دکتر حمیدرضا شریعتمداری مطرح کرد؛

تقریب می‌تواند زمینه‌ساز یا تسهیل‌گر وحدت باشد

تاریخ انتشار:

اصل تقریب نیازمند یک سری بنیادهای نظری است که بخشی از آن ایجابی و بخشی سلبی و دفاعی است.

به گزارش روابط عمومی دانشگاه؛ حجت الاسلام والمسلمین دکتر حمیدرضا شریعتمداری عضو هیئت علمی و دانشیار دانشگاه ادیان و مذاهب در گفت‌وگو با احمد سواری «دبیر پرونده دین در دنیای معاصر نشریه حریم امام» با اشاره تقریب می‌تواند زمینه‌ساز یا تسهیل‌گر وحدت باشد گفت:تقریب یک اصطلاح حوزوی و نخبگانی است و به همین دلیل جامعه به‌طور عمومی با آن ارتباط برقرار نکرده است.

مشروح کامل این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانیم:

موضوع مصاحبۀ ما دربارۀ مسئلۀ امکانِ تقریب مذاهب اسلامی است. در ابتدا علاوه بر تعریف خود از تقریب، اهمیت آن را نیز بیان بفرمایید.

موضوع تقریب از یک‌سو جذابیت‌های خاصی دارد که آدمی را در پی خود می‌کشد و از دیگرسو، همراه با ابهام‌های متعددی است که ممکن است برخی از مخالفت‌ها با آن، ناشی از همین ابهامات باشد. به همین دلیل، لازم است پیشاپیش مفهوم تقریب را توضیح دهیم. تقریب می‌تواند به عنوان یک نظریه یا یک فرهنگ یا حتی یک روحیه مطرح شود. هر یک از این ابعاد، توضیحات خاص خود را می‌طلبند؛ اما آن‌طور که من می‌فهمم، تقریب یک اصطلاح نخبگانی است؛ یعنی اصطلاحی نیست که طرح آن برای عموم مردم، موجه باشد. نمی‌شود از مردم انتظار داشته باشیم که مخاطبِ این دیدگاه‌های تقریبی باشند و با آن‌ها ارتباط برقرار کنند. این موضوع، امری توده‌ای یا اجتماعی نیست، بلکه یک اتفاقی است که باید در میان اهل نظر و در مجامع علمی، فرهنگی، حوزوی و حتی دانشگاه‌ها رخ بدهد. تقریب به معنای نزدیک شدن نظرها و دیدگاه‌های عالمان دینی و همۀ دین‌پژوهانِ مذاهب اسلامی به یکدیگر است. ممکن است کسی بگوید نزدیک شدن دیدگاه‌ها یک مسئلۀ صرفاً نظری نیست و تحت تأثیر عوامل دیگری نیز قرار دارد. با این حال، آنچه در تقریب، مورد نظر است، این است که دیدگاه‌ها به هم نزدیک شوند. پیامد این تقریب ممکن است وقوع اتفاقات عملی باشد؛ معمولاً این اتفاقات عملی را با تعبیر «وحدت» (به معنای اتحاد) بیان می‌کنیم. اتحاد به معنای وجود یک‌سری اهداف، آرمان‌ها و برنامه‌های مشترک است که می‌طلبد بین رقبای فکری، دینی و سیاسی، به‌صورت موقت و تاکتیکی یا حتی به‌صورت راهبردی، همکاری و تعامل شکل بگیرد. این بدان معنا نیست که طرفین باید از لحاظ نگرشی یا شناختی به هم نزدیک شوند، بلکه ممکن است به دلیل تهدیدات یا منافع مشترک با یکدیگر همراه شوند. این مفهوم می‌تواند بین مسلمانان و پیروان دیگر ادیان نیز مطرح شود و در میان مسلمانان که وجوه مشترک بیش‌تر و اساسی‌تری دارند، به شکل جدی‌تری دنبال گردد؛ مثلاً در حال حاضر مطامع و توسعه‌طلبی‌های اسرائیل تهدیدی برای همۀ مسلمانان و مقتضی آن است که مسلمانان تصمیمات مشترکی اتخاذ کنند؛ بنابراین، به معنای دقیق‌تر، اتحاد یک موضع عملی است که می‌تواند حتی راهبردی نیز باشد و بسا روحیه یا فرهنگ تعامل و تعایش را بطلبد، اما ضرورتاً بر نگرش‌های تقریبی، مبتنی نیست.

