یک پژوهشگر دین با بیان اینکه افراد بر اساس شرایط روز، برخی جنبههای تاریخی در حرکت امام حسین(ع) را پررنگ میکنند، گفت: هدف امام حسین(ع) از قیام علیه یزید این بود که در برابر شرایط تسلیم نشود، سکوت نکند و بیتفاوت نباشد.
آیا امام حسین(ع) از ابتدا قصد قیام علیه یزید را داشت؟ آیا شهادت، تکلیفی بود که خداوند برعهده امام حسین(ع) گذاشته بود؟ آیا سیدالشهدا برای زنده ماندن و زندگی با اصالت، تلاش کرد؟ آیا ایشان اهل مذاکره بود؟ اهمیت توأمان صلح و مبارزه در سیره آن امام بزرگوار چگونه بود؟ برای پاسخ به این سوالات با یک متخصص علوم دینی به گفتوگو پرداختیم.
متن پیش رو حاصل گفتوگوی خبرگزاری ایسنا با حجتالاسلام والمسلمین دکتر حمیدرضا شریعتمداری، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب است.
شخصیت امام حسین(ع) چه نوع الگویی را با چه نوع چهره و تصویری گفتمانی تداعی میکند؟
جایگاه امامت فراتر از این است که ما او را در قالب گفتمان خاصی یا تحت تأثیر ویژگیهای خاصی بدانیم. امام(ع) را باید در چارچوب رسالتش درک کرد. اقتضائات امامت و تکالیف او متناسب با شرایط متفاوت است. تکلیف امام(ع) میتواند اقتضا کند که او سکوت، قیام و یا با قدرت حاکم تعامل کند. لازم به ذکر است که نباید افراد گمان کنند که تکالیف از ملکوت اعلام میشوند و قابل توجیه و تبیین زمینی نیستند. رسالتهای انسان معطوف به انسان و خداست و انسان با درک شخصی، رسالت خودش را کشف میکند. ائمه(علیهم السلام) هم به همین صورت عمل میکردند. هرکدام از ائمه(علیهم السلام) هم با هدف عمل به چیزی که تکلیف میدانستند، استراتژی خاصی مثل سکوت یا تعامل و یا قیام را انتخاب کردند. ائمه(علیهم السلام) بیعت کردند و یکی از دلایلی که برای غیبت امام زمان(عج) گفته شده این است که او غایب شد تا مجبور نباشد با خلفای جور بیعت کند و سپس نقض بیعت کنند و در برابر حاکم جور بایستند.
برخی تکلیف امام حسین(ع) را مبارزه و برخی دیگر حفظ جان خود و مسلمین قلمداد میکنند. تکلیف امام(ع) دقیقاً چه بود؟
عدهای مثل مارکسیستها و انقلابیهای دنیا مایل هستند که از امام حسین(ع) یک تصویر چهگوارایی بسازند و عدهای دیگر تلاش میکنند از حضرت تصویر نلسون ماندلاگونه ارائه دهند و امام(ع) را فعال حقوق بشر و یا صلحطلب بنامند. امام نه چهگوارا است و نه نلسون ماندلا است. به هیچیک از این دو رویکرد نباید اصرار داشت. همیشه برحسب شرایط مختلف، امام(ع) را تفسیر به رأی میکنند. ما باید ملتزم به امر و نهیهای الهی و چارچوبهای تعیینشدۀ دینی باشیم و نباید در فکر این باشیم که از ما بهعنوان یک انسان حماسهسازِ جنگها یاد شود یا مجسمه ما را بهعنوان یک انسان صلحطلب در دید مردم بگذارند.
امام حسین(ع) به دنبال جنگ و خیزش فراگیر نبود و تمام تلاششان هم معطوف به کسب قدرت با کشت و کشتار نبود. از طرف دیگر به هر بهانهای هم اهل سازش و تغافل و چشمپوشی بر مظالم نبود. مجموعهای نشانهها و علائم و معالم در تاریخ وجود دارند که اگر انسان همه اینها را دنبال کند متوجه میشود که نباید قرائت خاص و چهرهای خاصی از امام(ع) ارائه دهد. افراد بر اساس شرایط روز، برخی جنبههای تاریخی در حرکت امام(ع) را پررنگ میکنند و مورد استقبال هم قرار میگیرد، اما شرایط همیشه یکسان نمیمانند و اگر شرایط تغییر کند مجبور میشوند از نو چهره جدیدی از امام(ع) ارائه دهند. به هرحال اقتضای پیروزی انقلاب اسلامی و دهه اول بعد از انقلاب و شرایط جنگی، این بود که بُعد حماسی و قهرمانانه عاشورا و امام حسین(ع) پررنگ شود و در دو دهه بعد فضا عوض شد و خوانشها از امام حسین(ع) تغییر کرد و مجدداً هم رویکردها باز به واقعه عاشورا و امام حسین(ع) تغییر کرده است.
