یادداشتی از حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن نادم

جایگاه منابع غیر مکتوب در مطالعات تاریخی اهل بیت (ع)

تاریخ انتشار:

یادداشت حجت الاسلام و المسلمین محمدحسن نادم درباره‌ی موضوع و محتوای نشست علمی با موضوع: جایگاه منابع غیر مکتوب در مطالعات تاریخی که توسط دکتر نعمت‌الله صفری فروشانی در تاریخ ۱۱ اسفند در دانشکده‌ی تاریخ، سالن اجتماعات شیخ کلینی برگزار شد.

درباره نشست «جایگاه منابع غیر مکتوب در مطالعات تاریخی اهل بیت علیهم السلام»

چندی است نشستهای علمی متعددی با عنوان «زنگ پژوهش» توسط دانشکده تاریخ دانشگاه ادیان و مذاهب با دعوت از اساتید نظریه پرداز تاریخی در راستای بستر سازی و ایجاد انگیزه پژوهشگری برای دانشجویان واساتید برگزارمی شود. این ابتکارمورد علاقه دانشجویان و اساتید محترم قرار گرفته و تا کنون چندین نشست با موضوعات متنوع به انجام رسیده است. یکی از نشستهای اخیر با عنوان یاد شده توسط استاد محترم دکترصفری فروشانی که البته انتخاب موضوع نشست نیزبه پیشنهاد وی بوده برگزارشده است. دراین نشست مناسب بود با توجه به هدفی که نشستها دنبال می کنند بحث به سمت منابع تاریخی غیرمکتوب بطورعام می رفت و از جایگاه و نقش آنها که به حق در بسیاری از تحقیقات علمی نقش عینی تر از منابع مکتوب ایفا می کنند، می رفت، اما از آن رو که طرح چنین مباحثی از جانب استاد صفری بزرگوار کما فی السابق بیشترجنبه مقدمه ای برای طرح مباحث و مسائل دیگری را دارد، بحث با سمت و سوی خاص منابع غیرمکتوب مرتبط با اهل بیت علیهم السلام را نشانه رفت.

در هر حال جای تردید وجود ندارد که منابع غیرمکتوب برای کسانی که می خواهند در باره موضوعات مختلف بویژه در باره اهل بیت علیهم السلام کاوش علمی – تاریخی داشته باشند همانند منابع مکتوب البته که لازم، قابل استفاده و کاربردی هستند، بنابراین اولا هیچ تردیدی در باره جایگاه ونقش منابع غیر مکتوب درتحقیقات نیست، ثانیا دراینکه این منابع همانند منابع مکتوب باید مورد بررسی قرار گیرند نیز تردیدی وجود ندارد ومسلم است چونانکه بعضی از منابع مکتوب مورد نقد ونظر قرار می گیرند این قبیل منابع هم به صورت موردی باید به نقد ونظر گذاشته شوند. اما آنچه قابل تامل است نتایج وجمع بندیهای مطلق نگراستاد محترم از این منابع غیرمکتوب است که موجب تشویش اذهان در باره بعضی ازمسائل اعتقادی، شعائر ونمادهای مذهبی گردیده است بطوری که هم حاضران درآن نشست واکنش نشان داده اند وهم ازآن پس بعضی دانشجویان واساتید محترم از نحوه ارائه مباحث گله مند شده اند.

حقیربا توجه به چند مسئله درباره نشست فوق مطالبی را تقدیم می کنم؛

اول از آن رو که مشاهده کردم بعضی ازدانشجویان حاضردرآن نشست بسیارگله داشتند واز طرح بعضی مطالب به شدت آشفته احوال بودند؛

دوم اینکه بعضی ازاساتید موضع بسیارجدی داشتند که چرا دانشگاه اجازه می دهد چنین مباحثی توسط بعضی از اساتید محترم مطرح گردد وآسیب به باورهای اعتقادی دانشجویان وارد نماید؛

سوم اینکه حقیرارادت دیرین به استاد محترم دارم وبراین باورم که طرح اینگونه مباحث از جانب وی قطعا ناشی ازدغدغه های علمی است که به نظر می رسد باید با ادبیات متفاوت غیرمحرک عواطف ارائه گردد.

