به گزارش خبرنگار دانشکده علوم اجتماعی، ارتباطات و رسانه، دکتر محمد مهدی فتوره چی، مدرس ارتباطات و رئیس هیئت مدیره انجمن ترویج فرهنگ مسئولیت اجتماعی و استاد مدعو دانشکده علوم اجتماعی، ارتباطات و رسانه در یادداشتی آورده است: این روزها در هر محفل و نشستی با دوستان و خویشان بیش از هر زمان دیگر از افزایش افسار گسیخته ی قیمت ها، گسترش فساد و رشوه و اختلاس برخی مسئولان، بی تدبیری حکمرانان در بسامان کردن امور معیشتی، تعلل در مبارزهی با مفسدان افتصادی، بحران هویت نوجوانان، بی اعتمادی آحاد مردم به دولتمردان، کاهش سرمایه ی اجتماعی و ناامیدی فزاینده ی جوانان سخن به میان می آید. امروزه در اغلب خانواده های طبقه ی متوسط یک یا دو جوان تحصیلکرده ی بیکار، منزوی، ناامید و در معرض افسردگی به چشم می خورد که کور سوی امیدی به تغییر و بهبودی اوضاع اقتصادی و اجتماعی ندارند؛ اغلب این جوانان سرگشته و ناامید دهه ی هفتاد و هشتادی که سبک زندگی متفاوتی را برگزیده اند بدلیل وابستگی عاطفی به خانواده و یا نبود منابع کافی مالی برای مهاجرتی مطلوب به سرزمین آرزوهایشان- جایی که خبری از تورم و تحکم و تزویر نیست- در حصار تنگ خانه های خود محبوس اند و آئینه ی دق و حسرت روزافزون والدین شان؛ جوانان بعضا با استعداد و آزاد منشی که به زلالی آب و شفافی آئینه اند و تمام دل خوشی شان تعاملات مجازی با همآلان شان در پلتفرم های نیمه مسدود محبوب بیگانه در داخل و خارج کشور است.
نتایج بسیاری از تحقیقات انجام شده در داخل کشور از جمله پژوهش افراسیابی و دیگران[1] نشان می دهد از یک سوی محدودیت های اجتماعی، نابرابری های جنسیتی و سرخوردگی های ایجاد شده از سوی جامعه در جوانان دانشجو موجب کاهش سطح امید به زندگی ایشان شده است و از سوی دیگر بهره مندی از سرمایه های اقتصادی و هویت حرفه ای با سطح امید به زندگی جوانان رابطه ی معنا داری دارد. سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که ما والدین مسئول کم مایه(سرمایه) که این روزها بیش از هر زمان دیگر در تامین مایحتاج روزمره ی خود ناتوان و خجلیم و بالطبع ناتوان تر در تامین هزینه های مهاجرت نور چشمانمان، چگونه می توانیم با توسل به آموزه های فلسفه ی زیستن در شرایط دشوار آنان را با همه ی ناملایمات و شرایط ناگوار کنونی به آینده و زندگی، امیدوار و بارقه ی امیدی در ذهن شان ایجاد نمائیم؟
اغلب فلاسفه از جمله استاد ملکیان در کنار عوامل معنا بخش زندگی( هنر ورزی، انجام خدمات عام المنفعه و خیر همگانی، و علم ورزی) به نقش مذهب و دینداری و رابطه ی پیوستهی بنده و با پروردگار و معبودش هم اشاره کرده اند که به نظر راقم این سطور، این مورد اخیر را امروزه نمی توان به همه ی مردم بویژه جوانان ناامید و گریزان از مذهب و اَعمال عبادی توصیه کرد و یحتمل اغلب شان ما را به نیشخند خواهند گرفت؛ بویژه اینکه در جامعهی پر تلاطم و تحول ما این روزها شاهدند که چگونه در پرتو فناوری های نوین ارتباطی و اطلاعاتی و پیدایش جهان فرهنگی و البته عملکرد برخی دولتمردان و روحانیون اشرافیِ عامل بی عمل، و …. برخی دینداران متعصب و انقلابی دو آتشه هم، این روزها رویکرد تساهلی و بی تفاوتی در پیش گرفته اند.