برخی افراد تقریب را به معنای وحدت می‌دانند، اما گویا شما آن را یک مقولۀ عام‌تر می‌دانید. این را بیشتر توضیح بفرمایید.

دو مقوله جدا از هم وجود دارد: تقریب می‌تواند زمینه‌ساز یا تسهیل‌گر وحدت باشد؛ یعنی تقریب می‌تواند به وحدت کمک کند، اما در عین حال ممکن است شما تقریب فکری و نظری نداشته باشید و به عبارت دیگر، ممکن است نوعی همگرایی در تفکر و فهم دینی وجود نداشته باشید، اما همچنان معتقد باشید که باید بازار مشترک، اقدامات مشترک و یا دست‌کم، همزیستیِ مسالمت‌آمیز و محترمانه داشته باشید. البته همزیستی یک مفهوم کلی است و شاید تحت عنوان وحدت نگنجد. به عنوان مثال، در بغداد دو منطقۀ حنبلی‌نشینِ باب‌البصره و منطقۀ شیعه‌نشین کرخ یا همین کاظمیۀ فعلی وجود داشته که با یکدیگر منازعاتی داشتند. حال اگر تصمیم می‌گرفتند که یکدیگر را تحمل کنند، ممکن است کسی این وضعیت را وحدت بنامد یا آن را به‌عنوان همزیستی مسالمت‌آمیز وصف کند.
اما تقریب چیست؟ تقریب یک اصطلاح حوزوی و نخبگانی است و به همین دلیل جامعه به‌طور عمومی با آن ارتباط برقرار نکرده است؛ این اصطلاح حتی در نوشته‌های علمی نیز زیاد به کار نمی‌رود. برای عموم، معنای واضحی ندارد و لزوماً نباید همه درکی از آن داشته باشند. ساحت اصلی تقریب این است که اندیشه‌ها را به یکدیگر نزدیک کند. طبعاً هر تقارب فکری تأثیرات عینی و واقعی‌ای خواهد گذاشت، اما این مسئلۀ اصلی‌اش نیست. به‌گمانم، تقریب برای اولین بار به‌صورت جدی و رسمی با تأسیس دارالتقریب در قاهره که به سال 1948 برمی‌گردد، سرِ زبان‌ها افتاد. دارالتقریب در مصر شکل گرفت و یکی از شخصیت‌های کلیدی آن، مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی بود. در حقیقت، همت شخصیتی به نام شیخ محمدتقی قمی که مدت مدیدی در قاهره اقامت داشته، در این زمینه بسیار مؤثر بود.
در یک کلام، تقریب را چگونه تعریف می‌کنید؟ تعبیر تفسیرهای تقریبی که در برخی آثار شما زیاد به چشم می‌خورد، یعنی چه؟

در یک کلام، تقریب بر دو پایه استوار است: شناخت و بسط مشترکات و معذور دانستن همدیگر در اختلافات و اختصاصات.
اما تفسیر تقریبی پایۀ سومی است که من به تعریف تقریب اضافه می‌کنم و آن اینکه ما می‌توانیم از اختصاصات مذهبی خودمان، تفسیرهایی را ارائه دهیم که ضمن ریشه داشتن در سنت فکریِ خودمان، آرای خاصِ ما را برای دیگر مذاهب، موجه یا قابل درک بسازد و آن را از یک دیدگاه شاذّ به یک دیدگاه معقول و مشروع تبدیل کند که هرچند مقبول آن‌ها واقع نشود، اما مطبوع و دارای نظیر در سنت فکریِ عامِّ مسلمانان باشد. بنده تاکنون این روش را در دو مسئلۀ فکری و یک موضوع تاریخی پیاده کرده‌ام: جایگاه اعتقادی امامت، مرجعیت علمیِ اهل‌بیت(علیهم السلام) و تفسیر تقریبی از عاشورا.