یعنی فهمهای گزینشی از امام حسین(ع) صحیح نیستند؟
واقعیتهای تاریخی را باید بر اساس شواهد تاریخی فهمید و فهم ایدئولوژیک از واقعیتهای تاریخی اشتباه است. تطبیق امام حسین(ع) بر اساس آنچه ما دوست میداریم در شرایط روز اتفاق بیفتد خطاست، چون افرادی هستند که بررسی میکنند و متوجه میشوند که شواهدی برخلاف این دیدگاهها وجود دارد. بسیاری از بزرگان در دورههای مختلف تصاویر متفاوتی از قیام عاشورا ارائه دادهاند. قیامهای متعددی در سدههای اول اسلام و بعد از عاشورا اتفاق افتاده و نمیتوان ادعا کرد که الزاماً همه این قیامها به تأسی از عاشورا و امام حسین(ع) بوده و نمیتوان هم ادعا کرد که برداشت قیامکنندهها از امام حسین و عاشورا اشتباه بوده است. این تصویرسازیها از امام حسین(ع) کاریکاتوری و ناقص است.
شهید آوینی در کتاب فتح خون، امام حسین(ع) را انسان مجمع اضداد توصیف کرده است. آیا از نظر شما هم امام(ع) حاصل جمع انسان انقلابی و انسان صلحطلب بوده است؟
مجمع اضداد در مورد امیرالمؤمنین(ع) هم به کار میرفته است. مجمع اضداد به این معنی است که شاید به نظر ما از بیرون، حالتهای متناقضی در امام(ع) به نظر برسد. ما دلمان میخواهد یک تصویر واحدی از امام در ذهنمان داشته باشیم، اما این تصور اشتباه است. امام(ع) هم انسانی است که ابعاد گوناگونی در شخصیت و تجربه زیسته خودش دارد. مثل این است که توقع داشته باشیم یک پدر، همیشه مهربان باشد، همیشه از خطاهای فرزندان چشمپوشی کند و هیچ صلابتی از خودش بروز ندهد که توقع اشتباهی است. این پدر از روی دلسوزی گاهی قهر میکند گاهی محدودیت قائل میشود و یا سختگیری میکند. انسان خواستگاههای عقلی و احساسی دارد. اگر این خواستگاهها مدیریت شود، طبیعی و درست است که انسان گاهی عصبانی یا خشنود و خوشحال شود. این احساسات همگی خواستگاههایی در انسان دارند. در مورد پیامبر اکرم(ص) بسیار گفته شده که او پیامبر رحمت بود. قرآن در مورد پیامبر(ص) میگوید: «وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ»؛ باوجود این کسی جرئت نداشت در برابر پیامبر اکرم دروغ بگوید یا مرتکب منکری شود یا چیزی از دین را جابهجا کند. از روایتهای تاریخی پیداست که این شخصیت صلابت و قاطعیتی داشته و درعینحال غضب او هم از روی رحمت اوست. درست نیست که تصویر خوشایند خودمان را به ائمه و پیامبر(ص) تحمیل کنیم. همه این معصومین به حسب شرایط خودشان به تکلیف عمل میکردند.
گفتید تکلیف از منابع ماورائی الهام نمیشوند. در مورد تکلیف بیشتر توضیح میدهید؟ چطور و با چه روشی میتوان تکلیف را تشخیص داد؟
گاهی افراد معتقدند که ائمه به تکلیف خود عمل میکردند و این تکلیفها از منابع غیبی به امام حسین(ع) الهام شده و به امام گفتهاند چشمهایت را ببند و برو خواست من این است که تو کشته شوی و اهل و عیالت به اسارت بروند و در کل نگاهی ماورائی به تکلیف دارند. این نگاه هم صحیح نیست. تکالیف، مسائل غیبی و ماورائی نیستند، بلکه چیزهایی هستند که به همه مردم مربوط میشوند و امام حسین(ع) که حجت و حجیت بخش است، بر اساس تعالیم و معارفی که برای همه وجود دارد و با در نظر گرفتن شرایط خاص حاکم، تشخیص میدهد که چه عکسالعملی داشته باشد. ما معتقدیم که هر یک از ائمه اگر در موقعیت عاشورا قرار میگرفتند، تشخیص دیگری نمیدادند و همان کاری را میکردند که امام حسین(ع) کرد.
