نشست علمی «درآمدی بر جنبشهای نوین دینی (پیدایش و نامگذاری)» ۲۹ خردادماه 1400 از سوی دانشکده عرفان دانشگاه ادیان و مذاهب و با سخنرانی صدرا حافظ رئیس مرکز مشاوره و روش تحقیق دانشگاه ادیان و مذاهب برگزار شد.
در ادامه، متن سخنان وی را میخوانید:
دین باید معنا شود. همچنان که جنبش باید معنا شود. هر معنویتی از ۱۹۷۰ به بعد ایجاد شده، ذیل جنبشهای نوین دینی قرار میگیرد. حال سؤال این است که در سنت، دین به چه شکلی ارائه شده که دین در شکل جدید، آن ویژگیها را ندارد تا اکنون بخواهیم جنبشهای نوین دینی را تعریف کنیم. بنده یک حد وسط از ویژگیها برای دین سنتی قرار میدهم و هرکدام از این ویژگیها در تعریف از دین جدید گنجانده نشد، میتوانیم ذیل دین جدید قرار دهیم.
یکی از ویژگیهای مدرنیزاسیون، شخصی شدن دین است، اما سؤال این است که دین سنتی تا چه اندازه با این ویژگی موافق است. مشخصه سنتی دین، شریعت آن است، اما چقدر حاضریم در دنیای جدید از این مشخصه عقبنشینی کنیم. دین در معنای تاریخی و سنتی دارای مشخصههایی است. اولین مشخصه یک دین الهیات آن است. کلام ادیان، دفاعیه آن است و صیانت از باورداشتهای یک آیین را انجام میدهد. در تئولوژی ادیان، مجموعهای از باورداشتها را داریم و کلام باید تکیهگاه این باورداشتها باشد.
الهیات مسیحی، کلام اسلامی، کلام یهودی، باور به توحید، معاد و عدل در ادیان وجود دارد که همه این باورداشتها از سوی علم دیگری مورد حفاظت قرار میگیرند و بدون این ویژگی، امکان حفاظت از آن دین مهیا نیست. این ویژگیها ظاهراً در مواجهه با ویژگیهای جدید با عقبنشینی حداقلی یا حداکثری مواجه شده، لذا با یک جایگزین یعنی دین جدید مواجه شدهایم.
مشخصه دوم دین در معنای تاریخی، تقدس و عناصر قدسی آن است. اساساً تعریف دین به خاطر تمایزی است که بین عناصر مقدس و غیرمقدس وجود دارد.
یکی از چالشهای موجود در دنیای جدید، جهانیشدنی است که این مشخصه را مورد چالش قرار داده است. در جهانیشدن قائل به حذف زمان و مکان هستیم و از یک شهروند جهانی و دهکده سخن میگوییم و وقتی میخواهیم آن را اعمال کنیم، باید سرزمینزدایی نیز صورت گیرد و تعلقات سرزمینی کمتر شود. مهمترین تعلقات سرزمینی ما تعلقاتی است که به مکانهای شریف و مقدس داریم. حال سؤال این است که این تعارض را چگونه حل میکنیم. اساساً این موضوع منجر به بحران شده است، چراکه ما با تعلقات سرزمینی که بخشی از آن باورداشتهای مقدس است، ارتباط عمیقی داریم و با حذف آن دچار بحران میشویم.
سرزمینزدایی در پیوستار جهانی شدن بحران معنا ایجاد کرده است. دین سنتی با استقرار عناصر قدسی در یک سرزمین، برای ما جبرانکننده معنا ایجاد کرده است، اما جهانیشدن با سرزمینزدایی منجر به ایجاد بحران شده است. حال سؤال این است که آیا میتوانیم دین سنتی داشته باشیم که هیچکدام از تعلقات سنتی را نداشته باشد. در دین اسلام، مکانهای شریف بسیاری وجود دارد، لذا اگر میخواهیم شهروند جهان شویم، باید عناصر قدسی را حذف کنیم، لذا دچار التهاب میشویم و این یکی از تعارضات پیش رو است.
ویژگی دیگر دین در تعریف سنتی، این است که دین قائل به ماورا است. بخش بزرگی از باورداشتهای ما در اصول و فروع، بهره حداکثری از حقانیت برای عناصر متافیزیکال است. قویترین عنصر مجرد برای یک دیندار، خداوند است. این مهمترین باور ماوراءالطبیعیهای ماست و با زمینههایی از عرفی شدن مواجه هستیم که مهمترین تعریف از سکولاریسم، حذف عناصر قدسی از جهان است. حال سؤال دیگر این است که این تعارض را چگونه حل میکنیم. بحث ما نقد و بررسی جنبشهای نوین دینی است و در حال توصیف هستیم، اما باید نقد عالمانه هم مد نظر قرار گیرد.