با توجه به جهات یاد شده پس از گفت وشنودهایی که در باره نشست فوق داشتم مصمم شدم با دقت مطالب ارائه شده استاد در آن نشست را استماع کنم، پس از استماع به یاد خاطره ای افتادم که ارتباط وثیق با این بحث داشت. خاطره از این قراربود که درزمان جوانی که احساسات مذهبی غلبه داشت وهنوزدر فضای روشنفکرزده دانشگاه وارد نشده بودم، همچنین دغدغه پیروی از رویکرد خاصی را نداشتم و مذمت ومدحی که محرک ابراز وجود باشد نیز در کار نبود و…، در مسیر سفر به مشهد مقدس برای اولین باربه زیارتگاهی به نام قدمگاه امام رضا (ع) در نیشابوررفتم، در آن زمان چند مسئله ذهنم را مشغول کرد و تا مشهد همچنان ادامه پیدا کرد وبا خود کلنجار رفتم تا اینکه به مشهد که رسیدم به هردلیل فراموشم شد، پس ازچندی دوباره به فکرافتادم وبا طرح نکاتی چند خودم را آرام کردم تا اینکه سخنان اخیراستاد صفری  مرا از قدمگاه امام رضا(ع) به دیگرمنابع غیرمکتوب منفصل ازامامان علیهم السلام نیزکشاند، لذا مناسب دیدم مروری برنکات ذهنی پیشین خود داشته باشم و با چاشنی مطالب این نشست البته با محوریت قدمگاه به عرض دوستان برسانم واز نظرات استاد محترم و دیگر دوستان بزرگوار نیز بهره مند گردم.

نکته اول: طبق شواهد وقرائن تاریخی وغیر تاریخی نگاه ویژه به متعلقات اشخاص واشیاء خاص – که استاد از آنها با نام منابع غیرمکتوب یاد کرده است- امری قابل پذیرش ومعقول نزدهمه ملتها، اقوام، ادیان ومذاهب گوناگون بوده است که نمونه ای ازآنها می توان توجه به باستان شناسیها و میراث باستانی در کشورهای متنوع باشد، لذا در اینکه چنین پدیده هایی غیر متعارف یا غیر معقول باشد منتفی است پس استاد محترم نیز با این فرض موافق است؛

نکته دوم: هرعاقلی می داند و متوجه است که متعلقات به خودی خود موضوعیت ندارند بلکه اهمیت اشخاص واشیاء است که به متعلقات آنها بها می بخشد وآنها را در کانون توجه قرارمی دهد چونانکه خانه خدا ، جلد قرآن ، سنگ قدمگاه ، مسجد جمکران ومواردی از این قبیل به جهت تعلق به اشخاص واشیاء مقدس تقدس یافته اند، بنابراین مصالح خانه ، یا مقوای جلد قرآن یا سنگ یا گنبد و گلدسته نه تنها قداست ذاتی ندارند که اگردر تعلقشان دگرگونی حاصل شود، چه بسا منفور نیزبشوند، بنابراین باید به این مسئله توجه داشت که خلط مبحث بین مقدسات ومتعلقات آنها نشود وبحث ازمتعلقات به قداست اشخاص واشیاء لطمه ای وارد نکند، زیرا در چنین مواردی بحث از ماهیت متعلقات مطرح نیست، لذا در این فرض گویا آنچه باعث رنجش خاطر دوستان شده این است که استاد محترم با طرح اینگونه مباحث لطمه به خود اشخاص واشیاء محترم ومقدس وارد می کند، حقیر بر این باورم که استاد محترم چنین هدفی را دنبال نمی کند اما نحوه بیان چنانکه از این پس اشاره خواهد شد طوری جسورانه است که چالش بر انگیزو بستر ساز توهمات یاد شده می شود؛

نکته سوم: قرآن کریم نشان می دهد که خداوند درمسیر هدایت هم از ابزار معقول استفاده کرده است وهم از ابزار محسوس، با دقت در آیات مشاهده می شود محسوسات درهدایتگری نقش بیشتری ایفا کرده اند که داستانهای فراوان قرآن کریم گواه بر این مدعا است، لذا باید توجه داشت که بخشی از مردم – بلکه غالب آنها – از طریق محسوسات زودتر ارتباط بر قرار می کنند تا معقولات، از این رونباید توجه به معقولات، ابزارعینی و محسوس را از دور خارج کند که در کنار معقولات محسوسات  نیزجایگاه منحاز دارند لذا همانطور که محاسن کلام می توانند جذابیت ایجاد کنند، برای بعضیها نیزنشانه ها جذابیت ایجاد می کنند وهر دو می توانند وسیله ارتباط باشند، بنا براین اگر نشانی توانسته در بر قراری ارتباط عده ای خاص نقش ایفا کند و البته چه بسا برای افرادی دیگر جذابیت نداشته باشد چرا باید بطور مطلق مورد نفی ونهی قرارگیرد؟ که از این پس به این مطلب بیشتر پرداخته خواهد  شد؛