لطفاً توضیح دهید که سید جمال‌الدین اسدآبادی چه نقشی در پیشبرد تقریب مذاهب اسلامی ایفا کرده و چگونه اندیشه‌های او بر وحدت مسلمانان تأثیر گذاشته است؟ همچنین، چه اقداماتی از سوی او برای ایجاد این اتحاد انجام شده است؟

کلیدواژۀ افکار سید جمال، اتحاد است. جالب است که او خودش این واژه را (و نه واژۀ تقریب را) به کار می‌برد. این نقطۀ محوری‌ای در اندیشه سید جمال است که شکی در آن نیست. رویکرد مصری‌ها و الازهر به تقریب، حتماً ریشه در مجموعه اقدامات و بیانات سید جمال‌الدین اسدآبادی دارد. همان‌طور که می‌دانید، سید جمال یک نقطۀ عطف در تفکر عربی، سنی، مصری و ازهری است و نسلی از شاگردان باواسطه و بی‌واسطۀ او از مشایخ الازهر بوده‌اند. اتحادی که او دنبالش بوده، در زمینه‌سازی و آمادگی مصر برای پذیرش دارالتقریب حتماً تأثیر داشته است. مطالعۀ وضعیت مصر خودش می‌تواند ابعاد دیگر و پیشینه‌های دیرینه‌تر از این رویکرد را روشن کند؛ ممکن است به دوره فاطمی‌ها یا حتی قبل از آن برگردید و ببینید که فضای مصر همیشه یک فضای تقریبی بوده است. به هر حال تقریب که توسط حوزه علمیه قم و الازهر مطرح شد، نشان‌دهندۀ وجود یک نگاه خاص حوزوی در میان عالمان دو مذهب است. طبیعتاً اگر محصول این تقریب‌ها یک فتوا شود، حتماً در سطح جامعه نیز تأثیرات خود را خواهد گذاشت؛ یعنی تمام بحث بر این محور بوده که چگونه عالمان دینی در فهم دینی خود به یکدیگر نزدیک شوند. اتفاقی که قرار است با تقریب بیفتد، این است که ما آنچه را که مشترک میان خودمان و دیگر مذاهب اسلامی است، شناسایی کنیم و توسعه دهیم. در خصوص اختلافات نیز باید همدیگر را معذور بدانیم؛ یعنی بگوییم در این موارد با هم مشترک هستیم و در جاهایی که اختلاف داریم، هر دو طرف، بنا به اصل اجتهاد و قاعدۀ «للمصيب أجران و للمخطئ أجر واحد» معذور هستند. البته همه این‌ها نیازمند بنیاد نظری و بحث‌های قرآنی، حدیثی، فقهی و کلامی است.
با چه هدفی؟

