به گزارش روابط عمومی دانشگاه از خبرگزاری ایکنا، یازدهمین نشست از سلسله نشستهای «پانزده مقاله قرآنی» با موضوع مقاله «آغاز دعوت ابراهیم(ع) و مقایسه آن با منابع یهودی و مسیحی» نوشته احمد پاکتچی، شب گذشته، چهارم اردیبهشتماه با حضور فاطمه توفیقی، استادیار دینپژوهی دانشگاه ادیان و مذاهب و پژوهشگر کتاب مقدس در فضای مجازی برگزار شد.
توفیقی در این نشست، اظهار کرد: در مواجههای که خاورشناسان، الهیدانان مسیحی و دینپژوهان با ادیان دیگر داشتند، وقتی متوجه شدند برخلاف تصورشان، روایتهای موجود در یهودیت و مسیحیت خیلی خاص یا منحصر به مسیحیت نیست، چند رویکرد در پیش گرفتند؛ از جمله این رویکردها، تمرکز بر شباهتها بود. مثلاً، اگر داستان خلقت شبیه چیزی بود که در افسانه بابلی «اِنوما اِلیش» وجود داشت، درباره شباهت میان اساطیر خاورمیانه و سایر موارد مشابه در مسیحیت و ادیان معاصر آن صحبت میکردند، ولی این رویکرد تغییر کرد و به دلایل معرفتی بسیاری، به این موضوع توجه کردند که چه تفاوتهایی وجود دارد و در نتیجه، تمرکز بر تفاوتها شکل گرفت.
وی افزود: همزمان در اسلامشناسی بهطور خاص، ایده تأثیرپذیری قرآن از منابع دیگر در میان خاورشناسان وجود داشت و یهودیان و مسیحیانی که درباره اسلام صحبت میکردند، اسلام را کپی ناقصی از چیزهایی میدانستند که در یهودیت و مسیحیت وجود داشت و در مواردی که با تفاوتی مواجه میشدند، میگفتند شاید اشتباهی اتفاق افتاده و کپی آنطور که باید، انجام نشده است، ولی بهتدریج از اواخر قرن ۱۹، درباره تفاوتها و ابداعات نبوغآمیز نیز صحبت شد و امروز در بخش زیادی از خاورشناسی و مطالعات اسلامی در محافل علمی غربی، درباره این صحبت میشود که قرآن نه تنها تأثیرپذیری صرف ندارد، بلکه بهصورت فعالانه با جهان علمی، ادبی و سیاسی معاصر خود در تعامل بوده و برای آشنایی با این تعامل فعالانه قرآن، باید دید در متون معاصر آن چه مطالبی وجود داشته است.
استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب بیان کرد: اینکه بگوییم ساکنان شبه جزیره کاملاً بیسواد و بیفرهنگ بودند، شاید پذیرفتنی و دقیق نباشد، ولی تا دوران اخیر، سطح سواد همواره اندک بوده و چه بسا روایتهای شفاهی به گوش مردم میرسیده و مخاطبان قرآن با بسیاری از این قصههای مکتوب و شفاهی و آموزهها آشنا بودند و اینکه در دوران مکه و مدینه بر چه موضوعی تمرکز میشده، با هم متفاوت بوده است، ولی برای اینکه بدانیم قرآن درباره چه موضوعی صحبت میکند و به چه چیزی واکنش نشان میدهد، لازم است بدانیم که در دوران معاصر آن چه مطالبی بیان میشده است.