نکته چهارم: ازمصادیق بارزمنابع غیرمکتوب مورد نظر استاد صفری – البته در غیرمطالعات  امامت پژوهی – می توان به کعبه ،مقام حضرت ابراهیم (ع)، حجر الاسود ودیگر نمادهای محسوس اشاره کرد که سابقه دیرینه قبل از اسلام داشته ومورد احترام قبل و پس از اسلام نیز بوده است تا ره گم نشود ووقتی قرآن به صراحت ازاین منابع استفاده کرده است در واقع مهر تایید بر اصل مسئله خورده است، لذا چنانکه در فراز پسین می آید دغدغه مندی فراتراز خداوند برای دین علاوه بر اینکه با قرآن سازگارنیست نوعی تقابل با قرآن نیز محسوب می شود ؛

نکته پنجم: قرآن کریم مهمترین منبعی است که فصل الخطاب وبرهان قاطع برای مسلمانها در همه اعصار بوده وهست و آیات آن دستورالعمل برای همه ادوار تاریخ است واگر در مقطع خاص ودر جغرافیایی خاص نازل شده است و منطق آن منطبق با شرایط حاکم بر آن زمان است بدین معنا نیست که قوانین ورهنمودهای آن محصور در زمان و مکان خاص باشد بلکه قرآن نقش سنگ محکی را دارد که آن سنگ محک می تواند درهمه اعصارعیارهر نیک وبد وحق وباطلی را نشان دهد. بنابراین اگر قرآن به عنوان یک منبع مکتوب قابل اعتماد واستناد است وهمچنین اگرمقام ابراهیم به عنوان یک منبع غیرمکتوب با تایید قرآن کریم قابل پذیرش است پس این دو منبع می توانند ملاک سنجه برای ما در شناخت حق وباطل بودن اموری از این قبیل قرار گیرند ، پس اگر قدمگاهی به نام شخصیتی مثل امام رضا (ع) وجود دارد ومورد زیارت قرار می گیرد هیچ منع شرعی ندارد زیرا مورد تایید منبع مکتوب وغیر مکتوب وحیانی است وبرای یک باورمند به آموزه های وحیانی – وبه قول استاد کسی که کلامی به مباحث می نگرد – مسئله پذیرفته شده و تمام است ولو اینکه در هاضمه تاریخی غیر قابل هضم باشد. زیرا همانطور که طواف کعبه واستلام حجر بیاد خدا واحترام به مقام ابراهیم ، پاسداشت ابراهیم (ع) است زیارت قدمگاه و نماز در مسجد جمکران نیز به یاد امام رضا(ع) وامام زمان (عج)وارتباط با آن حضرات است، چونانکه زیارت قبر وضریح امام نیز به یاد آنها انجام می پذیرد نه به جهت اشیاء و اجسام. از این رو بر فرض اینکه از نظر تاریخی ثابت نشود که بر این سنگ جای پای امام است یا سازنده مسجد جمکران چه کسی بوده است چه مانعی دارد در آن قدمگاه یا مسجد نمازی به یاد امام خوانده شود وامامی مورد احترام قرار گیرد وبه قول استاد که می گوید خدا پدر سید بن طاووس را بیامرزد که دعاهای جالبی برای ارتباط با خداوند ساخته است ، چه مانعی دارد گفته شود خدا پدر آن کسی که قدمگاه را درست کرده یا مسجد جمکران را بنا کرده بیامرزد که ما را به یاد امام رضا(ع) و امام زمان (عج) می اندازد. حتی چنانچه استاد فرمودند که درشلمچه بنا بوده قدمگاهی بسازند – البته نوع بیان مقداری همراه با همان ادبیاتی است که قبلا اشاره شد – چه مشکلی ایجاد می شود که مثلا یادمانی بسازند که نشان دهد محل عبور امام رضا(ع) از این مسیر بوده است؟ مگر اکنون که یادمانی در همان شلمچه ساخته شده که در آن یاد رشادتها ، فداکاریها واز جان گذشتن عده ای ازفدائیان این مرزوبوم می شود مشکلی را ایجاد می کند؟ بنابراین با نگاه تاریخ نگرانه ای که در باره بعضی از منابع غیرمکتوب ارائه شده می توان برای خود حرمهای امامان نیزیک چنین استدلالهایی را مطرح کرد، در حالی که حرمها نشان از محل شهادت، محل دفن، محل عبادت وخلاصه احیاء یاد ونام ومنش امامان است و بر اساس آموزه های وحیانی که اشاره شد هیچ منعی ندارد.

