به گزارش اداره روابط عمومی و بین الملل بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، حجتالاسلام و المسلمین دکتر محمد غفورینژاد؛ دانشیار دانشگاه ادیان و مذاهب در نشست تخصصی «تشیع و تصوف نزد اندیشمندان قرن هشتم؛ بررسی تطبیقی دیدگاههای سید حیدر آملی و ابن خلدون» از سلسله نشستهای تخصصی «شیعه شناسی» که در بستر فضای مجازی برگزار شد، گفت: کهنترین منابعی که درباره تشیع و تصوف سخن گفتهاند مربوط به قرن هشتم است و قبل از سید حیدر و ابن خلدون کسی را نیافتیم که در این باب سخن گفته باشد. سیدحیدر آملیِ شیعی و ابن خلدونِ سنی هر دو درباره تشیع و تصوف بحث کردهاند.
وی درباره دیدگاههای سیدحیدر آملی عنوان کرد: «جامع الاسرار و منبع الانوار» مهمترین اثر سیدحیدر آملی درباره وحدت تشیع و تصوف است و سیدحیدر ادعاهای اصلی خود را در این کتاب مطرح کرده است.
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب افزود: سیدحیدر آملی در بحث های آغازین از مناسبات تشیع و تصوف سخن میگوید. ادعای ایشان این است که عداوت بین فرقههای تشیع و تصوف برقرار است. سیدحیدر معتقد است مأخذ، مشرب و مرجع تشیع و تصوف واحد است اما نهایت بُعد و دشمنی بین این دو وجود دارد. مشرب و مأخذ و منبع هر دو، حضرت علی(ع) و اولاد ایشان است چرا که شیعه در معارف به خاندان پیامبر(ص) مراجعه میکند و صوفیه تبار خود را به اهل بیت(ع) میرساند.
وی درباره دلیل دیگر سیدحیدر آملی عنوان کرد: بر اساس حدیث مشهور پیامبر که میفرماید "حَدِيثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ يَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ" سیدحیدر میگوید که ملک مقرب و نبی مرسل را میدانیم. اما "عبد" ممتحن و غیر ممتحن داریم. لذا مومنان ممتحن، صوفیه هستند، به همین دلیل صوفیه و شیعه متحد هستند.
دکتر غفوری نژاد در ادامه گفت: بر اساس سخن سیدحیدر آملی؛ ائمه(ع) بر کتمان اسرار، اصرار داشتند و اسرار، معتقدات ظاهری شیعه نیست. چون معتقدات ظاهری لازم نیست مخفی شود و معلوم است اسرار، مطالب دیگری است. سید حیدر آملی ادعا میکند که اگر اسراری باشد، باید به افرادی منتقل شده باشند. بنابراین حاملان اسرارِ ائمه(ع)، همان صوفیان هستند و صوفیه مأمورند که این اسرار را کتمان کنند.
وی درباره استدلال سوم سیدحیدر آملی عنوان کرد: در بحث نسبت میان شریعت و طریقت دیدگاههایی بین اندیشمندان مسلمان مطرح است. سیدحیدر آملی معتقد است که شریعت، طریقت و حقیقت عینیت دارند، ملازم نیستند و حقیقت واحدی هستند. شریعت، ظاهر شرع است. طریقت، باطن شرع است و حقیقت، باطنِ باطن شرع است. بر این اساس سیدحیدر آملی از مبنای معرفت شناختی در اندیشههای عرفانی خود استفاده میکند که شریعت، طریقت و حقیقت عینیت دارند. صوفیانِ حقیقی در باطن و باطنِ باطن شیعه هستند هر چند در ظاهر شیعه نبوده و سنی باشند! ممکن است آنان در شریعت شیعه نباشند اما در طریقت و حقیقت شیعه باشند.
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب درباره دیدگاه ابن خلدون درباره تشیع و تصوف اظهار داشت: ابن خلدون در کتاب "مقدمه" در ضمن بحث از مهدویت در فصل 53 این بحث را طرح کرده است و او از مهدی منتظر به "امر فاطمی" تعبیر میکند.