با این هدف که یکدیگر را بپذیریم و زیر یک خیمه به نام اسلام قرار بگیریم. باید همدیگر را مسلمان بدانیم، آنگاه از فهم و تفسیرهای همدیگر یا از احادیث و دیگر میراث‌های علمیِ هرکدام، برای تصحیح یا تعمیق فهم‌های خودمان کمک بگیریم. تقریب بین مذاهب دقیقاً مشابهِ همان اتفاقی است که درون هر مذهب رخ می‌دهد. در درون هر مذهبی، اختلافات زیادی ناشی از اجتهادهای گوناگون وجود دارد. آیا این اجتهادها فقط اجتهادات خُرد هستند؟ مثلاً فقط از این قبیل است که آیا طواف باید بین کعبه و مقام باشد یا پشت مقام هم می‌تواند انجام شود؟ هر مذهبی دارای اختلافات کلانی نیز است. برای مثال، در مذهب شیعه، اختلافات بین اخباری‌ها و اصولی‌ها اختلاف ساده و خُردی نیست. اخباری‌ها معتقدند که ظواهر قرآن حجیت ندارد و این بدین معناست که کل قرآن را از گردونۀ استنباط مستقیم خارج می‌کنند. با این حال، ما می‌گوییم که به رغم این اختلافات، چه جزئی و چه کلان، همۀ ما شیعه و در زیر خیمۀ تشیع قرار داریم و هیچ‌گاه یکدیگر را از لحاظ مذهبی رد یا نفی نمی‌کنیم، حتی اگر اختلافات تند و جدّی‌ای وجود داشته باشد. در دعوای بین اخباری‌ها و اصولی‌ها، گاهی ممکن است کُشت و کشتار هم رخ دهد، مانند موردِ میرزا محمد اخباری که البته با فتنه‌گریِ پاشاهای عثمانی کشته شد. به هر حال هر طور که اختلافات درون مذهبی را هضم می‌کنیم و با آن‌ها کنار می‌آییم، به همان نسبت می‌توانیم بین مذاهب نیز این کار را با ساخت و شناختِ خیمه‌ای متشکل از اصول مشترکِ اسلامی انجام دهیم که همۀ اختلافات و اختصاصات را به اجتهاداتی خُرد و کلان در خصوص تفاسیر و تفاصیل اعتقادی، فقهی و حتی تاریخی، برمی‌گرداند. این کشف‌ها یا تفاهم‌ها با ابزار گفتگو محقق می‌شود؛ در طول تاریخ، گفت‌وگوهایی بین مذاهب صورت گرفته و این موضوع جدیدی نیست، اما آن گفت‌وشنودها با این هدف بوده که می‌خواستند دیدگاه دیگری را ردّ و ابطال کنند؛ اما رویکرد ما اگر می‌خواهیم تقریبی باشیم، باید به‌گونه‌ای باشد که تفاهم حاصل شود، یعنی بخواهیم همدیگر بهتر بفهمیم و این می‌طلبد که همدیگر را از لحاظ فکری، نظری و دینی به رسمیت بشناسیم و یکدیگر را اهل نجات و رستگاری بدانیم، نه این‌که فقط یکدیگر را تحمل کنیم.
برای نیل به تقریب، اول باید مشخص شود که مفهوم تقریب چیست و سپس به سراغ زمینه‌سازی فکری و بنیادهای نظری آن برویم. یکی از بنیادهای نظری تقریب، همانی است که عرض کردم: درون یک مذهب، به‌رغم همه اختلافات، ما همچنان همدیگر را در ذیل همان مذهب تعریف می‌کنیم. این همان اجتهاد است که اگر کلان باشد، امروزه از آن، به قرائت تعبیر می‌شود. این نگاه بر دو پایه مبتنی است:1. چارچوب اصلی مذهب، به این معنا که این چارچوب را می‌پذیریم و به عنوان اصل مذهب در نظر می‌گیریم. 2. اجتهاد در داخل این چارچوب، به این معنا که در این چارچوب، اجتهادی وجود دارد که ممکن است نتیجه بدهد یا ندهد، اما به هر حال من معذورم.
این نسبت و مناسبت را می‌توانیم در بین مذاهب نیز به کار بگیریم؛ یعنی چارچوب مسلمان بودن در زمان پیامبر هر چه بوده، همان را اصل و اساس اسلام و خیمۀ جامعِ همۀ مسلمانان بدانیم. آیا در زمان پیامبر، شیعه و سنی مطرح بوده؟ آنچه چارچوب مسلمانی بوده، باید همچنان معیار مسلمانی باشد. حال اختلافات حتی جدی را می‌توانیم به اجتهادها و قرائت‌های مختلف ارجاع دهیم. در حقیقت، آن چارچوب روشی که می‌تواند مسئله را حل کند، همین است.
البته در ادامۀ مسیر با خاک‌ریزهایی مواجه هستیم. مثلاً در روایات، تعابیری مانند کفر، اسلام و ایمان وجود دارد؛ این‌ها کلیدواژه‌های مهمی هستند که باید دربارۀ آن‌ها بحث و گفتگو کنیم. من خودم در مقاله‌ای تحت عنوان «جایگاه اعتقادی امامت» در دفتر اول معارف کلامیِ شیعه به این موضوع پرداخته‌ام.
مرحوم محمد عماره مقاله‌ای دارد که شیعه را به سه دسته تقسیم می‌کند: 1. غلات: افرادی که مطرود خود شیعه هستند. 2. زیدی‌ها: افرادی که به اهل سنت نزدیک هستند و ما با آن‌ها مشکلی نداریم. 3. بدنۀ اصلی تشیع یا تشیع اثناعشری که با آن‌ها مشکل داریم: اینکه امامت را یک اصل اعتقادی و طبعاً مرزنهنده میان اسلام و کفر می‌دانند.
برای سالگرد تأسیس دارالتقریب، جمعی از عالمان ازهریِ مصر، ازجمله جناب محمد عماره به تهران آمدند. من در آنجا به ایشان گفتم که هر چیزی که جزء اصول اعتقادی است، لزوماً معنایش این نیست که مرزگذارنده بین اسلام و کفر یا بین ایمان و کفر باشد. بلکه ما می‌توانیم چیزی را اصل اعتقادی بدانیم اما در عین حال، با همان نگاه قرائت‌ها یا اجتهادات مختلف، آن را مجوز تکفیر دیگرانی که به آن قائل نیستند، ندانیم.
این‌ها همه بحث‌هایی است که در گذشته مطرح بوده و همچنان باید ادامه یابد. رویکرد تقریبی نیازمند زیرساخت‌هایی است که اگر به درستی ایجاد شود، می‌توانیم گام بعدی را برداریم و با گفت‌وگو، این نگاه‌ها را به هم نزدیک کنیم. برخی معتقدند که اختلاف میام مذاهب آن‌قدر گسترده است که به‌واقع، ما با دو اسلام یا دو دین روبه‌رو هستیم، نه یک اسلام یا دو مذهب. برخی دیگر مایل‌اند همه یا اغلب دیگر مذاهب را مثلاً جبرگرایی یا قائل به تفویض بدانند با در خصوص توحید صفاتی، دیگر مذاهب را در یکی از دوسوی تعطیل و تشبیه قرار دهند یا بسیاری یا برخی از مذاهب را به ناصبی‌گری رَمی کنند. با گفت‌وگو و تفاهم به‌سادگی معلوم می‌سود که اکثریت قریب به اتفاق مذاهب، به‌واقع در دوگانه‌های تعطیل (ابطال)- تشبیه و جبر- تفویض می‌کوشند در میانه بایستند. اینکه از نگاهی محققانه شما آنان را به‌رغم میل و خواستشان، گرفتار یکی از دو طرف افراط و تفریط بدانید، مجوز این نیست که آن‌ها را مثلاً جبرگرایی با اهل تشبیه بدانید. این اختلاف یا انتساب‌ها را حتی درون شیعه هم می‌توانیم پیدا کنیم، یعنی این‌گونه نیست که مثلاً در امامیه، در خصوص امرٌ بین الامرین یا درخصوص رابطۀ ذات و صفات باری‌تعالی فقط یک دیدگاه وجود داشته باشد.
ازجمله موانع سختِ تقریب، یک سری اختلافات تاریخی است که هم جدی هستند، هم بسیار تحریک‌کننده و هم حساسیت‌برانگیز. یکی از پایه‌های تقریب و حتی اتحاد این است که این مباحث و موانع را در پرانتز بگذاریم و در تعاملاتمان با آن‌ها به این عرصه‌ها ورود نکنیم.