گاه می شود که دوستان تاریخ نگر ویا حتی کسانی که همداستان با چنین نگرشهایی هستند ابرازمی دارند که می خواهیم عوض این منابع غیر مستند تاریخی و یا خرافی محاسن کلام اهل بیت گفته شود ومردم معقولانه عمل نمایند واز خرافه گرایی بپرهیزند.

بلی بسیار سخن خوب و بایسته ای را بیان می کنند زیرا خرافه ستیزی بسیار ممدوح وپسندیده است اما به نظر می رسد این دوستان در تعیین مصداق – که گفته شد مطلق نگرند- مغالطه ای ضد قرآنی می کنند ، بلی بیان محاسن جای خود دارد وزیارت حریم وحرم و قدمگاه هم جای خود ، هیچکدام مانع دیگری نیست که اگر باشد باید گفت پاس داشت مقام ابراهیم وطواف کعبه واستلام حجر وحتی زیارت حرمهای مقدس نیزمنافی توحید، نبوت وامامت معقول است – مگر اینکه کسی بگوید باید در آن موارد هم حاجیان بروند یک دوره توحید ناب بخوانند وبر گردند وبه جای زیارت عتبات هم باید زائرین یک دوره نبوت شناسی وامام شناسی تعلیم ببینند،که قطعا حاج آقای صفری ما از آنها نیستند. بنابراین همه این منابع اعم از معقول ومحسوس بهانه ای هستند برای ارتباط معنوی پیدا کردن، زیراعده ای از طریق معقولات ارتباط بر قرار می کنند وعده ای از طریق محسوسات و هیچ کدام نیز نافی دیگری نیستند، جالب اینکه عمده آن کسانی که با ادله معقول وعلمی وصل شده اند، تازه نوبت به عشق ورزی آنها به محسوسات می رسد و خوش دارند همچون عوام با محسوسات عشق وحال کنند که البته از نظرتاریخ نگران بزرگوار این اعمال ورفتاراز اساس مخدوش است مثلا امام خمینی در طول سالیان متمادی که در نجف اشرف بود هر شب می رفت وضریح مطهر امیر المومنین علی (ع) را می بوسید که هیچ ربط تاریخی با امام ندارد یا علامه طبا طبایی افطارش را با بوسه به حرم حضرت معصومه(س) باز می کرد که قطعا از نظر تاریخی این ضریحها ودیگر اجزای حرمها ساخت قرنها پس از امیر المومنین(ع) وحضرت معصومه(س) است، ویا اینکه بزرگانی برای عرض ارادت وارتباط با امام زمان (عج) به مسجد جمکران می روند در حالی که از نظر تاریخی در ساخت این بنا تردید می شود و… ، بنابراین باید توجه داشت که اگرمسائل یا منابعی با نگاه تاریخ نگرانه قابل هضم نبود وبا مبانی ورویکردی خاص سازگاری نداشت نباید بطورمطلق مورد انکار قرار گیرد، مگر اینکه با قرآن وسنت مسلم ناسازگار باشد که باید ببینیم این عزیزان نگاهشان به قرآن وسنت که از منابع معرفتی محسوب می شوند چگونه است.

