سفر زیارتی به مشهد به روایت یکی از بانوان دانشجو

تاریخ انتشار:

به گزارش روابط عمومی دانشگاه ادیان و مذاهب، گروهی از بانوان دانشجوی این دانشگاه از دوم تا پنجم بهمن ماه در سفری معنوی به زیارت امام رضا(ع) رفتند.

خانم صدر که در جمع این دانشجویان زایر حضور داشته، گزارش و دلنوشته‌ خود را از این سفر معنوی در اختیار سایت دانشگاه گذاشته است:

 

همیشه از تو نوشتن خوب و دل‌نشین بوده، همیشه نامت پر از رأفت بوده و امنیت همیشه گفته‌اند آن‌قدر کریمی که قبل از اینکه ما دلمان تنگتان شود شما دل‌تنگمان می‌شوید بی‌آنکه روی سیاهمان را ببینید و قلب پرگناهمان.

چقدر خوب است درگیر تو بودن و خو دادن دل به دیدار گنبد و بارگاهت.

چقدر خوب است وقتی‌که از تلاطم روزگار خسته می‌شوم دلم بهانه می‌گیرد آغوش وصلت را.

فرموده‌اند: الامام آب شفیق و شما پدر مهربان امت؛ چقدر خوب که دارمتان.

و این بار هم درست رأس زمان دل‌تنگی‌ام مرا طلبیدی آقای رئوفم.

بعد از یک دوره امتحانات نفی گیر قرار شد خستگی‌مان را در حرم امن شما به درکنیم و الحق که چه قرار و وعده به‌جایی.

فقط خدا خدام می‌کنم نتیجه امتحانات زندگی‌ام هم نمره قبولی باشد.

چقدر دلم پر می‌زند برای در آغوش گرفتن پنجره فولاد از جنس بهشت و یکدل سیر نگاه به ضریح دلربایت.

چقدر رأفتت را دوست دارم که بی‌آنکه نامهربانی‌هایم را لحاظ کنی اذن آمدنم دادی.

آقای رئوفم! هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر عمری گرفته‌ای، ز محبت رها مکن

شنبه، 2 بهمن 95، ساعت 21، ایستگاه راه‌آهن قم

بالاخره انتظار به سرآمد و با دوستانمان راهی مشهد شدیم

چهره هرکدام را که نگاه می‌کردی پر بود از دل‌تنگی و انتظار به سرآمد با اعلام بلندگوی قطار.

بلندگو ساعت حرکت قطار را یادآور می‌شد و من اما قلبم عجیب می‌تپید.

چقدر خوب است تپیدن برای زیارت حریم یار

و ما به سمت شهر عشق حرکت کردیم

اوایل شب را در کوپه قطار با دوستان به شعرخوانی در مورد علی بن موسی‌الرضا ع گذراندیم و چقدر جمعمان جمع بود با ذکر یاد اهل‌بیت

یکشنبه 3 بهمن ساعت 11:15 را آهن مشهد مقدس

وارد شهر مقدس شدیم چه ساعات خوشی بود و این بار امام رئوفمان با گلبانگ اذان استقبالمان کرد و چه استقبال گرمی،

با نرگس، به‌محض شنیدن اذان، در همان راه‌آهن نماز اول وقتمان را خواندیم غافل از اینکه بقیه در اتوبوس منتظرمان هستند و چشم‌به‌راه و خدا قبول کند نماز اول وقتمان را!!

یکشنبه 3 بهمن ساعت 12:45 هتل آوازه

نزدیک هتل که رسیدیم نگاه همه به گنبد طلایی امام رضا(ع) خیره ماند. همه یا اشک‌شان سرازیر شد و یا ناخودآگاه دست بر سینه زیر لب نجوا کردند: السلام علیک یا غریب الغربا!

چه‌قدر خوب که فاصله هتل تا حرم به قدر یک خیابان کوتاه است. خسته از راه ولی با دلی پر از شوق وصل منتظر تحویل گرفتن اتاق‌ها شدیم. مسئولین همراه، هم در طول مسیر و هم در به دوش کشیدن زحمت سفر دوستان، برادرانه کنارمان بودند و این خستگی‌مان را کم‌تر می‌کرد.

یکشنبه ساعت 14:30

وارد حرم شدم. چه‌قدر دلم تنگ است. هر بار حرم آمده‌ام، گفته‌ام آقای رئوفم! می‌گویند هر دید، بازدیدی دارد و من منتظرم به بازدیدم بیایی، چنان‌که خودتان فرموده‌اید. آقای مهربانم! ممنونم که باز هم در رأفتت، کرمت، سخاوتت و آقایی‌ات را به رویم گشودی و راهم دادی.