یکی از مسائلی که بسیاری از شیعیان معتقدند مانع تقریب بین شیعه و سنی است، بحث شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیه) است. آیا وقتی این موضوع را در پرانتز قرار می‌دهیم، به این معناست که من به عنوان یک شیعه اثناعشری این بخش را فراموش می‌کنم؟ و به نظر شما آیا منصفانه است که ما از یک واقعه تاریخی مربوط به یکی از اصول مذهب خود دست بکشیم، در حالی که آن‌ها از اصول یا فروع مذهبشان دست نمی‌کشند و صرفاً از رفتار دیگران صرف‌نظر می‌کنند؟

نه، این به آن معنایی که گفتید، نیست. بلکه منظور این است که نوع مواجهه‌ام با این موضوع نباید تحریک‌کنندۀ دیگران باشد.
زمینه‌های تقریب، به معنای مقرّب‌ها، اگر تعبیر درستی باشد، در اهل سنت به‌مراتب بیشتر است؛ اما از سوی دیگر، دعوت به تقریب در شیعه نسبت به شیعه اهل سنت بیشتر است. ائمۀ ما بیشتر به دنبال تقریب بودند. با این حال، شما به عنوان یک سنی، حتی اگر فرض کنید که برایتان محرز است که شیعه‌ها به صحابه توهین می‌کنند، از نظر فنی و نظری توجیهی ندارد که آن‌ها را کافر بدانید. نمی‌توانید بگویید توهین به صحابه کفر است؛ بلکه می‌توانید بگویید فسق است. شخصیت‌های اصلی ما اهل‌بیت (علیهم‌السلام) هستند که پذیرش آن‌ها برای اهل سنت مشکلی ندارد، اما شخصیت‌های اصلی آن‌ها خلفا هستند که برای ما دشوار است آن‌ها را بپذیریم، اما می‌توانیم به آن‌ها اهانت نکنیم و حساسیت آن‌ها را برنیَنگیزیم. در عین حال، اگر شما می‌فرمایید که اگر ما قرار است موضوعی را در پرانتز بگذاریم، حتماً اهل سنت هم باید این کار را انجام دهند، به نظر من مهم‌ترین موضوعی که آن‌ها باید در پرانتز بگذارند، رفتار شیعه است. اساساً دعواهایی که در سطح علمای اهل سنت و شیعه مطرح می‌شود، درصد زیادی ناظر به شیعه است، نه ناظر به ائمه (علیهم‌السلام) یا حتی اعتقادات رسمی شیعه.
منظور من این است که آن‌ها توهین به صحابه را در پرانتز می‌گذارند و به بررسی کتاب‌ها و گزارش‌های تاریخی نمی‌پردازند و به روی خودشان نمی‌آورند. در حقیقت، دو نوع افراطی که اهل سنت در مورد شیعه مشاهده می‌کنند، یکی افراط در دشمنی و دیگری افراط در دوستی است. افراط در دوستی به غلو تبدیل می‌شود و افراط در دشمنی منجر به توهین به صحابه می‌گردد. به‌طور کلی، برای یک سنی، نگاه تقریبی به شیعه بسیار راحت‌تر است، در حالی که شیعیان بیشتر نیازمند تقریب هستند. کما اینکه ائمه (علیهم‌السلام) نیز توصیه کرده‌اند که به تشییع جنازه آن‌ها بروید، عیادت بیمارانشان را انجام دهید و… ائمه ما فرموده‌اند که با آن‌ها مدارا کنیم.

