دکتر حمیدرضا شریعتمداری عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در یادداشتی با عنوان «رو به قبلهی تهران» آورده است:
در ادامهی قبرگردیهایم، چندیپیش، توفیقی دست داد تا بنابه امرِ مطاعِ مادر، بهاتفاق ایشان و مادربزرگ و همسر گرامی، راهیِ مرقد حضرت عبدالعظیم حسنی در شهرری بشویم. شهرری را قبله تهران میدانند که پیشینهاش به مراتب، دیرینهتر از پایتخت است، گرچه برخی مناطق تهرانِ فعلی نیز قدمت زیادی دارند. ازجمله، آثار دیرینگیِ دورهی اسلامیِ ری(که ضبط درستِ آن به فتح راء است و در ضبط عربی، مایلند آن را به تشدیدِ یاء، و بهمعنای سیراب و سرسبز بدانند و بخوانند)، برج طغرل(مربوط به عهد سلجوقی) و مقبرهی ابنبابویه(ابوجعفر محمدبن علی صدوق، درگذشتی ۳۸۱ق)است که گرچه رونق فعلیاش مرهون کشف قبر و پیکر شیخ صدوق، در ۱۲۳۸ خورشیدی است، اما هم در دورهی اسلامی و هم بهاحتمال زیاد، در عهد ساسانی، دیرینهی درازی دارد.
قبرستان ابنبابویه، درکنارِ برج طغرل، داستان خودش را دارد و در فرصتی دیگر، باید از مشاهیر آن سخن گفت. از مدفونانِ معاصر، حکیم سید ابوالحسن طباطبائی(معروف به میرزا ابوالحسن جلوه و درجوارش، میرزا محمد طاهر تنکابنی)، و جهانپهلوان تختی، مشهورتر، و نامونشاندارترند، اما شهدای ۳۰ تیر(و درکنارشان، دکتر فاطمی)، درگذشتگانی از فدائیان و مؤتلفه(محمد بخارایی، رضا صفار هرندی، صادق امانی)، کسانی از قاجار و منتسبانِ آنها، علیاکبر دهخدا، محمدعلی فروغی، ابوالقاسم پاینده، بهزاد(هنرمندِ مینیاتور)، شیخ محمود تولایی(معروف به حلبی، بانیِ انجمن حجتیه و مدفون در جوار آرامگاه شیخ صدوق)، شیخ رجبعلی خیاط، مرشد چلویی، رحیم مؤذنزاده اردبیلی، علیاکبر غفاری، سید اشرفالدین حسینی(نسیم شمال)، میرزاده عشقی، غلامحسین صدیقی، هادی اسلامی(بازیگر) نیز در این آرامستان، مدفون هستند.
در گوشهای از ابنبابویه، مقبرهی حاجآخوند محلاتی و جمعی دیگر در پیرامونش قرار دارد. معروف آن است که حکیم قمشهای(صهبا) نیز در کنارِ این مقبره، دفن شده، ولی گویا ایشان در بقعهی سرِ قبر آقا(در خیابان شهید مصطفی خمینی، سیروس سابق)دفن شده است!
اما غرض اصلی از این نوشتار، تفصیلِ بحث دربارهی آرامگاه ابنبابویه یا حتی بسط سخن دربارهی آرامگاه عبدالعظیم و مدفونانِ در آن بقعهی مبارک نیست. درباب مدفونانِ این بقعه، زیاد نوشتهاند، اما کمتر دربارهی کتیبهی منصوب در ورودیِ بقعه از سمتِ صحن عتیق(صحن شمالی که اینک به صحن امام حسن مجتبی، نامبردار است)، نوشتهاند. این کتیبه در سال ۱۳۴۸، پس از بازسازی حرم در سال ۱۳۴۷، نوشته و نصب شده است. در این کتیبه، میخوانیم: “بر اثر بررسی کارشناسان روشن شد که ساختمان نخستین بقعهی مطهر در نیمهی دوم قرن سوم توسط محمدبنزید، داعی علوی تعمیر اساسی یافت”. پرسش این است که محمدبنزید کیست و چه چیزی او را به جناب عبدالعظیم پیوند زده و علاقمند ساخته است؟
محمدبنزید داعیِ زیدی و دومین حاکمِ اولین دولت علویِ طبرستان است که خویشیِ نسبی و تبار حسنی او را به عبدالعظیم حسنی پیوند زده است. عبدالعظیم را ما با لقب حسنی، میشناسیم و وصف میکنیم تا بهرغم نزاع و نِقارهایی که همواره میان دو شاخهی حسنی و حسینی بوده(نزاع در گرایش مذهبی و در تولّی و تصدیِ موقوفات بنیهاشم)، نشان دهیم که این چهرهی برجستهی حسنی که با ۴ واسطه به امام مجتبی میرسد، شیعیِ معتقد به امامت منصوصِ ما بوده تاجایی که عقائد خود را بر امام هادی علیه السلام عرضه کرده و به نشانِ “أنت وليّنا حقاً” مفتخر گشته است. اما برای پیشوایی زیدیمذهب، همچون محمدبنزید، قاعدتاً نَسبِ حسنی و جلالت شأن او(فارغ از انتساب مذهبی) مهم بوده و از اینرو، به ساختِ بقعهی اولیهی این مرقد همت گماشته است.