حذف عناصر قدسی از جهان به معنای عرفی شدن جهان است؛ یعنی هیچ سهمی به عناصر قدسی در این جهان از جمله خداوند نمیدهیم. این هم منجر به چالش و تعارض میشود. ویژگی دیگر دین در تعریف سنتی، شریعت آن است. شریعت به معنای مناسک و شعائر است. ما در تعریف سنتی با شریعتی مواجه هستیم که مشخصه مهم مناسک آن، شعائر است که نمودی اجتماعی دارند و باید به نحو اجتماعی انجام پذیرند، اما همانگونه که بیان شد، ویژگی مهم مدرنیزاسیون، شخصی شدن است؛ یعنی اگر میخواهید مدرن شوید، باید از مناسکی که شعائر شما را به شکل اجتماعی پوشش میدهد، اجتناب کنید.
با ارجاع به مصادیق، جنبشهای مد نظر را مورد توجه قرار میدهیم تا روشن شود آیا امر معنوی که بیشتر شخصی است، جایگزین شده است یا خیر؟ وقتی میخواهیم از جایگاه گزارهها در یک دین تقسیم داشته باشیم، از ایمان، اخلاق و شریعت سخن میگوییم. اگر احیاناً امر اخلاقی شما با یک فلسفه نسبی، دستورالعمل صادر کرد و از سوی دیگر مشخصه مهم دیگر مدرنیزاسیون هم انسانی شدن پدیدارهاست و همه چیز ذیل امیال او تعریف میشود، آنگاه ممکن است تزاحمی بین این گزارهها با گزارههای سنتی وجود داشته باشد.
البته ما با حجم وسیعی از جنبشهای نوین دینی مواجه هستیم که برخی به شدت اخلاقی و شریعتمآبانه هستند، لذا با پیچیدگیهایی در جنبشهای نوین دین مواجه هستیم که برخی از این گزارهها ممکن است در مورد برخی از آنها صدق کند و نتوانیم حکم کلی در مورد آنها صادر کنیم. برخی این چنین مطرح میکنند که زمینه پیدایش جنبشهای نوین دینی، نه از سَرِ محیطی است که سکولاریسیم یا مدرنیسم ایجاد کرده، بلکه اتفاقاً در رویگردانی از مدرنیسم یا سکولاریسم است، اما مهمترین مبنا این است که ما دارای بسترهایی هستیم که باید مورد توجه قرار گیرند و اگر حداقلهایی مورد توجه قرار گیرند، فرضیه ما درست از آب در میآید. در مدرنیسم از خودکیشی و خودگزینشی سخن به میان میآید. دین انسان سنتی از سوی دیگری آورده میشد، اما انسان مدرن به مثابه آورنده است و خویشتن وی از حیث مرجع بودن مورد توجه قرار میگیرد و این معنویتِ خویشتن از اقسام و مدلهایی است که درباره جنبشهای نوین دینی به کار میبریم.
مشخصه دیگر عرفی شدن دین است. عرفی شدن در مقابل قدسی شدن است. در اینجا قدسیزدایی صورت میگیرد. در دین سنتی، اعتقاد به اماکن مقدس وجود دارد، اما در تعریف جدید و در یکی از زمینهها که مدرنیته باشد، گفته میشود ویژگی دنیای جدید، دنیاگرایی در مقابل قدسیگرایی است. عرفی شدن یعنی باید هم در نظر، آن دیدگاههای سنتی را حذف کرده و هم در عمل، زیستی عرفی انتخاب کنیم و هیچ کدام از رفتارها و اعمال شما اثری قدسی و متافیزیکال نداشته باشد.
قویترین تعریف از سکولاریسم این است که بازیگری یکایک عناصر قدسی را در انحای زیست خود حذف کنیم؛ یعنی شما خواستار دینی هستید که نقشی نمادین و تشریفاتی از خود داشته باشد و قطعاً دین در معنای سنتی با چنین مواجههای همراهی نمیکند. در سنت، برای عناصر بالادستی سهم قائل هستیم، اما در دنیای جدید سهمی ندارند و نهایتاً باید شخصی شوند. در اینجا سخن از حذف نیست، بلکه سخن از گزینش است؛ یعنی از بخش اجتماعی دین صرف نظر کرده و به بخش شخصی فردی آن توجه کنیم. اتفاقاً مصادیقی از جنبشهای دینی وجود دارد که همراستا با شخصی شدن دین است.
اینکه شخصی همانند اوشو در غرب بسیار مورد توجه قرار میگیرد، آیا به خاطر همگونی با مشخصههای دنیای مدرن است یا به خاطر قرائت جدید از دینِ کهن دارد مورد توجه قرار میگیرد؟ اتفاقاً وی به خاطر طعنهها به دین کهن و قرائتهای جدید مورد توجه قرار میگیرد و اتفاقاً از جانب همان نهاد سنتی رانده میشود. این مرجع قرار گرفتن انسان اتفاق بزرگی در غرب است و آنقدر مهم است که میتواند مرجع دینی نیز قرار گیرد و آن را در خود منحصر کند.