وی ادامه داد: ابن خلدون میگوید که میان تمام طوایف اسلامی مشهور است مردی از اهل بیت(ع) ظهور میکند و مسلمانان از او تبعیت خواهند کرد. سپس احادیث مهدویت را از لحاظ سندی و رجالی بررسی و نقد میکند. در نهایت هیچ کدام از احادیث را به لحاظ سندی نمیپذیرد و میگوید روایات صحیح السند درباره مهدی نداریم.
وی افزود: ابن خلدون در ادامه از دیدگاه متصوفه و رافضه درباره مهدی سخن میگوید. به صورت تاریخی از تطورات فکری صوفیه و شیعه سخن به میان آورده است و هر دو را به هم وصل میکند و معتقد است که صوفیان زمان ما به تشیع گرویدهاند. از دیدگاه ابن خلدون بحث مهدویت در کلمات صوفیان متقدم وجود نداشت و آنان دنبال بحثهای مجاهده با نفس و خودسازی و … بودند. همچنین متقدمین امامیه و رافضه از مهدی سخن نمیگفتند.
وی اضافه کرد: ابن خلدون ادعا میکند که به مرور زمان، متأخران از صوفیه در اعتقادات با امامیه و رافضه شریک شدند و صحبت از کشف و شهود در میان صوفیه به میان آمد و صوفیه متأخر تحت تأثیر رافضه واقع شدند. همچنین قول به قطب و ابدال یکی دیگر از شباهتهای صوفیه و شیعه است. ابن خلدون سخن را فراتر میبرد و میگوید صوفیان متأخر رسما شیعه شدند و در تدین به مذهب شیعه فرو رفتند؛ کار به جایی رسید که لباس خرقه را به حضرت امیر برگرداندند. حضرت امیر خرقه را بر تن حسن بصری پوشاند و از حسن بصری به جنید و از جنید به سلسلههای بعدی رسید. ابن خلدون این ادعا را نقد میکند که حضرت علی(ع) خرقه را بر تن حسن بصری پوشانده باشد، چون طریق صریحی نداریم و حضرت امیر با حسن بصری ملاقاتی نداشته است. از سوی دیگر نباید برای حضرت امیر جایگاه خاصی قائل شویم چون همه صحابه در هدایت مساوی بودند.
وی در مقایسه دیدگاههای ابن خلدون و سیدحیدر آملی از منظر منطق تطبیق اظهار داشت: سیدحیدر آملی و ابن خلدون معاصر هم هستند. با اینکه هر دو فاصله جغرافیایی زیادی از هم داشتند اما اینکه هر دو از یک ادعا سخن بگویند برای پژوهشگر جالب است.
وی افزود: سیدحیدر از درون تشیع مسئله را مطالعه میکند اما ابن خلدون از بیرون نگاه میکند. سیدحیدر وفادار به تصوف است اما ابن خلدون نگاه انتقادی به تصوف دارد. سیدحیدر به موضوع به صورت یک مسئله علمی مستقل پرداخته ولی ابن خلدون آن را در ضمن یک مسئله دیگر بررسی کرده است.
وی درباره مقایسه دیدگاههای ابن خلدون و سیدحیدر آملی اظهار داشت: از دیدگاه سیدحیدر تصوف و تشیع آغازی مشترک داشتهاند اما از نظر ابن خلدون آغاز مشترکی در کار نبوده است. آغاز تشیع قول به وصایت حضرت علی(ع) و تفضیل او بوده و بعدها قول به امام معصوم در میان آنان پیدا شده است در حالی که آغاز تصوف مجاهده با نفس و دستیابی بر احوال بوده است.
وی افزود: از دیدگاه سیدحیدر تصوف و تشیع اساسا با یکدیگر متحدند اما منظر ابن خلدون، این دو در ادامه حیات خود با یکدیگر پیوند برقرار کرده اند. از دیدگاه سیدحیدر، تشیع و تصوف همزاد هستند اما از دیدگاه ابن خلدون تشیع بر تصوف تقدم تاریخی دارد و صوفیان بعدها به تشیع پیوستهاند.
وی درباره جمعبندی مطالب خود گفت: اینکه سیدحیدر آملی و ابن خلدون با مطالعه تشیع و تصوف یکی از درون تشیع و تصوف و دیگری از بیرون، به شباهتهایی میان تشيع و تصوف دست یافته و پیوندی میان آن دو احساس کردهاند، حائز اهمیت است و میتواند به عنوان شاهدی بر اصل پیوند تلقی شود.