به گزارش روابط عمومی دانشگاه؛ حجت الاسلام والمسلمین دکتر مهدی فرمانیان عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در گفتوگو با احمد سواری «دبیر پرونده دین در دنیای معاصر نشریه حریم امام» رویکردهای کلامی و فقهی تقریب را بیان کرد.
دکتر فرمانیان در این گفتوگو با اشاره به اینکه بسیاری از اندیشههایی که داعش و تکفیریها نسبت به شیعه دارند، ناشی از تعاریف نادرست و فهم غلط است گفت:. بسیاری از تکفیریها هنوز معتقدند شیعه قائل به تحریف قرآن است و برخی نیز بر این باورند که شیعه معتقد است که امام علی(ع) خداست و جبرئیل باید وحی را به او میداد نه به پیامبر(ص). همچنین برخی دیگر معتقدند ما پیروان عبدالله ابن سبأ هستیم و قصد داریم اسلام را از بین ببریم. آیا اینها جای مذاکره و بحث ندارد؟
مشروح کامل این گفتوگو را در ادامه میخوانیم:
آقای دکتر در ابتدای تعریف خودتان را از مذاهب اسلامی بیان بفرمایید و اینکه چه تفاوتی میان «تقریب مذاهب» با مفاهیمی مثل «وحدت اسلامی»، «اتحاد اسلامی»، «تعایش و زندگی مسالمتآمیز» وجود دارد؟ گاهی این تعابیر را با همدیگر یکسان میگیرند. آیا شما هم بر همین نظرید؟
بنده معتقدم که این واژهها هر کدام مفهوم خاص خود را دارند. کلمۀ «تقریب» بیشتر در زمینۀ «اندیشه» استفاده میشود؛ یعنی در مباحث فکری، اعم از مباحث اعتقادی و فقهی. بنابراین، کلمۀ تقریب به معنای نزدیک کردن اندیشهها، افکار و اعتقادات و همچنین تقریب مباحث علمی با یکدیگر است. به همین دلیل، من تقریب را از این منظر مینگرم و رویکرد علمی به آن میدهم. اما «وحدت» بیشتر در حوزۀ سیاسی مطرح میشود. هر کسی که بحث وحدت را مطرح کرده، وحدت امت اسلامی را بیشتر به دنبال بیان این موضوع دانسته است که سیاستمداران جهان اسلام، دولتمردان و رهبران سیاسی باید دربارۀ اشتراکات و اهداف مشترک خود وحدت داشته باشند. لذا امام خمینی(ره) به دنبال وحدتی بود که بیشتر معطوف به سیاستمداران است و نه تقریب اندیشهها. ایشان میفرمودند ما دشمن مشترکی داریم و باید همۀ مسلمانها در مقابل استکبار ایستادگی کنند و عزت و اعتبار داشته باشند. نگاه امام بیشتر سیاسی بود و در اندیشههای ایشان کمتر نشانی از کلمۀ تقریب دیده میشود. در مقابل، مقام معظم رهبری به دنبال تقریب اندیشهها بودند. آیتالله واعظ زاده به دنبال تقریب کلامی و اعتقادی بودند؛ آیتالله تسخیری به دنبال تقریب فقهی و آیتالله اراکی نیز به دنبال تقریب اندیشۀ سیاسی بودند که همگی با رویکرد تقریبی عمل میکردند. «تعایش» رویکرد اجتماعی دارد؛ یعنی نه تنها کاری به اندیشهها ندارد و بلکه هدف آن زندگی مسالمتآمیز و بدون دعوا و خشونت است. بسیاری از کسانی که رویکرد اجتماعی دارند، بیشتر به دنبال تعایش هستند. میتوان گفت بسیاری از علمای ما در طول تاریخ حتی ضد تقریب بودهاند، اما با تعایش و زندگی مسالمتآمیز مشکلی ندارند. آنها همیشه تأکید کردهاند که شیعه و سنی باید کنار هم زندگی کنند و با یکدیگر خوب باشند.
