به گزارش دانشکده علوم اجتماعی، ارتباطات و رسانه، تعرفه ترافیک بهعنوان یکی از داغترین بحثهای این روزها بالاخره در کشاکش منافع سیاسی و اقتصادی مختلف به نتیجهای رسید و سیب تعرفه ترافیک آنقدر چرخ میخورد تا با افزایش ۳۴ درصدی به زمین رسید؛ در این فرآیند آنچه مهم مینماید اولاً توجه به ابعاد مختلف مسئله و ثانیاً پرداختن به مسائل و چالشهای اساسی حکمرانی فضای مجازی است که در این عرصه خود را نمایان ساختهاند. بهزعم نگارنده، یکی از چالشبرانگیزترین سؤالهایی که به بهانه این فرآیند یا به عنوان یک بعد از مسئله میتوان به آن توجه نمود آن است که در حکمرانی خدمات محتوایی فضای مجازی کشور بایستی طرفدار «تولیدکننده» بود یا «مصرف کننده»؟ در نگاه اول تبدیل مسئلهای نسبتاً واضح به یک دوگان تقابلی کاملاً اشتباه به نظر میرسد و احتمالاً اولین پاسخ به این سؤال آن است که هم باید به تولید کننده کمک کرد و هم حمایت از مصرفکننده را در دستورکار قرار داد. اما، آیا در شرایط فعلی این دو با هم قابل جمع است؟
برای پاسخ به این سؤال باید از این مقدمه شروع کرد که نظام حکمرانی محتوای دیجیتال کشور خواسته یا ناخواسته بهصورت عجیبی با ترافیک گره خورده و با آن عجین شده است؛ به نحوی که مهمترین شاخص توسعه محتوا در نظام حکمرانی فضای مجازی «نسبت ترافیک داخلی به خارجی» است؛ اگرچه نمیتوان منکر ارتباط میان این دو پدیده شد اما در ادامه به اجمال اشاره میشود که ربط و نسبت آنها نیز آنچنان وثیق نیست.
مهمشدن نسبت ترافیک داخلی به خارجی به معنای محور قرار گرفتن سنجش «مصرف محتوا» در تحلیلها و سیاستگذاریها است که البته بیراه هم نیست؛ چراکه همه سیاستگذاریها نهایتاً بایستی به مصرف بهتر کاربر و نظامسازی فرهنگی میان کاربران منجر شود؛ اما مسیر انحرافی آن است که تمرکز بر سنجش مصرف از طریق نسبت ترافیک داخلی به خارجی، سیاستگذار را نیز به این سمت سوق دهد که تمام تلاش خود را مصروف غلبه ترافیک داخلی بر خارجی نماید. طراحی سیاست «تعرفه ترجیحی» را نیز باید در ادامه همین نگاه و در ادامه سیاست کلان مصرف محوری تصور نمود. تعرفه ترجیحی که در شرایط فعلی تقریباً اصلیترین سیاست کشور برای توسعه محتوای بومی است، با ابزاری «اقتصادی» حمایت از مصرفکننده محتوای داخلی (بخوانید ترافیک داخلی) را هدف قرار داده و ارزانتر بودن ترافیک داخلی را عامل رغبت به پلتفرمهای بومی و مصرف بیشتر محتواهای داخلی دانسته است. بنابراین، از دیدگاه سیاستگذار انتظارآن است که با این تبعیض مثبت به نفع ترافیک داخلی، مصرف محتوا (بخوانید ترافیک) به سمت داخل سرریز شود و نسبت ترافیک داخلی به خارجی بهبود یابد. اینجاست که گفته میشود نظام حکمرانی محتوای دیجیتال کشور با ترافیک گره خورده است!
در این فرآیند شاهد چند فروکاهش هستیم. فروکاهش از «زیستبوم خدمات محتوایی» به «مصرف محتوا»، فروکاهش از «مصرف محتوا» به «مصرف ترافیک» و فروکاهش از «انگیزش مصرف محتوای داخلی» به «تعرفه ترجیحی ترافیک داخلی»! اگرچه نمیشود منکر تأثیر و تأثر تعرفه ترافیک بر مصرف محتوا شد، اما سؤال آنجا است که آیا در این حدود ۷-۸ سالی که سیاست تعرفه ترجیحی اتخاذ شده است اگر سیاستهای دیگری همچون فیلترینگ اتخاذ نمیشد باز هم شاهد رشد آنچنانی در ترافیک داخل نسبت به خارج بودیم یا خیر؟ اصلاً چهقدر از مردم از این مسئله اطلاع دارند و آن را در تصمیم خود برای مصرف محتوا دخیل میکنند؟ سؤال جدیتر آنجا است که آیا غلبه ترافیک داخلی به خارجی بهمعنای وضعیت مطلوب زیستبوم محتوای دیجیتال در جوانب تولید، توزیع و مصرف است؟ آیا احتمالش نیست بازیگران مختلف با انگیزههای مختلف اقتصادی و سیاسی به ایجاد ترافیک کاذب یا ترافیکسازی داخلی روی آورند؟ و سؤالات دیگری که در این باره به ذهن میرسد. بهنظر شاخص نسبت ترافیک اگرچه حتماً برای ارائه نمایی از وضعیت محتوا لازم است اما کافی نیست و باید برای رصد و پایش این حوزه شاخصهای دیگری نیز طراحی نمود.
