به گزارش روابط عمومی دانشگاه؛حجت الاسلام والمسلمین سيدحسن اسلامي اردكاني عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در یادداشتی آورده است:
بيحال و خسته از يك برنامه كوهنوردي 12 ساعته باز ميگردم. دوست دارم چشمم را ببندم و ناگهان خودم را كنار ماشين ببينم. مسموميت دو روز قبل و بيخوابي شب گذشته رمقم را گرفته است. خوابآلود و گيجم. دوست دارم در مسير دراز بكشم و بخوابم. دو، سه بار دراز ميكشم، اما اثري ندارد و بايد افتان و خيزان اين مسير بيپايان را تمام كنم. سرانجام به ماشين ميرسم كه در روستا پارک شده است. همنوردم زودتر رسيده است. ميپرسد «در صندوق ماشين را نبسته بوديد؟» پاسخ ميدهم كه بسته بودم. ميگويد باز بود و من چك كردم چيزي دست نخورده بود و كتري و كپسول سر جايشان بودند. سراغ صندوق ميروم. باز نميشود. با سوييچ هم باز نميشود. اهميتي نميدهم. ديگر به ماشين رسيدهام. وسايل را داخل ماشين ميگذارم و با دو همنوردم راهي ميشويم. همچنان حالم خوش نيست. اما به تدريج سر حال ميشوم و بگوبخند از سر ميگيريم. آنها را ميرسانم و به خانه ميروم. نيمهشب است. ميخواهم چيزي از صندوق بردارم. از داخل ماشين صندلي را خم ميكنم و تازه متوجه ميشوم كه زيادي صندوق خلوت است. خبري از چادر كوهنوردي، كيسهخواب، زيراندازها، دستكش، كپسول اصلي و سرشعله و هدلامپ نيست. باورم نميشود. دوباره چك ميكنم و باز متوجه مفقود شدن چيزهاي ديگر ميشوم. در واقع، دزد واردْ با خونسردي و با علم به اينكه اين ماشين حاوي لوازم كوهنوردي است، قفل صندوق را دستكاري ميكند و فقط چيزهاي مناسب را گلچين ميكند و با خود ميبرد. چند تكه لباس و باتوم قديمي در ماشين بود كه نظرش را جلب نميكند و به انتخاب خود بسنده ميكند.
در برابر اين عمل انجام شده قرار گرفتهام. اولين تجربه سرقت شدن به اين شكل را دارم از سر ميگذرانم و در پي تسكين خودم هستم. خب، كيسهخوابم عمرش را كرده بود. بيش از ده سال قبل آن را خريده بودم و خيلي كارايي نداشت. اما اين شيوه جواب نميدهد، چون به هر حال بايد يك كيسهخواب تازه بخرم و بايد ضرر را براساس وضع فعلي بسنجم نه ارزش كيسهخواب قديمي. تازه چادر كوهنوردي كه نو و سالم بود. نه، بايد فكر ديگري كرد. راهبرد دوم اين است كه اصلا از خير كوهنوردي بگذرم. دردناك است كه كلي تلاش كنم و زحمت بكشم و لوازمي را به تدريج بخرم و بعد در يك يورش غافلگيرانه همه را از دست بدهم. ولي اين راهبرد هم مفيد نيست. با اين منطق بايد از خيلي از فعاليتها دست بكشم. راهبرد سوم آن است كه خودم را ملامت كنم. من وسايلي با خودم برده بودم كه استفاده نكردم و به سرقت رفت. خب، بايد حواسم را جمع كنم و ديگر لوازم اضافي با خودم نبرم. اما اين راهبرد خودنكوهي نيز راهحل خوبي نيست. به هر حال فعاليت كوهنوردي به گونهاي است كه شخص بايد هميشه آماده موقعيتها و فرصتهاي مختلف و به قول قديميها «حاضر يراق باشد». وانگهي درست است كه از چادر در اين برنامه استفاده نكردم و به دوستان دادم. اما ممكن بود اگر نياورده بودم، بخواهم از آن استفاده كنم. پس اين شيوه هم راه به جايي نميبرد. ياد كتاب «تفكر تُند و كند» دنيل كانمن ميافتم و برخي از توصيههاي او را به كار ميگيرم. به جاي آنكه به يكايك اين اقلام مسروقه فكر كنم و اعصاب خودم را بههم بريزم، يك حساب كلي براي خودم باز كنم و به خودم بگويم كه اصولا فعاليت كوهنوردي هزينههايي دارد، از خريد و سفر و هزينه رفت و آمد تا استهلاك و گم شدن و حتي سرقت برخي از اقلام. همانطور كه در برنامه صعود به قله سبلان، دستكشم را گم كردم، اينجا هم برخي ديگر از وسايلم را از دست دادم. اينجوري انگار بهتر ميتوانم به قضيه نگاه كنم. از اين منظر در مجموع كوهنوردي مقداري برايم مخارج دارد كه كمابيش ثابت است، حال بخشي از آن به جيب فروشنده لوازم ميرود و بخشي به كيسه دزد. انگار آرام ميگيرم. به لحاظ عقلي قانع شدهام، اما به لحاظ عاطفي هنوز زخم اين سرقت را بر قلبم حس ميكنم. شايد زمان و خريد لوازم بهتر اين زخم را التيام ببخشد.