بنابراین، میتوان گفت وحدت اسلامی رویکرد سیاسی دارد، تقریب رویکرد علمی و اندیشهای دارد، و اگر بخواهیم کلمۀ فرهنگی را اضافه کنیم، تعایش رویکرد اجتماعی دارد. مثلاً کسانی که قائل به تعایش هستند، معتقدند که باید از سیاستمداران و علما دوری کنیم و به تودۀ مردم بپردازیم؛ زیرا تودۀ مردم غالباً اهل زندگی مسالمتآمیز هستند. شیعه و سنی معمولاً با یکدیگر زندگی میکنند، اما این زندگی مسالمتآمیز گاهی توسط سیاسیون یا علما که فتوای تکفیر میدهند، مختل میشود. به عنوان مثال، امام موسی صدر را میتوان در بحث تعایش و رویکرد اجتماعی مشاهده کرد؛ او در لبنان به شیعیان توصیه میکرد که با گروههای دیگر، از جمله مسیحیها و سنیها تعامل داشته باشند تا سبک زندگیشان بهتر شود.
بنابراین میتوانیم اینگونه بیان کنیم که اگر کسی به تقریب معتقد باشد، بهطور طبیعی به وحدت اسلامی و زندگی مسالمتآمیز نیز اعتقاد دارد. به عبارت دیگر، تقریب وجه عامتری است.
بله، وقتی کسی اهل تقریب است، به هر دو طرف توجه دارد. او معتقد است که اگر میخواهند علما در کنار یکدیگر بنشینند، سیاستمداران نیز باید روابط بهتری داشته باشند؛ زیرا اگر سیاستمداران با یکدیگر خوب نباشند، علما نیز نمیتوانند در کنار هم قرار بگیرند. به نظر میرسد وحدت اسلامی و تعایش چندان توجهی به بحث تقریب یا اندیشه ندارند.
با توجه به توصیفات شما، آیا شخصاً تقریب از نظر کلامی و فقهی را قبول دارید؟
بله، من معتقدم که هر سه جنبه باید مورد توجه قرار گیرد؛ اما بیشتر از همه به تقریب اندیشهها اعتقاد دارم. یکی از مشکلات جدی که ما در جهان اسلام داریم، جهل به اندیشههاست و این جهل باعث فاصلههای زیادی بین ما شده است. اگر بتوانیم با برگزاری جلسات علمی و تقریب اندیشهها، این فضا را تلطیف کنیم، میتوانیم به نتایج مثبتی دست یابیم. البته باید توجه داشت که سیاستمداران نیز تأثیرگذارند؛ زیرا آنها میتوانند علما را مدیریت کنند.
آیا شما چنین تقریبی را از نظر فکری و کلامی ممکن میدانید؛ یعنی آیا امکانش وجود دارد؟
من به تازگی به رویکرد جدیدی دست یافتهام که آن «رویکرد تمدنی» است. به این معنا که معتقدم باید به دنبال ایجاد تمدن نوین اسلامی باشیم. برای تحقق این هدف، لازم است هم با سیاستمداران تعامل داشته باشیم و هم جلسات هماندیشی با علما برگزار کنیم. همچنین باید فضای جهان اسلام را به سمتی هدایت کنیم که زندگی مسالمتآمیز حاکم باشد و دعوای عرب و عجم، کُرد و ترک، گروههای مختلف قومی، سنی و شیعه، سلفی و غیرسلفی تأثیری در فضای ما نگذارد. تنها در این صورت میتوانیم رویکرد تمدنی را گسترش دهیم و این فضا را پیش ببریم.
