای پروردگارت آسان است که برای تو فرزندی خلق کند بدون آن که پدری داشته باشد. این یک معجزه است. رحمتی خاص از جانب پروردگارت که تنها به تو اختصاص یافته است. این ارادهی قطعی خداوند است.
خوشحال باشد یا غمگین؟! شیرینی مادر شدن در کنار تلخی تهمت شنیدن شرایط سختی برای بانوی بیت المقدس به وجود آورده بود. مریم از مردم بیشتر فاصله گرفت. در زیر سایه درختی نشست و به آینده مبهم خود و سرنوشت فرزندی که متولد خواهد شد فکر میکرد. با خود گفت کاش پیش از این مرده بودم و یادم از خاطرهها فراموش شده بود.
لطف و عنایت الهی شامل حالش بود، در آن بیابان خداوند از درخت خشکیده خرمای تازه برایش رویاند و در زیر پایش چشمه آبی گورا جوشاند و به او دلداری داد. کودکش متولد شد اما مریم نمیدانست در مورد فرزندش به مردم چه پاسخی بدهد. کودکش را در آغوش گرفت و به نزد مردم برگشت. غیبت مریم و بازگشت به همراه نوزادی در بغل. چشمها چرخید و عقلها حیران شد.
قضاوتهای نابجا و سخنان ناشایست بانوی پاکدامن را آزرده خاطر میکرد. مریم! کار بسیار عجیب و بدی انجام دادی! پدرت مردی نیکوکار و مادرت زنی نجیب و خودت معروف به پاکی بودی. حيف از آن سابقه درخشان، با اين آلودگى! و صد حيف از آن دودمان پاكى كه اين گونه بدنام شد. جریان این کودک چیست؟!
عیسی مسیح به امر خدا لب به سخن گشود و خودش را معرفی کرد. منم بنده برگزیده خداوند که به پیامبری انتخاب شدم و به من کتاب داده شد. خدا مرا مایه برکت قرار داد و به نماز و روزه و احترام و نیکی به مادرم سفارش کرد. درود خدا بر من است در روزی که متولد شدم و روزی که میمیرم و روزی که دوباره مبعوث خواهم شد. با شنیدن سخنان روح خدا، زبان سرزنش کنندگان کوتاه، حیرت زودباوران برطرف شد و بانوی بیتالمقدس آرامش یافت.