وی ادامه داد: کار دیگری که میتوان انجام داد، این است که بر شرایط تاریخی معاصر قرآن تمرکز نکنیم، یا صرفاً تمرکز ما در این حوزه نباشد و به جای آن، بر ویژگیهای ادبی متن تمرکز کنیم. قطعاً اطلاع از روشهای تاریخی، به فهم بهتر ویژگیهای ادبی کمک میکند، ولی در اینجا بر خود متن تمرکز میکنیم. پل ریکور درباره کار اول، از اصطلاح جهان پشت متن و درباره کار دوم، از اصطلاح جهان درون متن استفاده میکند، یعنی برای فهم ویژگیهای ادبی موجود در متن، با سازوکارهایی که درون آن اتفاق میافتد، سروکار داریم. کاری که نویسنده مقاله انجام میدهد، این است که بهصورت متمایز به اینها میپردازد، یعنی ابتدا یک بررسی تاریخی انجام میدهد و سپس یک بررسی ادبی و در مورد اخیر، متون تاریخی نیز ذکر میشود.
توفیقی اضافه کرد: در شماره اخیر نشریه مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی مقالهای منتشر کردیم، درباره مطالعات مقایسهای که از سال ۱۳۹۰ تاکنون انجام شده است و مقالههایی را که طی این مدت در نشریات مربوط به ادیان منتشر شده بود، بررسی و مشکلاتی در آنها پیدا کردیم. البته نشریهای که مقاله «آغاز دعوت ابراهیم(ع) و مقایسه آن با منابع یهودی و مسیحی» در آن منتشر شده بود، جزو نشریات مورد بررسی نبود و از طرف دیگر، زمان انتشار آن نیز به پیش از سالهای مورد بررسی مربوط میشد. یکی از اشکالاتی که در بسیاری از این مقالهها یافتیم، این بود که گویا تفاوت رویکردها برای خود نویسندگان نیز روشن نبوده است و معتقدم این مقاله از مواردی بهشمار میرود که گویا تمایز رویکردها برای نویسنده روشن است، گرچه اشکالاتی نیز دارد.
وی اظهار کرد: نویسنده در ابتدای مقاله توضیح میدهد که از روش Text Criticism استفاده میکند، ولی برای من روشن نیست که منظور وی از این روش دقیقاً چیست و کاری که وی انجام میدهد، بسیار شبیه ساختارگرایی و بهویژه روشهای روایتشناسانه در ساختارگرایی است. ساختارگرایی، یکی از رویکردهای ادبی به شمار میرود که در آن، بر الگوهای تکرارشوندهای که در یک متن یا متون مختلف وجود دارد، تمرکز میشود. یافتن این الگوهای تکرارشونده جالب به نظر میرسد و اینکه در کدام موارد، نویسنده یا گوینده یا سراینده از این الگوها فاصله میگیرد نیز جالب است و این فاصلهگیری حتی ممکن است عمدی باشد. بنابراین، نویسنده مقاله از الگوی نقد پدر و سپس شکستن یا سوزاندن بتها، افتادن در آتش و سپس نجات و در جای دیگر، جدایی از پدر استفاده و این الگوها را در این داستانها کشف میکند و به یک نتیجه میرسد. در مقایسه با بسیاری از متون معاصر، وقتی این الگوها را میبینیم، به این نتیجه میرسیم که قرآن برداشت اخلاقیتری دارد و روایتی که ارائه میدهد، بسیار بیشتر از روایتهای متون معاصر خود، حیث اخلاقی پیدا میکند.
این پژوهشگر کتاب مقدس افزود: این کار به نظر من، تا حد زیادی با توفیق انجام میشود، ولی مشکلی که وجود دارد، این است که در جایی که منابع معاصر قرآن ذکر میشود، با فضایی یهودی و مسیحی سروکار داریم و درباره مخاطب قرآن با کسی مواجهیم که بسیاری از این موارد را فارغ از اینکه از چه منبعی به دست آمده، شنیده و اگرچه به بعضی از منابع نامشهور اشاره شده، ولی در بسیاری از مواقع همین منابع نامشهور اتفاقاً برای مخاطبان شنیده شدهتر است. ما نیز بعضاً درباره افرادی نظیر نمرود و زلیخا صحبت میکنیم که نام آنها نه در قرآن کریم، بلکه در متون ثانویه آمده است و اتفاقاً با این شخصیتها، از آنچه قرآن گفته است، آشناتریم، یا اینکه در بسیاری از مواقع میتوانیم قصه ابراهیم(ع) را از ابتدا تا انتها تعریف کنیم، در حالی که قصه آن حضرت در تکههای جداگانه در قرآن کریم آمده است. به همین دلیل، ممکن است مخاطب قرآن فارغ از اینکه دقیقاً بداند منبع یک سخن یا روایت چیست، با مجموعی از اطلاعات آشنا بوده باشد.