آیا ائمه ما گفته‌اند که می‌توانیم پشت سر اهل سنت نماز بخوانیم؟
بله، و حتی گفته‌اند که نماز پشت سرِ آن‌ها در حکم نمازخواندن در صف اول در پشت سرِ پیامبر اکرم است! حمل این‌گونه روایات بر تقیه، خیلی تکلف می‌طلبد. بله، می‌شود آن‌ها را بر تقیۀ مداراتی حمل کرد که بیان دیگری از همان تقریب عملی یا تعایش است.

این روایت از چه کسی است؟
این روایت از امام صادق (علیه‌السلام) است که در باب تقیه آمده است. شما می‌توانید روایات تقیه را در جلد 11 وسائل الشیعه مشاهده کنید.

چگونه آموزه‌ها و سیره ائمه (علیهم‌السلام) به ایجاد یک جامعه اسلامی یکپارچه کمک کرده است و چه اصول نظری‌ای برای تقریب بین مذاهب اسلامی ضروری است؟

آنچه در تعالیم، آموزه‌ها و سیره ائمه (علیهم‌السلام) مشهود است، این است که آن‌ها نمی‌خواستند جامعۀ شیعه به عنوان یک جامعه مستقل از متن جامعه اسلامی شکل بگیرد. اصل تقریب نیازمند یک سری بنیادهای نظری است که بخشی از آن ایجابی و بخشی سلبی و دفاعی است. بخش ایجابی به این معناست که باید توضیح دهیم این موضوع چگونه قابل فهم است، در حالی که بخش سلبی و دفاعی به ما می‌گوید چگونه باید از خاکریزهایی که در برخی متون دینی وجود دارد عبور کنیم. پس از عبور از این مرحله، کار اصلی تقریب آغاز می‌شود و باید در مسائل مختلف با هم بحث کنیم. ازجمله اصول تقریب، نوع برداستِ ما از اختصاصات کلامی شیعه است. من هرچه بیشتر بررسی می‌کنم، می‌بینم که از امامت که بگذریم، آموزه‌ای اختلافی و اختصاصی با این سه خصلت وجود ندارد: 1. مسئله‌ای مهم باشد، 2. مورد قبول همه شیعه باشد و 3. هیچ مذهبی پیدا نشود که به آن ملتزم باشد. شاید بتوان به سختی از «رجعت» نام برد که البته رجعت نیز به‌نوعی به امامت برمی‌گردد. موضع شیعه در خصوص توحید و عدل هم ما یک موضع حد وسطی است که دیگران هم تحت تأثیر امامان ما یا مستقل از آن‌ها می‌کوشند در میانه بایستند.
در روزگار جدید، می‌توانیم از تجربه‌ها و نظریه‌پردازی‌های در باب ادیان که بسیار قوی و پیشرفته هستند، بهره بگیریم. می‌توانیم همان مدل‌ها را در اینجا نیز پیاده‌ کنیم. با این تفاوت که پیدا کردن چارچوب مشترک در دین اسلام به مراتب راحت‌تر از یافتن آن بین دو دین متفاوت است. البته تقریب پیشینۀ دیرینه‌ای در تاریخ و تمدن اسلامی دارد، درحالی که قبل از عصر جدید، شاهد گفت‌وگوهای بین ادیان نیستیم، اما رویکردهای تقریبی بین مذاهب در مقاطع مختلف تاریخ قابل مشاهده است. به عنوان مثال، اقداماتی که عمر بن عبدالعزیز یا برخی خلیفه‌های عباسی یا حتی برخی سلاطین ممالک انجام دادند، تجربه‌هایی بوده‌اند که تلاش کرده‌اند مذاهب را به هم نزدیک کنند.

