به گزارش روابط عمومی دانشگاه، ششمین نشست از نشستهای مثنوی معنوی با حضور دکتر محمد علی مجاهدی در سالن امام موسی صدر دانشگاه برگزار شد. در این جلسه دکتر محمد علی مجاهدی شاعر آیینی جایگاه مثنوی در ادبیات فارسی را مورد بررسی قرار داد و گفت: شناخت این جایگاه شروعی دوباره در مطالعه مثنوی است.
وی گفت: زیرساخت فکری بزرگان و متون متین تاریخی ما از قرآن کریم گرفته شده است و اشعار آیینی ما نیز اینگونه است. به این بیت توجه کنید: اول دلم را صفا داد/ آیینهام را جلا داد/ آخر به باد فنا داد/ عشق تو خاکستر من. این شعر که از صفایی اصفهانی است توجه به امر عشق را تاکید نموده و ما را با این واژه آشنا میکند.
دکتر مجاهدی ادامه داد: باید توجه داشت که نام مولوی جدای از نام شمس نمیتواند باشد. این دو شخص بهگونهای در هم آمیختگی دارند که نمیتوان آنها را از هم جدا کرد. باید دید که بین آنها چه گذشته که این مسئله را بسیار مهم کرده است.
در شعر آیینی اولین چیزی که باید به آن پرداخت آیینگی شاعر است. یک شاعر آیینی باید به لحاظ صفای باطن به مرحلهای رسیده باشد که بتواند به ظهور برسد و اگر غیر این باشد باید در مورد کاستیهای خود فکر کند. شعرای ما بیش از ۸۵ درصد از متون فارسی را متاثر از حوزههای اسلامی میدانند که این امر نیازی به برهان ندارد.
وی گفت: ما باید از مفاهیمی صحبت کنیم که امروزه به دست ما رسیده است. آیا این چیزی که به ما رسیده زلال اولیه را دارد یا نه؟ مسلما ندارد. شعرهای ما با متن متین قرانی آمیخته شده است که البته به مرور زلال اولیه خود را از دست دادهاند. ضابطه دست شماست و شما باید معیار را مشخص کنید. ما به من قال کار نداریم بلکه به ما قال کار داریم و باید به زلال اولیه برسیم.
شعر آیینی بایدها و نبایدهاست. اگر شاعر آیینی شبزندهداری را انجام دهد کم کم میفهمد که در اندرون او اتفاقاتی میافتد که شکوفایی آنها را حس میکند. این تجربهها وقتی قوی شوند شاعر پردههایی را میبیند که از نادیدنیهاست. ما وقتی به تاریخ ادبیات فارسی مراجعه میکنیم به تعداد کمی از شاعران بر میخوریم که با این شرایط زیستهاند. البته بودهاند شاعرانی که در زیستشان شبزندهداریها و عباداتی را انجام دادهاند و به تجربههای وحیانی خوبی رسیدهاند.
بنابراین سالک باید از تمام جملاتی که در اطرافش بیان میشود پیغامها را دریافت کرده و با آنها راه خویش را پیدا کند. همانند علامه طباطبایی که گیرندههایش قوی بود و صبغه روحانی و عرفانی او پوشیده ماند، زیرا ایشان بسیار مرد بزرگی بود.
این شاعر آیینی ادامه داد: گاهی ممکن است انسان احساس قبض کند. این عامل علتش اعمال انسان است و انسان را دچار احساس گرفتگی میکند. ولی اگر انسان محاسبهگر باشد حساب خودش را دارد این قبض مبنای الهی دارد. این قبض و بسطهای دنیوی مانند فصلها نیاز به کمال دارند. البته برای انسانهای بیدار دل این اتفاق ممکن است و نه دیگر کسان.
عالَم زندگی ما عالَم تودرتو و بسیار پیچیدهای است. عشق یک اتفاق بزرگ است و بارش این بلا ناگهانی است و میزند به خرمن جان انسان و انسان را به آتش میکشد.
وی در آخر گفت: متاسفانه مکتب طریقتی مولانا به انحراف کشیده شده و شاید هم در سرودههای مولانا و غزلیات او نیز بارقههای از شیدایی دیده شود. اما در مثنوی مولانا قصه چیز دیگری است و مولانا در این مثنوی در جایگاه یک معلم قرار میگیرد و کسانی که میخواهند راه خدا را بپیمایند باید به این مکتب وارد شوند.