این موضوعی است که به آن فکر میکنم، اما معتقدم تقریب اندیشهها، به ویژه تقریب اندیشههای کلامی و فقهی، اهمیت ویژهای دارد. بهطور خاص، تقریب اندیشههای کلامی باید در اولویت قرار گیرد؛ یعنی کاری که آیتالله واعظ زاده آغاز کرده بودند. ما در فقه اختلافاتی داریم، اما این اختلافات معمولاً منجر به دوری نمیشود. دوری و تفرقه بیشتر به مسائل اعتقادی برمیگردد. برخی معتقدند که باید از ابتدا به سراغ تقریب اندیشههای اختلافی برویم؛ اما من بر این باورم که ابتدا باید روی مشترکات کلامی تمرکز کنیم و سپس به تدریج به افتراقات کلامی موجود در جهان اسلام بپردازیم. اگر این مباحث جدی را بین علما مطرح نکنیم و تبیین درستی از آنها نداشته باشیم، تقریب به نظر من همچنان در سطح کلیات و تعارفات باقی خواهد ماند.
حضرتعالی حدود دو سال پیش در یک میزگردی در خصوص مسئلۀ تقریب در جهان اسلام، به یک مسئلۀ اشاره کردید و فرمودید: «حتی با داعش هم میتوان تقریب برقرار کرد.» این ادعا قدری با واکنشهایی از طرف مخاطبان آن میزگرد همراه بود و باعث تعجب بسیاری شد. اگر ممکن است، بیشتر توضیح دهید که چگونه میتوان با یک گروه تروریستی تقریب ایجاد کرد.
ما معتقدیم که این گروه تروریستی دارای مجموعهای از مبانی است و بر اساس یک تعریف نادرست از دشمن و مخالف خود، به جنگ میپردازد. تنها مثالی که میتوانم بزنم، رفتار امیرالمؤمنین با خوارج است که بهترین الگو برای ما در تقابل با تکفیریهاست. حضرت وقتی خوارج جدا شدند و به طرف رود دجله و فرات رفتند و در بخش نهروان چادر زدند، حضرت امام علی علیهالسلام، ابن عباس را فرستاد تا با آنها به بحث بپردازد. بحثهایی که ابن عباس و خود حضرت علی(ع) انجام دادند، موجب شد که از 12 هزار نفر، ۸ هزار نفر از خوارج جدا شوند و از تکفیر دست بردارند و از فضای جنگ دور شوند. آیا نمیتوانیم این الگو را برای خود قرار دهیم؟ این یکبار در تاریخ اتفاق افتاده و چنین فضایی وجود داشته است، پس ما هم میتوانیم.
معتقدم بسیاری از اندیشههایی که داعش و تکفیریها نسبت به شیعه دارند، ناشی از تعاریف نادرست و فهم غلط است. بسیاری از تکفیریها هنوز معتقدند شیعه قائل به تحریف قرآن است و برخی نیز بر این باورند که شیعه معتقد است که امام علی(ع) خداست و جبرئیل باید وحی را به او میداد نه به پیامبر(ص). همچنین برخی دیگر معتقدند ما پیروان عبدالله ابن سبأ هستیم و قصد داریم اسلام را از بین ببریم. آیا اینها جای مذاکره و بحث ندارد؟
اگر بحث روشن و جدی کنیم و کتابهای خود را به آنها نشان دهیم، خواهیم دید که در همۀ آنها عبدالله ابن سبأ ملعون شناخته شده و مطرود است. چگونه ممکن است من طرفدار عبدالله ابن سبأ باشم در حالی که هیچ روایتی از او در کتابهایمان وجود ندارد؟ چطور میتوانم قائل به تحریف قرآن باشم در حالی که در تمام خانههای ایرانی قرآن چاپ عربستان وجود دارد؟ آیا این مسائل قابل گفتگو نیست؟
به نظر من یکی از معضلات ما این است که به صورت جدی وارد گفتگوی علمی و محبتآمیز در فضایی آرام با آنها نشدهایم تا نسبتهای غلطشان را به ما بدهند. ما باید شفاف، بدون ناراحتی و پرخاش، با مستندات روشنسازی کنیم. الگویی که حضرت علی(ع) انجام داد، ما نیز میتوانیم آن را پیاده کنیم؛ اما متأسفانه ما از ابتدا وارد جنگ میشویم و اسلحه روی هم میکشیم. به نظر من، این روش و فضا میتواند تغییر کند. بسیاری از داعشیها به دلیل جهل شیعه را کافر و مشرک میدانند. بله! برخی اعمال شیعیان ممکن است مشرکانه به نظر برسد، اما ما خودمان این موضوع را قبول داریم. ولی میتوانیم کتابهای خود را نشان دهیم و بگوییم این کتاب رسمی ماست؛ مثلاً «کشف المراد» را بخوانید و سپس توضیح دهیم. این مسائل به نظر من جای بحث دارد و در تاریخ نیز الگوهایش وجود دارد.