وی تصریح کرد: اتفاقی که در این مقاله میافتد، این است که میان منابع قبل از اسلام و منابعی که قرنها پس از اسلام نوشته شده و تحت تأثیر منابع اسلامی بودهاند، تمایز ایجاد نمیشود. مثلاً، منبعی مانند «مکاشفه ابراهیم» وجود دارد که به قرن اول یا دوم میلادی مربوط میشود، یا کتاب «جوبیلیز» که به قرن دوم قبل از میلاد مربوط است و احتمالاً مخاطب قرآن نام این کتابها را شنیده بوده، ولی از طرف دیگر، منبعی مثل انجیل برنابا وجود دارد که به قرنها بعد مربوط میشود و مسلمانان آن را نوشتهاند، برای اینکه بگویند در کتاب متعلق به مسیحیان، بشارت پیامبر(ص) وجود داشته است و در آن، بسیاری از قصههای اسلامی دیده میشود.
توفیقی ادامه داد: کتابی که نویسنده مقاله استفاده میکند و در واقع، منبع خوبی برای کنار هم گذاشتن این قصهها محسوب میشود، کتاب سیدرسکی با عنوان «اصول افسانههای اسلامی در قرآن و سیره پیامبران» مربوط به سال ۱۹۳۳ است که بیشتر بر کتاب «قصص الانبیا» اثر محمد بن عبدالله کسایی در قرن دوم هجری تمرکز کرده و بسیاری از مطالبی که درباره تاریخ انبیا میگوییم، به همین کتاب مربوط میشود و در قرآن نیامده است. سیدرسکی در کتاب خود، قرآن و قصص الانبیا را از یک طرف و منابع یهودی و مسیحی را از طرف دیگر کنار هم میگذارد و در بسیاری از موارد نیز متوجه این موضوع هست که امکان دارد منبعی قرنها بعد از قرآن به وجود آمده باشد و چه بسا تحت تأثیر سنت اسلامی قرار داشته است. بنابراین، بهتر بود که نویسنده در بررسی تاریخی این تمایز را ایجاد میکرد و از طرف دیگر، میان قصص الانبیا و قرآن تمایز جدیتری برقرار میشد، برای اینکه ببینیم نوآوریهای ادبی قرآن در فضای معاصر خودش چه بوده است.
وی بیان کرد: نکته دیگری که میتواند کمککننده باشد، فرآیندی دیدن آیات است، البته معتقد نیستم که بررسی ادبی بدون نگاه فرآیندی ناقص است، بلکه میخواهم بگویم نگاه فرآیندی به نزول قرآن و آیات آن، فهم را غنیتر میکند. یعنی اگر متنی را در سوره مریم راجع به اختلاف ابراهیم(ع) با پدرش میبینیم، به یاد میآوریم که این سوره در زمانی نازل شده است که افراد زیادی به اسلام ایمان میآوردند، در حالی که پدر و مادرشان ایمان نیاورده بودند و اختلافات خانوادگی داشتند. قرآن این حرکت انقلابی را میستاید، الگویی برای آن ارائه میکند و میگوید ابراهیم(ع) نیز همین اختلاف نظر را داشت و آن تصمیم انقلابی را گرفت. این موضوع تفاوت دارد با سوره بقره که در فضای مدنی نازل شد و از قصه ابراهیم(ع) استفاده میکند تا بگوید مردگان چگونه زنده میشوند. در واقع، دغدغه سوره بقره با دغدغه سوره مریم از جنس متفاوتی است و به فهم ما از این سورهها کمک میکند.