کردم نظری بر در و دیوار حریمت / جایی ننوشتند گنه‌کار نیاید

چه‌قدر دلم برای اذن دخول خواندن باب‌الجوادت پر می‌کشد . . .

قدم‌هایم را آهسته می‌خواهم بردارم تا ثواب خیل ملائک را از دست ندهم اما شوق دیدار ضریح پرمهرت، قدم‌هایم را با ضربان قلبم تنظیم کرده است. چه‌قدر حریمت آرامش دارد و مهربانی.

یکشنبه ساعت 23

بعد از یک زیارت دل‌چسب و یک نماز جماعت روبروی پنجره فولاد و ضریح زیبا به هتل برگشتیم

قرار گروه براین شد که همگی ساعت 11 شب، زیارت دسته‌جمعی برویم و به‌راستی‌که لطف عبادت به جماعت هست و دعای دوستان در حق یکدیگر.

از باب الجواد راه ورودی به قلب رئوف آقای رئوف، قدم گذاشتیم و اذن دخول خواندیم. بار دوم بود اذن دخول می‌خواندم، این بار اما فرق داشت صوتی آن را زمزمه می‌کرد و ما خیره به تابلوی فراز، اشک‌هایمان آزادانه بر روی گونه هامان جاری شد و چه حال خوشی بود کنار زائرین ضامن آهو… و نوای من که کبوتر دلم انس گرفته با رضا…

به لطف جناب آقای میثمی و همچنین آقای مفرح، به زیارت قبور بزرگان و علمای مدفون در حرم مطهر رفتیم و فاتحه‌ای بر روان پاکشان هدیه کردیم.

چه مباهاتی می‌فروشند به خاک‌پا شدن سلطان طوس.

من هم دلیل حسرت افلاک می‌شوم روزی که زیر پای شما خاک می‌شوم

در رواق نشستیم و روضه مادر خواندیم و به‌راستی در حرم فرزند وابسته به مادر چقدر سخت است روایت دردهای مادر…

آقا به جان مادرت آن مادر غم پرورت ما را مرانی از درت…

دوشنبه 4 بهمن ساعت 23

دانه‌های برف و تگرگ صورتمان را نوازش می‌کرد و امین ا… را روبروی گنبد خواندیم.

آقای رئوفم آن‌قدر گرمای محبتت سراسر وجودمان را فراگرفته که سرمای استخوان سوز شهر را مجالی برای خودنمایی نیست.

چقدر تلاقی قشنگی است بین طلایی گنبدت و برف سپید آسمان.

انگار خدا می‌خواهد جلالش را به رخ بکشد و چشم‌ها و مبهوت گنبد جبروتی‌ات کند.

چقدر صفا داد زیارت جامعه کبیره در رواق امام خمینی (ره)،

هرچند هم که چند صفحه جا بیفتد و انگارنه‌انگار…

به‌هرحال مهم حضوری بود که تک‌تکمان حس بودنش قلبمان را آرام می‌کرد

مخصوصاً وقتی دلت هوای ذکر مصیبت غریب بکند و ناخودآگاه بروی در خیمه فرزند غریب امام حسن (ع) به‌راستی چه نعمت فاخری است داشتن اهل‌بیت و آرام شدن با ذکر و یادشان.

تا صبح روبروی ضریح خلوت نشستیم و یکدل سیر را زو نیاز در صحن و سرایت چقدر می‌چسبد.

زائری بارانی‌ام آقا به دادم می‌رسی؟ بی‌پناهم خسته‌ام آقا به دادم می‌رسی؟

گرچه آهو نیستم اما پر از دل‌تنگی‌ام ضامن چشمان آهوها به دادم می‌رسی؟

من دخیل التماسم را به چشمت بسته‌ام هشتمین دردانه زهرا به دادم می‌رسی؟

سه‌شنبه 10 صبح

برای اینکه به‌قطار برگشت برسیم قرار بری این شد زیارتی کوتاه و دسته‌جمعی باهم به حرم برویم و این بیشتر کوتاه بودن سفرمان را جلوه‌دارکرد.

بعد از زیارت امین‌الله به رواق شیخ حر عاملی رفتیم و این بار متوسل شدیم به پنج‌تن آل عبا به این امید که ما ذکر خبرنا فی محفل من محافل اهل الارض…. الا ونزلت علیهم الرحمه

امام رضای مهربانم

رسم ابر این است وقتی مهمانی بر کریمی وارد می‌شود برای بدرقه‌اش تحفه‌ای عطا می‌کند به او و چه تحفه‌ای زیباتر از نگاه کریمانه‌تان.

در حریم شما دعا مستجاب است و به عرش خدا نزدیک پس آقای جونم بخواه از خدا:

الهم عجل فی فرج مولانا صاحب العصر و الزمان و اجعلنا من انصاره واعوانه

 

مطالب مشابه