برخی این نقد را مطرح میکنند که ما برای شناخت امام حسین(ع) و معرفی او تنها به ۱۰ روز دهه اول محرم که روزهای پایانی زندگی او بود اکتفا میکنیم و سالها تجربۀ امامت او در دوران معاویه را کنار میگذاریم. نظر شما چیست؟
بههرحال امام حسین(ع) پس از شهادت امام حسن(ع)، دوران ۱۰ سالۀ حکومت معاویه را در فضایی به دور از نبرد سپری کردند و موضعی مشابه موضع امام حسن مجتبی(ع) را برای مواجهه با حکومت وقت برگزیدند. ولی بعد از این دوران، امام حسین به دلایلی چون نقض پیمان و موروثی و سلطنتی کردن خلافت و رفتارهای ناشایستی که در حال تثبیت بود، برای دفاع از پیمان معاویه و امام مجتبی و حفاظت از اصل و اساس اسلام که زیر سؤال رفته بود، حرکت خود را شروع کردند.
اهمیت توأمان صلح و مبارزه را در سیره امام حسین(ع) توضیح دهید.
قاطعانه نمیتوان هرگونه حرکت انقلابی و جهادی در سیره امام حسین(ع) را نفی کرد. خطبه منای امام حسین در شرایطی ارائه شده که هنوز معاویه بر مسند خلافت است و ماجرای بیعت با یزید هنوز بهطور جدی مطرح نیست. این خطبه و نامههایی که بین امام حسین و معاویه رد و بدل شده است، بوی مقابله میدهد و نشاندهنده این است که امام قصد زیر بار ظلم رفتن را نداشته است، اما مسئله اصلی امام هم حرکت انقلابی و قیام نبود و قصد نداشت که خونش ریخته شود تا مثلاً این خون در آینده برای جهانیان راهگشا باشد. امام حسین(ع) درصدد فراهم کردن عِده و عُده و فرستادن پیک به سرحدات برای یارگیری و تجهیز سپاه برای مقابله نیست. اصلاً اگر امام قصد جنگ داشتند نیاز نبود به سمت این مسیر هجرت کند. همه حرکات انقلابی پس از واقعه کربلا مربوط به مناطق خارج از عراق و حجاز بود. قیامها و انقلاب را در مناطقی چون یمن، دیلم، طبرستان و ایران اتفاق افتاده است و امام حسین اگر درصدد رسیدن به قدرت از طریق یک قیام بود در این مناطق سکونت میکرد و با صرف هزینه، منتظر فرصت مناسب میماند تا قیامی را ترتیب میدهد. اگر قیامی که زید یا یحیی بن زید در خراسان ترتیب داد را امام حسین رهبری میکرد، حتماً زودتر و بهتر به نتیجه میرسید، اما قدرت مسئله امام(ع) نبود.
مسئله، هدف یا تکلیفی که امام حسین(ع) دنبال میکردند، بهطور واضح چه بود؟
هدف امام حسین(ع) این بود که در برابر شرایط تسلیم نشود، سکوت نکند و بیتفاوت نباشد؛ به همین جهت بود که امام(ع) در خطبه منا خطاب به بزرگان و مشاهیر میگفت که چرا ساکت هستید و کاری نمیکنید؟ اما این خطابهها شواهدی به ما نمیدهد که به این باور برسیم که قصد و نیت امام این بوده که قیام و حرکتی را برنامهریزی و مدیریت کند. این خطبه بیانگر اهمیت عدالت در نگاه امام حسین است و مبارزه با ظلم، عدم سکوت در برابر وضع موجود، امربهمعروف و نهی از منکر را در سطوح مختلف نارضایتی قلبی و مقابله رو در رو مورد تأکید قرار داده است. مهمترین مسئله امام حسین(ع)، تثبیت دین و ارزشهای دینی و انسانی است. او درصدد این است که ارزشهای دینی را در زندگی دنیوی و اخروی به کمال برساند و آبادانی را برای دنیای انسانها پدید بیاورد، اما آبادانی که به قیمت تخریب ارزشهای انسانی، آرمانهای اخلاقی و آخرت انسان باشد را رد میکند.