این نگاه مصرف محور در سیاستگذاری و حکمرانی محتوای دیجیتال چه تبعاتی ایجاد میکند؟ نگاه مصرفمحور در حکمرانی محتوای دیجیتال حاضر است منافع اپراتور و حتی تولیدکننده محتوا را در تعرفه ترجیحی ترافیک قربانی کند تا ترافیک داخلی رشد کند. این نگاه نقطه اهرمی برای توسعه محتوای داخلی را حمایت از جانب مصرف و تقاضا میداند؛ البته نه تقاضا برای محتوای داخلی و بومی و ایجاد وابستگی به آن، بلکه تقاضا برای ترافیک داخلی. با این نگاه، حتماً دوگان ساخته خواهد شد! دوگان میان تعرفه ترجیحی برای حمایت از مصرف کننده یا تعرفه تمام بها برای حمایت بیشتر از تولیدکننده محتوا؟ این نگاه چون محتوا را به ترافیک گره میزند لاجرم به این تناقض و تعارض خواهد رسید. شایان ذکر است که این داستان مرغ و تخم مرغ همیشه بوده و اینجا نیز تکرار میشود که آیا تقاضا تولید کننده محتوا را وادار به تولید میکند یا تولید محتوا کاربر را به سمت مصرف محتوا میکشاند؟ طبیعی است که بگوییم هر دو! اما در اینجا بحث بر سر غلبه نگاه و تأثیر آن در سیاستهای عینی جامعه است.
راه برون رفت از گرداب این دوگان آن است که اولاً مسئله محتوا را با گرهزدن به ترافیک بهورطه دوگانسازی نکشید و ترافیک و تعرفه آن را تنها اکسیر اصلاح زیستبوم محتوای دیجیتال ندانست؛ ثانیاً با پیوند نزدن ترافیک به محتوا، نگاه را فراتر از «مصرف محوری» برد و بهجای آن «شکل دادن به زیستبوم محتوای دیجیتال» را در دستورکار قرار داد. آنگاه هم میتوان از مصرف کننده حمایت کرد و هم تولید محتوا را رونق بخشید؛ در اینصورت ممکن است یکی با تعرفه ترافیک حمایت شود و دیگری با ابزار و انگیزههای دیگر زیستبوم مثل تسهیم درآمد محتوا، مالکیت معنوی تولیدات محتوایی، ارائه خدمت با کیفیت و…. توضیح آنکه با شکلدادن به زیستبوم دیگر تنها عامل مؤثر در نگهداشت و حمایت از کاربران قدرت تعرفه ترافیک نیست، بلکه کشش و پیوند آن کاربر با زیستبوم است که او را به سمت مصرف محتوا هدایت میکند. بدون این نگاه، حاکمیت خود را در حکمرانی محتوای دیجیتال خلع ید کرده و این امر مهم را بازیچه کشمکشهای سیاسی و اقتصادی ترافیک و تعرفه آن خواهد نمود.
این مسئله را میتوان در جریان افزایش تعرفه ترافیک نیز باخوانی نمود؛ از طرفی نگرانی حاکمیت از کاهش مصرف محتوا به واسطه گرانشدن اینترنت دست تنظیمگر را برای افزایش تعرفه میبندد و اپراتورها را با چالش توسعه مواجه میکند؛ از طرف دیگر آن را فرصتی تلقی میکند تا با همان نگاه مصرف محور، ماهی خود را از آب اختلاف تعرفه ترافیک داخلی و خارجی بگیرد و از دیگر بازیگرانی همچون اپراتورها رقیبی جدی برای توسعه محتوای داخلی بتراشد.
باید پذیرفت که ترافیک و تعرفه آن تنها مؤلفه اثرگذار در زیست بوم نیست و برای آنکه کاربران تمایل بیشتری برای تنفس در زیستبوم داخلی داشته باشند بایستی تمام زیستبوم را با تمام اجزا و مؤلفههای آن جذاب نمود. آنگاه میتوان بر سر میزان کشش قیمتی زیستبوم صحبت کرد و تصمیم گرفت که زیستبوم تا چه اندازه افزایش قیمت را تاب میآورد و کاربر تا چه مقدار حاضر است برای ماندن در این زیستبوم هزینه کند؟ در اینصورت باز هم ترافیک و قیمت آن برای زیست بوم مهم است، اما باید پذیرفت که «فقط» ترافیک مهم نیست!
منبع:خط مشی فضای مجازی