( با این رویکرد، زندگی در سایه ی مومنانه، با بیم و امید وتعهد و مسئولیت پذیری همراست که در آن، خدا عامل اصلی معنابخشی به زیستن ماست؛ و عالم هم، مخلوق خدایی که مبداء خیر و زیبایی است و جهان خاکی در همه حال، قابل زیستن و عرصه ای برای آزمایش و ابتلاست). از آنجا که اغلب جوانان عصر جامعهی شبکه ای که به بومیان اینترنت معروف اند دارای ویژگی هایی چون هنجار شکنی، سنت شکنی و مسئولیت گریزی و یحتمل دین گریزی اند بر آن خواهم شد در این گفتار به نقش دین و مذهب در ایجاد شور و امید به زندگی اشاره نکنم و بیشتر به مولفه های فلسفی دیگری تکیه دست یازم تا جوانان مان دریابند با همه ی این احوال، سودمندی زندگی کردن در همین شرایط دشوار هم بیشتر از هزینه هایی است که برای زنده ماندن می پردازند. تردید نیست که بیش از پاسخ به پرسش مطروحه باید هدف و مقصود از زندگی را برایشان تبیین کرد، آیا آنگونه که در جمله ی معروف منسوب به معصوم آمده( ان الحیوه عقیده و الجهاد) زندگی سراسر عقیده و تلاش و کوشش برای پاسداری از آن عقیده است؛[2] و یا این سرای خاکی و طبیعت دلربای این جهان ناسوتی آنگونه که پست مدرنیست ها معتقدند جایی است برای گذارن اوقاتی خوش با بهره گیری حداکثری از مواهب و لذت های آن به هر قیمت و به هر اندازه و یا به بیان فرمایش رسول مکرم اسلام،« دنیا زندان مومن است و بهشت کافران»(الدنیا سجن المومن و جنه الکافر) و گذرگاهی برای رسیدن به عوالم بالاتر ملکوت و کسب مراتب عالی بندگی در نتیجهی تهذیب نفس و تادیب جسم با روزه داری و تحمل مشقات پی در پی در کار و زندگی و …
با توجه به عدم اقبال و عنایت اغلب جوانان ناصبوردهه ی هفتا و هشتادی به دین و مذهب و عدم اعتقاد ایشان به کارآمدی ارتباطات معنوی و حیات طیبه ای( که از منظرقرآن[3] و علمای دینی چون آیت الله آملی) به زندگی مومنان وارسته و اولیای مومن و بردبار معنا می بخشد به اختصار تلاش خواهم داشت با مروری بر افکار و اندیشه های فیلسوفان معاصر دیدگاهشان را در سه قسم صورت بندی و تفکیک کنم تا شاید تلنگر و چراغ راهی باشد برای جوانان ناامید و پریشان و حتی میان سالانی که در این وانفسا و هجوم انواع امواج ناملایمات و شرایط مایوس کننده از تغییر و بهبودی، با اتکای به نیرو و توانایی های فردی بدنبال راه هایی برای معنا بخشی به زندگی خود هستند.
از فحوای کلام اندیشمندان و فیلسوفان معاصر استنباط می شود که آدمی برای معنابخشی به زندگی اش علاوه بر دینداری و تقویت ارتباطات معنوی که بعدی فردی دارد باید دست کم در یکی از سه قسم و گروه ذیل که ُبعد اجتماعی دارد، کنشگری بی تاب و فعال باشد:
- مولدان: این قسم یا گروه از مردم افرادی هستند اغلب، درون گرا و صبور که در یک حوزه ی خاص فرهنگی، علمی و هنری صاحب قلم و آثار فاخر و ماندگار و نافع اند؛ همچون استاد دهخدا، فروزانفر، ندوشن، شفیعی کدکنی، محقق، و .. مولفان آثار ارزشمند و ممتاز علمی، یا هنرمندان برجسته و شهیر در عرصه های خوشنویسی، نقاشی، مجسمه سازی، کارگردانی، بازیگری و ….از این گروهِ اخیر اشخاص نامدار و نام آوری چون استادان گرانقدر و مانای کشور، فرشچیان، امیرخانی، انتظامی، حاتمی و …را می توان ذکر کرد و خوشبختانه در این مرز و بوم می توان نام صدها تن از اندیشمندان و اهل خرد و قلم و اثر را هم بر شمرد و نیز نام هزاران نفر دیگر از دانشجویانشان که با الهام از آن اسطوره های عرصه ی علم و هنر و فرهنگ پیوسته در حال تولید و یا ترجمه ی محتواهای خواندنی و ستودنی اند. بی شک مادرانی که علاوه بر زائیدن نوزاد در تربیت و پرورش کودکان شان هم اهتمام ویژه دارند و به اصول و مهارت های والدگریِ مسئولانه آگاهی کافی دارند در این دسته قرار می گیرند و در اهمیت این نقش ممتاز همین بس که چه بسیار مادرانی بوده اند که با درک اهمیت تربیت صحیح فرزندانشان، تحصیل، تدریس و تحقیق و هر آنچه که موجب توسعه ی فردی شان می شده را برای همیشه رها کردند تا نقش مادری شان را به تمام و کمال به انجام رسانند؛ مادرانی که از دامن شان چه بسیار مردانی که به معراج رفته اند و چه بسیار زنان و مردان عالم و وارسته ای که در اثر تربیت چنین مادران ایثارگری از جمله مفاخر و مشاهیر عالم شده اند.