با توجه به تعریفی که از تقریب ارائه دادید و تأکید شما بر نزدیک کردن اندیشهها، به نظر میرسد پیشفرضی در کلامتان وجود دارد مبنی بر اینکه هدف از گفتگو با گروههای تکفیری صرفاً اثبات حقانیت خودمان است. اما آیا ممکن است که در این گفتگو، هر دو طرف بتوانند درک متقابلی از دیدگاههای یکدیگر پیدا کنند و به اصلاح برداشتهای نادرست از هر دو سو بپردازند.
بسیاری از شاگردان میپرسند آیا باید با وهابیها بحث کنیم تا حقانیت خودمان را به آنها ثابت کنیم؟ من پاسخ میدهم که هدف ما این است که آنها ما را کافر ندانند. همین مقدار کافی است. حتی اگر ما را بدعتگذار بدانند. مهم این است که ما را جزء فرقههای اسلامی و مسلمان بدانند. همین که آنها ما را مسلمان بشناسند، دیگر ما را نمیکشند.
آیا نگاه ما به وهابیت در طول گفتگو با آنها میتواند متحول شود؟ شاید ما نیز تصورات نادرستی از آنها داشته باشیم که در جریان گفتگو اصلاح شود.
بله. من همیشه در جلسات گفتهام وقتی یک داعشی را میگیرید، به او آسیب نزنید؛ بلکه پیشانیاش را ببوسید و بگویید تو به دنبال حق هستی، اما به اشتباه من را تکفیر میکنی. بیا بنشینیم و با هم صحبت کنیم و ببینیم ادلهات برای تکفیر من چیست. من همیشه گفتهام ما به دنبال این نیستیم که حقانیت خود را ثابت کنیم؛ بلکه هدف ما این است که مسلمان بودن خود را اثبات کنیم. اگر بتوانیم مسلمان بودن خود را ثابت کنیم، بسیاری از این دعواها کاهش خواهد یافت.
آیا قبول دارید که در طول تاریخ، شیعیان نسبت به اهل سنت هم به نوعی نگاه تکفیری داشتهاند؟
بله، این موضوع را به وضوح قبول داریم. اما یک تفاوت وجود دارد: شیعیان به تبع اهلبیت (علیهمالسلام) هرگز به سمت تکفیر و حذف فیزیکی اهل سنت نرفتهاند و هیچگاه به این فکر نکردهاند که به خاطر سنی بودن، کسی را بکشند. بله، ممکن است در شرایط سخت و تنگنا، شمشیر و اسلحه به دست گرفته باشند، اما اینکه بهطور کلی معتقد باشند که سنی کافر است و باید او را بکشند، در میان شیعه وجود ندارد. رفتار، کردار و گفتار اهلبیت (علیهمالسلام) به شیعیان این آموزه را میدهد که سنی مسلمان است و ما حق کشتن او را نداریم. با این حال، باید اشاره کرد که کلماتی مانند «ضال»، «کافر» و «قاصر» در منابع کلامی و فقهی ما نسبت به اهل سنت وجود دارد.