در دولت‌های شیعی چطور؟

این را در دوره‌هایی که حکومت‌های شیعی مانند آل‌بویه یا فاطمی‌ها یا حمدانیان وجود داشته‌اند، نیز می‌توان نشان داد.

ائمه نگاهشان به هویت مستقل شیعه چگونه بوده؟

در سیره ائمه (علیهم‌السلام) شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهد آن‌ها انشقاق را نمی‌پسندیدند و به دنبال ایجاد یک جامعه مستقل شیعی بر اساس آموزه‌های شیعی نبوده‌اند. البته داشتن هویت مستقل فکری و عملی منافاتی با زیستن در متن یک بدنه و پیکرۀ بزرگ‌تر ندارد. حتی اگر کسی بتواند نشان دهد که ائمه (علیهم‌السلام) به دنبال یک جامعۀ مستقل شیعی بوده‌اند، این موضوع بیشتر در چارچوب‌های معنوی و اخلاقی بوده است تا کلامی و فقهی.
شما اگر تمام روایاتی که کلمه «شیعه» در آن‌ها به کار رفته را بررسی کنید، می‌بینید که رویکرد آن‌ها بیش‌تر، اخلاقی، معنوی و عملی است. این نگاهی فرافرقه‌ای است؛ یعنی ممکن است با این نگاه، شخصی سنی باشد و به شما نزدیک‌تر باشد یا شما شیعه باشید ولی از این الگو دورتر باشید.

تقریب در عرصۀ حدیث چگونه قابل پیگیری است؟

یکی از مسیرهایی که در تقریب باید طی شود، توجه به راویان پذیرفته‌شده‌ای است که در روایات شیعه مطرح هستند و در اهل سنت نیز مورد قبول واقع شده‌اند. اکنون روات مشترک مورد بررسی قرار گرفته‌اند. در بحث حدیث‌شناسی ممکن است شما بگویید که من این راوی را قبول ندارم، اما عین همین روایت را در میراث اهل سنت با راویانی دیگر پیدا می‌کنیم. این نشان‌دهنده این است که روایت درست است؛ یعنی از مرحلۀ راویان مشترک به روایات مشترک می‌رسیم.
روایات مشترک بسیار زیاد است. اگر به فقه نگاه کنید، می‌بینید که هر موضوعی که در اینجا مطرح شده، در آنجا نیز وجود دارد و در بسیاری از موارد همسویی و همراهی وجود دارد. در سطح ادعیه یا مواعظ و اندرزها که مشترکات زیادی وجود دارد.
یکی از بحث‌های رایج همواره این بوده که آیا تقریب خوب و مثلاً به نفع مذهب است یا خیر؟ یکی از مأموریت‌های جدی تقریب این است که شما در شیعه جا بیندازید که روایات نبوی از غیر طرق شیعی نیز قابل تصحیح هستند. ذهنیتی که در شیعه وجود دارد، این است که مثلاً بخاری خصومت خاصی با امام صادق (علیه‌السلام) داشته و نمی‌خواسته از ایشان روایتی نقل کند؛ بنا بر نقلی که فلان شخص کرده، بخاری می‌گفته «في قلبی شیء منه» (نسبت به امام صادق یک چیزی در دل من هست). باید بررسی کنیم که آیا اصلاً صحت دارد یا خیر.
اگر مثلاً از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در بخاری کم نقل شده، آیا از شیخین زیاد نقل شده است؟ نه، از آن‌ها هم کم نقل شده است. مجموعه کارهایی که آقای حیدر حب الله در «نظریة السنة» انجام داده، بسیاری از این موارد را تحلیل و حلاجی کرده است.
اصلاً کار تقریبی همین است. در نهایت، آیا ما در اصل نماز و رکعات و اذکار اصلی آن اختلاف داریم؟ عملاً اختلافات بیشتر در جزئیات است که حتی در خود شیعه نیز وجود دارد. کمتر مسئله خاص سنی‌ای پیدا می‌کنید که در شیعه قائل یا روایت نداشته باشد؛ حتی درباره تکتف نیز به‌ندرت، برخی قائل بوده‌اند و این موضوعی نیست که در شیعه اثری از آن وجود نداشته باشد.