اینکه امام برای کسب قدرت قیام کند، خوب است یا بد است؟
فینفسه نه بد است و نه خوب است. برخی فرقههای شیعی ۱۰۰ یا ۱۵۰ سال تلاش کردند تا حکومت شیعی را تأسیس کنند. ائمۀ ما هم حکومت کردن را بد نمیدانستند. علت اینکه حرکت امام حسین در تاریخ زنده مانده و حرکتش قابل بهرهبرداری است این است که از خلوص برخوردار بوده است. اگر این حرکت فقط معطوف به کسب قدرت و ساقط کردن دست رقبا از آن بود، یا اگر در جهت کسب توفیق شهادت شورانگیز و کشته شدن در راه خدا بود، به این صورت باقی نمیماند.
برخی متخصصان و پژوهشگران مطرح میکنند که امام حسین(ع) بههیچوجه قصد قیام و مبارزه مسلحانه نداشتند. نظر شما چیست؟
امام بههیچوجه قصد بیعت با یزید را نداشت و این تصمیم معقول و بر اساس پیمان پیشینشان بود. در این شرایط نامهای برای والی مدینه رسید که امام را در تنگنا قرار میداد و امام حسین به همین دلیل از مدینه خارج شد. عبارت خَرَجْتُ که در وصیت امام(ع) به محمد حنفیه آمده در معنای خارج شدن از مدینه است و به نظر من استفاده از آن بهعنوان شاهدی برای تثبیت قیام و خروج نظامی امام حسین غلط است. نه تنها امام، بلکه هیچ رهبر هوشمندی وقتی قصد قیام دارد، زن و بچه و اهل عیالش را با خودش همراه نمیکند. با هیچ منطقی نمیتوان پذیرفت که باوجود زنان و کودکان، امام قصد قیام و جنگ داشتهاند. اگر این مسئله منطقی بود، پیامبر اکرم(ص) در غزوات و جنگهای متعددی که داشت، اهل و عیال خودش را با خود همراه میکرد. در حقیقت امام از مدینه خارج شد تا مجبور به بیعت نباشد وگرنه قصد قیام هم نداشت. انتخاب مکه بهعنوان مقصد امام حسین بهاینعلت بود که شهر مکه میدان باز و فضای امنی داشت که گفتوگو در آنجا به علت حضور و رفتوآمد افراد مختلف با سهولت انجام میشد و پیام او شنیده و منتقل میشد. وقتی امام(ع) متوجه شد که یزیدیان قصد دارند حریم مکه را زیر پا بگذارند و او را از بین ببرند، به علت حفظ حرمت خانه خدا، مکه را ترک کرد و بهطور طبیعی وقتی دعوتنامههایی از کوفه به دست او رسیده، مقصد کوفه را انتخاب کرد. به حال در آن شرایط امام(ع) باید مقصدی را انتخاب میکرد و انتخاب کوفه درواقع دردسترسترین گزینه بود. نمیتوان گفت امام حسین با دعوتنامههای کوفیان فریفته شد و با قصد قیام به سمت این شهر حرکت کرد. امام(ع) بازهم اعتماد نکرد و ابتدا برای ارزیابی شرایط، مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد. امام(ع) در میانهی راه بود که خبر سرکوب شیعیان کوفه توسط ابنزیاد را شنید و در نینوا ساکن شد.