یکی از انتقادهایی که به برخی از علمای مخالف رویکرد تقریبی وارد میشود، این است که چرا تنها شیعیان به دنبال تقریب هستند و اهل سنت این کار را نمیکنند. آیا شما چنین انتقادی را قبول دارید؟
این انتقاد وارد نیست. به این عزیزان میگوییم که دارالتقریب در ابتدا کجا شکل گرفت؟ مگر نه این است که در مصر تأسیس شد و علمای اهل سنت الازهر مدافع جدی آن بودند؟ آیا نمیدانید که پس از آن، شیعیانی چون آیتالله العظمی بروجردی وقتی متوجه شدند که عدهای از سنیها و شیعیان در مصر دور هم جمع شده و به تقریب میپردازند، خوشحال شدند و آن را تقویت کردند؟ بنابراین، نظر من این است که تقریب در اندیشه اهل سنت، به مراتب بیشتر از ما وجود دارد، بهویژه در فضای صوفیانه و معتدل آنان. آنها نیز از ابتدا مسئلۀ تقریب را شروع کردند و همچنان آن را ادامه میدهند. اگر فضای سیاسی کمی آرامتر شود، من به شما قول میدهم که دوباره دارالتقریبهای متعددی در جهان اسلام ایجاد خواهد شد، ولی متأسفانه اکنون فضای سیاسی مانع است.
در همین ۱۰-۲۰ سال گذشته، احمد الطیب در سخنرانیهایش چند بار از شیعه دفاع کرده است و این نشاندهنده نگاه تقریبی و متعادل اوست. اما فضای سیاسی بر این مسئله سایه افکنده است؛ در غیر این صورت، خود احمد الطیب یکی از کسانی بود که دارالتقریب را در مصر تقویت میکرد و این فضا را گسترش میداد.
مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی با گذشت بیش از سه دهه از تأسیس، تا چه اندازه در تحقق اهداف مندرج در رسالت و اساسنامهی خود موفق بوده است؟
به نظر من، مجمع جهانی تقریب نسبت به بودجه، توان و امکاناتی که دارد، تا کنون موفق بوده است. البته میتوانست موفقتر باشد، اما با توجه به منابع و تعاملاتش، عملکرد قابل قبولی داشته است.
اگر بخواهم از دستاوردهای مجمع جهانی تقریب صحبت کنم، میتوانم بگویم که این مجمع در بسیاری از زمینهها توانسته اختلافات را کاهش دهد. به عنوان مثال، زمانی که آقای قرضاوی سخنانی علیه شیعه مطرح کرد، مجمع جهانی تقریب به نوعی مذاکره رسمی بین آیتالله هاشمی رفسنجانی و قرضاوی را در فضای مجازی ترتیب داد که منجر به تعدیل فضا شد. همچنین مجمع جهانی در کشورهایی مانند پاکستان و لبنان توانسته فضای تقریبی را گسترش دهد.
با این حال، یک معضل که وجود دارد این است که گزارشهای فعالیتهای مجمع به اندازه کافی به دست عموم مردم نمیرسد. من اطلاعات کافی ندارم، اما از مجموعه اطلاعاتی که دوستانم در مجمع تقریب دارند، میدانم که آیتالله واعظزاده و آیتالله تسخیری در کنفرانسهای مختلف توانستهاند بیانیههایی که علیه شیعه و جمهوری اسلامی نوشته میشد را تغییر دهند. این تلاشها کمتر بیان شده و اگر گزارشی دقیق از فعالیتهای آنها منتشر میشد، بسیار مفید بود.