آیا ممکن است این مسیر را ادامه دهیم و فقه و احکامی به وجود آید که با وضعیت کنونی متفاوت باشد؟ مثلاً اکنون دو شیوه وضو گرفتن وجود دارد که اگر به یکی از آن‌ها عمل کنیم، نمازمان باطل می‌شود.

به هر حال وقتی به سراغ روایات مشترک می‌رویم، ممکن است تأثیرات زیادی بر احکام بگذارد. تقریب می‌خواهد بگوید که شما بر اساس چارچوب مذهبی خودتان، وقتی رفتید و استنباط کردید و به یک جمع‌بندی رسیدید، این برایتان کافی و عذرآور است. پایه‌اش این است که ما در این اختصاصات معذوریم. فرض کنید ما در مورد وضوی پیامبر (ص) اختلاف نظر داریم و با هم بحث و گفت‌وگو می‌کنیم. ممکن است نظر شما غالب شود یا نظر من؛ این ربطی به تقریب ندارد. تقریب یعنی ما جلوتر برویم و بفهمیم که در بسیاری از مسائل هم‌افق هستیم و اختلافاتی هم داریم که قابل درک هستند. باید با هم کنار بیاییم. این اختلافات نباید توجیهی برای خارج کردن دیگری از دین باشند.

اگر در مسائل عبادی فقط در نظر بگیرید، شاید چندان اهمیتی نداشته باشد، اما در مسائل اجتماعی، به ویژه در زمینه‌های سیاسی، معاملات، ازدواج، طلاق و دیه، وقتی تزاحم پیش بیاید، در مقام عمل صحبت‌های شما آنجا به لحاظ امکان عملی روشن می‌شود. نمی‌توانیم بگوییم این موضوع را در پرانتز بگذاریم.

من می‌گویم یک سری مواضع مشخص وجود دارد که معنایش نفی یا تحقیر طرف مقابل است و این‌ها باید حل شوند.
فرض کنید در مورد یک مسئله مالی با هم اختلاف نظر پیدا کردیم و در یک جامعه زندگی می‌کنیم، اما شما بر اساس دیدگاه خود عمل می‌کنید و من بر اساس دیدگاهی که دارم، مال شما را نادیده می‌گیرم. این یک مسئلۀ تازه‌ای نیست و بین مذاهب اهل سنت یا بین مجتهدان شیعه هم ممکن است پیش بیاید.

اهدافی که در مسئله تقریب در ذهن شماست، به نظر شما اگر به اینجا کشیده شود، آیا این مسائل را حل می‌کند؟

نه لزوماً حل نمی‌کند، اما هدف تقریب هم فقط این نیست. آن چیزی که جنبۀ سیاسی اجتماعی دارد در چارچوب حکومت و قوانین رسمی حل می‌شود و شما باید به قانون رسمی تن بدهید. به نظر من نباید این موضوع را داخل کنیم؛ حتی کسی که بحث تقریب را هم دنبال نکند. باید بررسی کند که این مسائل را باید چگونه مدیریت کرد؟

به عنوان سؤال آخر، فکر می‌کنید از زمانی که مجمع تقریب در ایران تأسیس شد یا اساساً این گفتمان وارد فازهای جدیدی شد، چه توفیقاتی داشته است؟

توفیقات به عوامل مختلفی بستگی دارد. دارالتقریب و مجله تقریب مصر برای مدتی ادامه پیدا کردند، سپس جمع شدند. حتی آن فتوای شلتوت هم گویا بعداً رسماً نقض شده است! هر گام خیرخواهانه‌ای ممکن است تحت تأثیر عوامل مختلف قرار گیرد. من معتقدم در دهۀ اول انقلاب تقریب به‌گونه‌ای دنبال نمی‌شد که پرچمش بلند باشد، ولی توفیقات بیشتری وجود داشت. اکنون پرچمش بلند شده، سازمان و تشکیلات و بودجه دارد، اما توفیقاتش کمتر شده است.

مطالب مشابه