عمدتاً تصاویر حماسی و یا تصاویر احساسی از امام حسین(ع) ترسیم شده است. آیا میتوان از وقایع پیش از عاشورا این نتیجه را گرفت که امام اهل گفتوگو و نقد و نظر هم بودهاند؟
مسَّلَم است که گفتوگوهایی بین امام حسین(ع) و عمر سعد شکلگرفته است، هرچند مشخص نیست به درخواست چه کسی و برای چند بار این مذاکرات صورت گرفته، اما قابل درک است که این گفتوگوها برای هدایت و ارشاد عمر سعد نبوده، بلکه مذاکره به معنای واقعی کلمه بوده است. جزئیات این گفتوگوها مشخص نیست. حتی اگر امام در این گفتوگوها پیشنهاد کرده باشد که بهصورت مستقیم با خود یزید صحبت کند، به لحاظ تاریخی قابل دفاع است، زیرا گروه خاصی از افراد مثل ابنزیاد در کوفه هستند که میخواهند به هر ترتیبی، جنگی اتفاق بیفتد. البته یزید اولین و بزرگترین مسئول خون امام حسین(ع) است و هرگز نمیتوان دامان او را تطهیر کرد، اما طبق بررسیهای برخی پژوهشگران، نشانههایی وجود دارد و بر اساس آنها به نظر میرسد که برخی عوامل میخواستند که به هر نحوی امام حسین(ع) و یزید را در چنین شرایطی قرار دهند تا خون سیدالشهدا بر زمین ریخته شود. به همین دلیل الزام دشمن بر این است که امام با ابنزیاد بیعت بکند و این اصلاً برای امام پذیرفتنی نیست و در جواب به چنین درخواستی عبارت “هیهات من الذله” را مطرح میکنند. امام خطاب به حضرت زینب(س) یا حضرت سکینه در جواب اینکه از ایشان خواسته بودند که آنها را به حرم جدشان حضرت امیرالمؤمنین(ع) برگرداند، این ضربالمثل را میگوید که “لو ترک القطا لنام” یعنی اگر مرغ قطا را وامیگذاشتند، در آشیانه خویش میآرمید. این مرغ قطا پرندهای بوده که شکارچیان حتی در شب برای شکار او اقدام میکردند و حتی او را برای یک خواب راحت در شب هم رها نمیکردند.
امام حسین اینجا با تمسک به این ضربالمثل میگوید اینگونه نیست که من بخواهم تسلیم مرگ شوم و بجنگم، بلکه اگر کاری به من نداشته باشند و به حال خودم رهایم کنم به سمت مدینه، یمن، ری یا حتی رملها حرکت میکنم، اما من را در شرایطی قرار دادند که ناگزیر باید بین مرگ و ذلت بیعت کردن با ابنزیاد یکی را انتخاب کنم و گزینه دیگری مطرح نیست. امام(ع) خود را مجبور به انتخاب مرگ دید، درحالیکه گزینه سومی داشت و آنهم این بود که او را رها کنند تا هجرت کند و مثل خیلی از مردم از او بیعت نخواهند.
سخن پایانی شما چیست؟
نباید با گزینش برخی شواهد تاریخی، برچسب خاصی را به سیدالشهدا غالب کرد و مثلاً او را صلحطلب یا مبارز انقلابی دانست. اگر امام طبق مدل نلسون ماندلا، صلحطلب بود، حاضر میشد او را دستبسته به کاخ ابنزیاد ببرند و مثلاً زندانی یا تبعید میشد. نلسون ماندلا هم ۲۷ سال در زندان بود. از طرف دیگر اینکه بگوییم امام حسین خواست در هر صورتی قیام کند و با خون خودش چیزی برای آیندگان باقی بگذارد و این تلقیهای جریانهای چپگرایان جهان معاصر هم صحیح نیست. این افراد معتقدند به هر قیمتی باید مدام در حال مبارزه باشند. یک جملهای را هم به امام نسبت میدهند که زندگی چیزی نیست جز عقیده و جهاد، درحالیکه این جمله مربوط به امام(ع) نیست، بلکه شعری است که احمد شوقی گفته است. گویا همهچیز همیشه در مبارزه و جهاد آن هم به شکل خاص بهصورت سخت با سلاحهایی مثل شمشیر و غیره خلاصه میشود. درحالیکه چنین چیزی در تاریخ و سیره ائمۀ ما هم دیده نمیشود، اما اینطور هم نبوده که ائمه در برابر هر شرایطی سکوت کنند. قطعاً در دوره یزید شرایط خاصی پیدا شده بوده که اصل کیان اسلام نوپا در معرض خطر جدی بوده و امام حسین(ع) را به حرکت واداشته است و باوجودی که این حرکت به ثمر ننشست، اما آثار خودش را تاریخ و جهان اسلام گذاشت. ائمه بعدی با شرایطی که امام حسین(ع) تجربه کرد، مواجه نشدند و اصل کیان اسلام را درخطر نمیدیدند، به همین جهت در پی قیام هم نبودند، اما از شرایط موجود راضی و دلخوش هم نبودند و زندگی آرام و بیحرکتی هم نداشتند. امام(ع) را باید در جایگاهی فراتر از شرایط و تجربیات خاص امروز خود باید درک کنیم و این جایگاه همان چارچوب امامت و هدایت در زندگی دنیوی و اخروی است.