تاريخ؛ دبير گيج يا شاگردان گول

تاریخ انتشار:

با بررسي نظام‌مند تاريخ متوجه مي‌شويم كه رفتار انسان‌ها در شرايط مشابه كمابيش يكسان است و خطاهاي مشخصي را آدميان مرتكب مي‌شوند كه مي‌توان از آنها دوري كرد.

به گزارش روابط عمومی دانشگاه؛ حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید حسن اسلامی اردکانی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در یاددداشتی با عنوان تاريخ؛ دبير گيج يا شاگردان گول آورده است:

اگر به سمت فلسفه كشيده نمي‌شدم، شايد تاريخ را براي تخصص خودم انتخاب مي‌كردم. از نوجواني به تاريخ علاقه داشتم و اين علاقه در گذر زمان كم نشد و همواره اشتياقم به تاريخ زنده است. حس مي‌كنم و باور دارم كه تنها در دل تاريخ و با فهم تاريخ است كه مي‌توان آدمي را بهتر شناخت. مساله آن است كه عمر كوتاه ما هرگز كفاف نمي‌دهد تا همه درس‌هاي زندگي را با تجربه شخصي خودمان بياموزيم. بخشي از خردمندي انسان در آن است كه از تجارب ديگران بياموزد و نخواهد خودش آزموده را بيازمايد. از اين منظر، تاريخ مي‌شود آينه عبرت و درس‌آموزي.
در سنت اسلامي بر اين جنبه از تاريخ تاكيد فراواني شده و هدف نگارش و خواندن تاريخ عبرت‌آموزي و تجربه‌اندوزي بيان شده است. مسكويه، فيلسوف و مورخ قرن چهارم و پنجم، در اين سوي جهان اسلام نام كتاب تاريخي خود را «تجارب الامم» مي‌گذارد، يعني تجربه‌هاي ملت‌ها. ابن‌خلدون هم، در آن سوي جهان اسلام، نام كتاب تاريخ خود را «كتاب العبر» مي‌نهد يعني كتاب عبرت‌ها.
هنگامي خواندن و بررسي تاريخ اهميت پيدا مي‌كند كه باور كنيم همه انسان‌ها فارغ از تفاوت‌هاي گوناگوني كه دارند، از جهات مهمي مشابه هم هستند. اما اگر تصور شود كه هر كسي به شكل خاصي است، ديگر دانستن و خواندن تاريخ يونان باستان به كار جوانان هزاره سوم ايران نمي‌آيد. نقطه عزيمت تاريخ همين باور به يكساني تجربه‌ها و امكان درس‌آموزي از ديگران است. اگر اين‌گونه فكر كنيم، آنگاه تاريخ چين كهن همانقدر مي‌تواند براي ما مفيد باشد كه تاريخ خاورميانه در قرن بيستم. از قضا، همين‌طور است و به تعبير بندتو كروچه، فيلسوف ايتاليايي، «همه تاريخ، تاريخ معاصر است.» اين مشابهت وضع انساني در گستره تاريخ است كه امكان درس‌آموزي از تاريخ را فراهم مي‌كند و هم در قرآن كريم و هم در سنت اسلامي بر اين جنبه تاريخ تاكيد مي‌شود كه از رفتار گذشتگان بياموزيد و عبرت بگيريد، پيش از آنكه خودتان عبرت آيندگان شويد.

با همين نگاه است كه كساني كوشيده‌اند با مرور تاريخ، درس‌هاي آموختني آن را بيان كنند. براي نمونه، نيكولو ماكياولي، در كتاب گفتارها (ترجمه محمدحسن لطفي، تهران، خوارزمي، 1377) با بررسي بخشي از تاريخ روم باستان مي‌كوشد براي معاصران خود درس‌هاي اخلاقي و عملي فراهم كند.

با بررسي نظام‌مند تاريخ متوجه مي‌شويم كه رفتار انسان‌ها در شرايط مشابه كمابيش يكسان است و خطاهاي مشخصي را آدميان مرتكب مي‌شوند كه مي‌توان از آنها دوري كرد. اما يكي از درس‌هايي كه از آموختن تاريخ مي‌آموزيم، آن است كه انسان‌ها كمتر از تاريخ درس مي‌آموزند؛ گويي تا خود تجربه نكنند باورشان نمي‌آيد. اين ناتواني از آموختن وقتي با قدرت نظامي گره بخورد فاجعه به بار مي‌آورد. خانم باربارا تاكمن، مورخ معاصر امريكايي در كتاب قدم‌رو حماقت؛ از تروي تا ويتنام كه در آن تاريخ سياسي سه هزار سال اروپا را بررسي كرده است، نتيجه مي‌گيرد كه انسان‌ها در عرصه حكمراني كمتر از گذشته‌ها درس مي‌گيرند. در نتيجه همان خطاهاي آشكار پيشينيان را مرتكب مي‌شوند (در يادداشت ديگري به نام «گذشته چراغ راه آينده نيست!: درس‌هايي از يك كتاب» به اين نكته پرداخته‌ام) . راه دور نرويم، در همين نيم قرن اخير، تاريخ درس‌هاي زيادي به ما و به خصوص حاكمان داد. از چائوشسكو كه در روماني خدايي مي‌كرد تا صدام كه خودش را قهرمان امت عربي مي‌شمرد تا قذافي كه خودش را كمتر از پيامبر نمي‌ديد. همه اينها درس‌هايي بود براي حاكمان منطقه. همين رستاخيز و بهار عربي كه يك دهه پيش شكل گرفت سرشار از درس بود. اما دريغ از آنكه كسي از آنها بياموزد. نمي‌دانم بايد به گفته مرحوم اخوان خودِ تاريخ را مقصر شمرد و گفت: «اين دبير گيج و گول و كوردل تاريخ!» يا حاكمان را شاگردان گولي دانست كه قدرت يادگيري خود را به ميزاني كه قدرتمندتر مي‌شوند بيشتر از دست مي‌دهند.
حاصل اين ناتواني از يادگيري آن است كه حاكمان پس از قبضه يك سرزمين همه قدرت را از آن خود مي‌كنند و به قيمت تباه كردن كشور و نابودي مردم همه ‌چيز را در خود و وابستگان‌شان متمركز مي‌سازند و پس از چند دهه يا به دست مردم خشمگين سلاخي مي‌شوند، مانند قذافي يا شبانه از كشور خود مي‌گريزند، مانند بن‌علي يا اسد.