محمدبنزید، داعی الیالحق، که گاهی از او به داعی صغیر تعبیر شده( و غیر از حسنبنقاسم، جانشینِ ناصر اطروش و داماد پسرِ او(احمد ابوالحسین) که داعی صغیر به او، انصراف دارد)، در سال ۲۷۰ق، پس از درگذشتِ برادرش، حسنبنزید، معروف به داعی کبیر، جانشین وی در طبرستان شد. حسنبن زید که در ری اقامت داشت، پس از شورش مردمِ طبرستان در سال ۲۵۰ق، به راهنماییِ یکی از علویانِ آن ناحیه، به رهبری و امارتِ آن منطقه، دعوت و گماشته شد و بهزودی، بر طاهریان در آمل و ساری غالب آمد و همه طبرستان، و سپس ری و بخشهایی از دیلم را تحت سیطرهی خود قرارداد. وی درگیریهای فراوانی با عباسیان و صفاریان داشت، اما همواره بعد از شکستهایی با خوششانسی، دوباره بر طبرستان چیره میشد. او که در عین اشتهار به فقاهت، بخشندگی و شاعری، ابایی از اِعمال خشونتهای زیاد در حقَّ مخالفانش نداشت، سرانجام پس از حدود ۲۰سال، براثر بیماری درگذشت و برادرش که ازسوی او، والیِ جرجان بود، جانشینِ او شد.
اما محمدبن زید که بیشتر از برادرش، به فضل و فضیلت، نامبردار بود، از سال ۲۷۰ به قدرت رسید و حدود ۱۷سال، رئیس این دولت علوی بود. ناصر اطروش در دولتِ وی، صاخبِ منصب بود. او نیز همواره در جنگ و گریز بود و سرانجام، در یکی از نبردها، از سامانیان، شکست خورد و درپی جراحات واردشده، در سال ۲۸۷ق درگذشت. سرِ او را همراه با پسرش زید به دربار امیر سامانی در بخارا بردند، اما پیکر او کنار قبر محمدبنجعفر دیباج(که اینک در ۱۰ کیلومتری آزادشهر، در مسیر مینودشت، به آقامام، مشهور است)، دفن شد.
محمدبن زید همچون حسنبنزید، اهتمام ویژهای به تأمین مالیِ علویان، بهویژه، در عراق داشت. او بهعلاوه، به بازسازی مراقد امیرالمؤمنین و امام حسین علیهماالسلام، همت گماشت. ساخت یا احیای مرقد جناب ابوالقاسم عبدالعظیم(درگذشته ۲۵۲ق) نیز از جمله، خدمات ماندگارِ اوست. تبارِ حسن و محمد، پسران زید، همچون عبدالعظیم(و البته با فاصلهی یک نسل و طبقه)به زید، پسرِ امام مجتبی برمیگردد. نیای این دو، جناب زیدبنحسن یکی از ۱۲ سبط از نسل دو سبط گرامی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم است که نسل پیامبر از آنها امتداد یافته است. درخصوص زیدبن حسن، هم مدحهایی رسیده (و ازجمله، به باور به امامت امامانِ ما، موصوف شده)، هم بر او نقد و طعنهایی واردشده از منازعه بر سر موقوفات و صدقات امام علی علیهالسّلام تا دستداشتن در شهادت امام باقر علیه السلام.
درهرحال، زید از بزرگان بنیهاشم و نیای یکی از شاخه های شجرهی اهلبیت و ازجمله، جدِّ حسن و محمد، پسران زید، و عبدالعظیم است. نسلِ عبدالعظیم به علی سدید(از طریق عبدالله)، و نسل حسن و محمد(از طریق زید و پدرش، محمد) به اسماعیل(هردو از فرزندان حسنبنزیدبنحسن المجتبی)میرسد. بنابراین، طبیعی است که محمدبنزید با مقام و منزلت خویشاوندش، جناب عبدالعظیم آشنا باشد. میماند اختلاف مذهبی میان پسران زید و جناب عبدالعظیم که آن دو زیدی با گرایش اعتزالی بودند و ایشان اثناعشری بود که گویا این اختلاف مذهبی از باب “إختلاف الرأي لايفسد للوُدّ قضية” در برابر خویشی و بِهکیشی، مانع نبوده است!