قبلا اشاره شد که محک حق وباطل بودن باورها و مناسک واعمال اعتقادی ما قرآن وسنت است، لذا اگردر این جستار از بحث سنت صرف نظر شود وبه نگاه ویژه و متفاوت استاد محترم دراین باره پرداخته نشود اما در باره قرآن که استاد مکرردر ضمن نشست تاکید می کند ما قرآن را قبول داریم، لازم است اشاره ای بشود که مراد از قبول داشتن قرآن چگونه قبولی است ، اگر قرآن را چنانکه قبلا گفته شد عیار سنج حق و باطل در همه زمانها بدانیم، قطعا این نوع قبول داشتن می تواند در بحثهایی از این قبیل نقش فصل الخطاب را ایفا کند، اما چنانکه از استاد محترم کرارا شنیده ام فقط تاکید بر آنچه در قرآن آمده است می شود در این صورت قبول داشتن قرآن مشکل گشا نیست زیرا محصور در عصر نزول می شود که شوربختانه این نوع نگاه به قرآن درمیان بعضی دیگراز جریانهای فکری معاصرنیز کم وبیش وجود دارد، بر این اساس نقش منبعیت قرآن کریم در حل معماهای دینی از جمله بحث مورد نظررنگ می بازد.

دیگر سخن اینکه استاد مکرر تاکید نمودند که بحثها علمی است، شاید این پرسش جای طرح داشته باشد که در کدامین بحثهای علمی چنین مطلق گرایی و قاطعیت پنداری وجود دارد که در بحثهای تاریخ نگرانه استاد بزرگوار ما مشاهده می شود- البته استاد محترم در چنین مواردی برای اینکه امثال حقیر به ایشان اشکال نکنند بسیار حساب شده عمل می کند و با استفاده از اصطلاحات منطقی از قبیل سالبه وموجبه کلیه وجزییه بهره می گیرد که به نظر می رسد خود این شیوه نیز چندان منطقی نیست زیرا منجر به نوعی دو پهلو سخن گفتن است وفقط جای رفع تهمت می کند زیرا وقتی تاکید بر پذیرش مسئله ای در حد موجبه جزییه باشد هم می توان این موجبه جزییه را در حد اعلا که تالی تلو موجبه کلیه است دانست وهم در حد انقص که چسبیده به سالبه کلیه است دانست بنابراین اگر چه گوینده کل مطالب مورد نظر خود را بیان می کند اما در واقع بحث را در هاله ای از ابهام باقی می گذارد- بنابراین به نظرمی رسد این کلی نگریها و مطلق انگاریها اگر با ادبیاتی متواضعانه تروهمراه با احتیاط بیشتر بیان می شد که به تحریک عواطف نمی انجامید هم با نگاه علمی سازگارتر بود وهم خدای ناکرده استاد ما ملقب به بعضی از القاب یا فامیلهای جدید غیر از صفری فروشانی نمی شد.

مطلب پایانی اینکه استاد تاکید فراوان دارد که از جانب خود سخن می گوید ونماینده هیچ شخص وجریان فکری نیست می گوید: «من خودم هستم» واقع مطلب این است که استاد محترم درست می فرماید که مطالب را از جانب خود می گوید وبه نظر حقیرنیز در این اعتراف تردیدی وجود ندارد اما به دو نکته اساسی اشاره می شود؛

اول اینکه این نوع دغدغه هایی که استاد محترم با رویکرد، ادبیات وگویش جدید ابرازمی دارد طبق شواهد تاریخی دارای پیشینه است وقبل از او نیز بسیاری دیگرمانند تجدید نظر طلبان که از خرقانی وشریعت سنگلجی تا قلمداران ودیگر افرادی که با القاب گوناگون از آنها یاد کرده اند مطرح بوده وهمچنان ادامه دارد، بر این اساس با روش و شیوه ای متفاوت همان راههای رفته شده تکرار می گردد.

دوم اینکه همداستان با جریانی یا جریانهایی شدن هیچ تنافی با خود بودن ندارد زیرا همه آنها یی که درزمره جریان تجدید نظرطلبها قرار گرفته اند نیز خودی داشته اند که حاصل تحقیقاتشان تقریبا نزدیک به هم بوده است، اضافه اینکه نقش مبانی و رویکرد نیز در رسیدن به نتایج همسو بسیار موثر است که از آن می گذرم.

در پایان اگر چه می دانم دوست بزرگوار ما بعضی از مباحث را با یک طنز وشوخی اصفهانی به حاشیه می راند اما حقیر جدا از نقطه نظرات همگان دوستانه استقبال می کنم.
و السلام علی من اتبع الهدی
محمد حسن نادم


مطالب مشابه