یادداشتی از دکتر حامد محمدی؛

نقش نخبگان اجتماعی در بازتولید مدارای اجتماعی و تقویت وفاق ملی

تاریخ انتشار:

مدارای اجتماعی نه صرفاً یک فضیلت فردی، بلکه بخشی از سرمایه فرهنگی و نهادین هر جامعه‌ است که قابلیت تقویت انسجام و همبستگی اجتماعی را داراست.

به گزارش روابط عمومی دانشگاه، دکتر حامد محمدی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در یادداشتی با عنوان «نقش نخبگان اجتماعی در بازتولید مدارای اجتماعی و تقویت وفاق ملی» آورده است:

در جوامع کثرت‌گرا که تنوع فرهنگی، قومی، زبانی و مذهبی بخشی از ساختار اجتماعی آن‌ها را تشکیل می‌دهد، وفاق ملی نه به‌مثابه یک وضعیت ایستا، بلکه به‌عنوان فرآیندی اجتماعی و تاریخی مطرح می‌شود که نیازمند بازتولید مستمر در سطح نظم نمادین جامعه است. این وفاق تنها زمانی امکان‌پذیر است که درون‌مایه‌های انسجام اجتماعی از طریق مدارا، گفت‌وگو و به‌رسمیت‌شناختن دیگری در ساحت تعاملات اجتماعی نهادینه شده باشد. در این زمینه، مدارای اجتماعی نه صرفاً یک فضیلت فردی، بلکه بخشی از سرمایه فرهنگی و نهادین هر جامعه‌ است که قابلیت تقویت انسجام و همبستگی اجتماعی را داراست.

مدارا در سطح کلان، نوعی الگوی فرهنگی برای مدیریت تفاوت‌هاست و در سطح خُرد، نشانگر نوعی کنش عقلانی ارتباطی است که مبتنی بر گفت‌وگوی میان‌فرهنگی و شکل‌گیری فضای بیناذهنی میان گروه‌های اجتماعی است. چنین وضعیتی، هنگامی به پایداری می‌رسد که عاملان اجتماعی مؤثر در ساختار کلان، به‌ویژه نخبگان، نقش خود را در جهت بازتولید نظم اجتماعیِ مداراگر ایفا کنند. نخبگان اجتماعی، که واجد سرمایه نمادین و منزلت اجتماعی در ساختار قدرت‌اند، در شکل‌دهی به معنا، تفسیر واقعیت‌های اجتماعی، و بازتعریف چارچوب‌های هویتی نقش واسطه‌ای میان ساخت سیاسی و بدنه اجتماعی دارند.

عاملیت نخبگان در این زمینه چندسطحی و چندبعدی است. نخست، آنان در سطح گفتمانی با بهره‌گیری از سرمایه فرهنگی، به تولید و ترویج روایت‌های جامع‌نگر از هویت ملی می‌پردازند؛ روایت‌هایی که قادرند تمایزات قومی، دینی و زبانی را در درون یک نظم فراگیر هویتی ادغام کنند، بی‌آن‌که به همگون‌سازی افراطی یا حذف تفاوت‌ها بینجامند. این روایت‌ها، که در بستر ساختارهای گفتمانی قدرت و مقاومت شکل می‌گیرند، از طریق رسانه‌ها، نهادهای آموزشی و میدان‌های فرهنگی به لایه‌های مختلف جامعه منتقل می‌شوند.

در سطح کنش اجتماعی، نخبگان با ایفای نقش الگویی، به بازتعریف الگوهای مشروع زیست اجتماعی کمک می‌کنند. رفتار عمومی نخبگان، به‌ویژه در بستر فضای عمومی و در واکنش به بحران‌های اجتماعی، حامل بار نمادین گسترده‌ای است و می‌تواند به‌مثابه یک خرده‌ساختارِ تولید معنا، بر نگرش و کنش گروه‌های مرجع و اقشار مختلف اثرگذار باشد. در جوامعی که فضای عمومی مستعد قطبی‌شدن است، این نخبگان هستند که می‌توانند منطق تمایز را به منطق تفاهم بدل کنند و شکاف‌های اجتماعی را از طریق دیالوگ و بازنماییِ منصفانه مدیریت نمایند.

افزون بر این، نخبگان در سطح نهادی نیز قادرند از طریق تأثیرگذاری بر سیاست‌گذاری‌های فرهنگی، آموزشی و رسانه‌ای، بسترهایی را برای آموزش مدارا، مشارکت اجتماعی و پرورش کنشگران مسئول فراهم آورند. از طریق مداخله در تولید محتوا، طراحی برنامه‌های درسی و مشارکت در نهادهای مدنی، می‌توان فرآیند جامعه‌پذیری ثانویه را به سمتی هدایت کرد که ظرفیت‌های جامعه برای درک تفاوت، تاب‌آوری هویتی و تحمل سیاسی افزایش یابد.

با وجود این ظرفیت‌ها، عاملیت نخبگان در بازتولید مدارای اجتماعی با موانعی ساختاری و فرهنگی مواجه است. در جوامعی که میدان‌های قدرت دچار انسداد ساختاری‌اند یا فضای گفت‌وگو آلوده به منازعه‌های ایدئولوژیک و حذفی شده است، نخبگان ممکن است کارکرد بازتولیدی خود را از دست داده و به تقویت گفتمان‌های انشقاق‌زا دامن بزنند. بنابراین، ضروری است شرایط ساختاری‌ای فراهم شود که در آن نخبگان بتوانند به کنش‌گری مستقل، اخلاق‌محور و میانجی‌گر میان ساحت‌های متعارض جامعه بپردازند. تقویت آزادی آکادمیک، حمایت از استقلال رسانه‌ها، نوسازی نهادی در حوزه‌های فرهنگی و آموزشی، و ارتقای سواد عمومی از جمله الزامات این فرآیند است.

در نهایت، وفاق ملی را باید محصول یک پروژه‌ی جمعیِ میان‌کنش‌گرانه دانست که در آن نخبگان اجتماعی به‌عنوان کنشگرانی میانجی، مسئولیت تولید معنا، ترویج نظم نمادین مداراگر، و تقویت فضای گفت‌وگویی جامعه را بر عهده دارند. این پروژه زمانی به موفقیت می‌رسد که هم ساختار و هم عاملیت، در مسیر به‌رسمیت‌شناختن تکثر و تبدیل آن به بستری برای انسجام، هم‌داستان شوند.

مطالب مشابه