- موثران: این قسم، اغلب شامل افرادی است برون گرا با هوش هیجانی ممتاز، تعاملات اجتماعی بالنسبه بالاتر و قدرت نفوذ مطلوب در افکار عمومی که بشدت به انجام اَعمال نیکوکارانه و خیر همگانی عنایت و اهتمام دارند؛ اغلب این قسم از مردم دارای روحیه ی مسئولیت پذیری اجتماعی ویژه ای بوده و بشدت علاقمندند در قالب فردی و یا یک انجمن و تشکل مردمی به کاهش آلام و رنج جامعهی هدف شان بکوشند و یا برای آنکه محیط زیست شان جای بهتری برای زندگی خود و هم وطنان شان باشد از هیچ تلاشی دریغ نمی ورزند. در میان این گروه از مردم، کم نیستند فرهیختگان و اهل قلم و نظر کم مایه تری که از میان سالی و یا دوران بازنشستگی ترجیح داده اند پیش از آنکه دیر شود[4] برای درک حال خوب تر و خدمتی مانا در عرصه ی اجتماعی دست از تولید محتوا برداشته و دانش و اندوخته های علمی شان را در عرصه و میدان عمل در جامعه ای بکار گیرند( معتقدان به علم نافع).
- مروجان: و اما آخرین گروهی که دانسته یا نادانسته به زندگی شان معنا می بخشند مروجان علم و فرهنگ و هنر و ناشران اندیشه های والا و رفتارهای الهام بخش و متعالی در جامعه اند. اغلب، کارشناسان فرهنگی و اجتماعی، مبلغان مذهبی، معلمان و مربیان تربیتی، مروجان علوم و فنون و کنش های فرهنگی و ..در این گروه قرار می گیرند و از جمله تشکل ها و کانون های مروج رفتار و خرده فرهنگ هایی که زیست جهان اجتماعی مان را قابل تحمل تر می کنند از جمله انجمن ترویج فرهنگ مسئولیت اجتماعی که اعضای آن بدنبال احیای این فضیلت گمشده و مغفول در کشورند.
کوتاه کلام چنانچه فرزندان ناامید و جوانِ جویای نام و هویت مان اعتقادی به معنابخشی زندگی شان از طریق تجربه ی زیستی معنوی با اتخاذ سبک زندگی دینمدارانه ندارند باید با ارزیابی ظرفیت و استعداد و تمایل ذاتی شان آنان را به یکی از سه گانه های امیدبخش زندگی هدایت کرد تا با به جای تکیه بر عناصر و محرک های خارجی انگیزه بخش بر توانایی و قابلیت های درونی شان تکیه کنند و خود را در یکی از گروه های مولدان، موثران و مروجان محک بزنند تا به زندگی شان معنا بخشیده و امید در ضمیرشان جوانه زند، شاید آرزویی درونی یا بیرونی اعم از مالی و دست یازیدن به اعتباری اجتماعی و حقیقی را تمنا کنند که آرزو و حتی فراتر از آن رویاهایی که نقش بسیار مهمی در حرکت چرخ های زندگی و پیشرفت در جنبه های مادی و معنوی انسان دارد.
در خاتمه یاد می کنم از استاد مرحوم محمد امین قانعی راد که نه تنها جامعه شناسی مردم مدار و درمانگر بود بلکه در مسئولیت پذیری اجتماعی هم در بین اساتید دانشگاه سرآمد و شهره بود؛ آن استاد اقتدارگرا(به تعبیر استاد خانیکی) در آخرین پیام نوروزی اش چه زیبا و چه بجا بر اهمیت رویا پردازی و ضرورت جرئت ورزی به رویاپردازی تاکید کرد و ابراز نگرانی از اینکه جامعه و جوانانی که آینده ی کشوری را خواهند ساخت بدون داشتن آرزوهای بزرگ و رویاپردازی در هیچ عرصه ای به توسعه ای مطلوب نخواهند رسید.
امید آنکه ما معلمان و مربیان تربیتی نسل تحول خواه و نوگرای امروزی هم با اتخاذ سازو کارهای لازم برای ایفای نقشی فعال تر در یکی از سه قسم یاد شده فرزندان ناامید و سرخورده مان را با خود همراه سازیم شاید با تغییر در بینش شان بارقهی امید در ذهن شان درخشیدن گرفته و برای آینده شان شهامت و جسارت رویاپردازی را تحصیل کنند.
[1] Sid.ir/paper/262786/fa
[2] شهبد مطهری در کتاب «سرگذشت های ویژه از زندگی اش» با این بیان فاقد سند مخاف بود.
[3] من عمل صالحا من ذکرا او انـثی و هوو مومن فلنحیینه حیوه طیبه و لنجزینهم باحسن ما کانوا یعملون(نحل، آیه 97)
[4] یاد می کنم از نویسنده ی توانا مرحوم رضا بابایی که پس از نگارش بیش از 150 کتاب در زمینه ی دین و فلسفه در اوج بیماری اش در سال گذشته وصیت کرد که «اگر عمری باشد هیچ فضیلتی را هم پایه ی مهربانی با آدمیزادگان نمی شمارم؛ کمتر می گویم و می نویسم و بیشتر می شنوم و می خوانم و خود را بدهکار هستی می شمارم و نه طلبکار! ….و برای آبادانی و آزادی کشور می کوشم».