نکته دیگر این است که هر سال مجمع جهانی تقریب یک کنفرانس برگزار میکند و بخش عمدهای از هزینهها صرف این کنفرانسها میشود. اثر این کنفرانسها علاوه بر تعامل و نزدیکی، این است که مقام معظم رهبری نیز در خصوص تقریب سخنرانی میکند و بسیاری از فضاهایی که در سال گذشته به سمت تفرقه رفته بودند را هم در داخل ایران و هم خارج تلطیف میکند. اما اگر در هر کنفرانس ۳۰-۴۰ درصد افراد جدید حضور داشتند یا بحثهای علمی جدی مطرح میشد، قطعاً تأثیر بیشتری داشت.
با توجه به تعریف تقریب و اصل برابری مذاهب در اسلام، آیا روح حاکم بر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که مذهب شیعه اثنی عشری را مذهب رسمی کشور تعیین کرده است، با این اصول همخوانی دارد؟ به عبارت دیگر، آیا تعیین مذهب رسمی، محدودیتی برای تحقق هدف تقریب مذاهب ایجاد نمیکند؟
دربارۀ قانون اساسی، معتقدم که این قانون بهطور شفاف فضای مذاهب را بیان کرده است. اکنون نام مذاهب فقهی اهل سنت در آن ذکر شده و با توجه به این نامها، قانون اساسی ما پتانسیل لازم را دارد. مشکل اصلی این است که برخی از مسئولان و مجریان، گاهی اوقات کارها را خراب میکنند. به عنوان مثال، مقام معظم رهبری در سفر به کردستان فرمودند که اذان اهل سنت باید در آنجا گفته شود، اما صدا و سیما به جای اجرای این دستور، ابتدا اذان شیعه را پخش کرده و سپس اذان اهل سنت را بعد از آن قرار داده است. این موضوع باعث میشود که چیزی که باید به وحدت تبدیل شود، به تفرقه بینجامد.
در یک روستا مشاهده کردیم که پایگاه بسیج اذان شیعه را پخش میکند. وقتی پرسیدم چرا این کار را میکنند، گفتند که فرمانده سپاه شهرستان دستور داده است. وقتی به فرمانده شهرستان گفتم چرا چنین اقدامی میکنید، او پاسخ داد که این نشانه اقتدار ماست. در واقع، او نمیداند که این عمل ضد اقتدار است و به جای تقویت اقتدار، آن را تضعیف میکند.
همچنین در برخی پادگانها که عمدتاً سنی هستند، زیارت عاشورا برگزار میشود و دلیل آن را وجود ۵۰ شیعه در آنجا عنوان میکنند. اما سؤال اینجاست که چرا به ۵۰۰ سنی حاضر توجهی نمیشود؟ این مسائل به عملکردها برمیگردد و نه به نقص قانون اساسی. من تاکنون از هیچ سنی نشنیدهام که بگوید قانون اساسی ما مشکل دارد؛ تنها ایرادی که مطرح میشود این است که چرا مذهب رئیسجمهور باید شیعه باشد. اما این ایراد نیز وارد نیست زیرا بیش از ۸۰ درصد جامعه ما شیعه هستند و حتی اگر هم نبودند، هیچ سنی هرگز رأی نمیآورد.
به نظر من، با توجه به ظرفیتهای موجود در قانون اساسی و ذکر نام مذاهب، باید احکام فقهی بر اساس فقه خودشان اجرا شود. همچنین باید توجه داشت که قوه قضاییه ما چقدر قاضی سنی دارد که هم در شهرستانها و هم در دیوان عالی مشغول به کار هستند و احکام اهل سنت را بر اساس حدود و قصاص خودشان اجرا میکنند. اینها پتانسیلهایی هستند که قانون اساسی فراهم کرده و فراتر از آن نیز وجود دارد.
قانون اساسی ما هیچ مشکلی ندارد؛ همانطور که سید جمالالدین اسدآبادی گفته است:«اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیبی که هست از مسلمانی ماست.»
بنابراین، مشکل اصلی ما ناشی از عملکرد مسئولان است نه نقص قانون اساسی.