مواضع اعلان امامت امیرالمؤمنین و وجوه تمایز غدیر
آثار حدیثی و تاریخی فریقین گواه آن است که رسول خدا در مواضعِ متعددی به تبلیغ یا اعلان ولایت حضرت امیرالمؤمنین همت گماشتهاند.

به گزارش روابط عمومی دانشگاه، دکتر محمدعلی موحدی، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب، در مراسمی به مناسبت دهه ولایت و عید سعید غدیر خم مواضع اعلان امامت امیرالمؤمنین و وجوه تمایز غدیر را مورد بحث و بررسی قرار داد.
دکتر محمدعلی موحدی بیان کرد: گزارشهای تاریخی و میراث حدیثی فریقین گویای آن است که رسول گرامی اسلام بارها و بارها پیش از غدیر و حتّی پس از آن، در جمعها و گردهمآییهای مختلف، به شکلها و روشهای گوناگون، به اِعلان و اِخبارِ امامت حضرت امیرالمؤمنین پرداختهاند؛ و با عبارتها، الفاظ و تنظیرهای گوناگونی که دلالتِ روشن بر معنایِ امامت و خلافت دارد، بر این امرِ مهم تأکید فرمودهاند. البتّه باید توجه داشت که این مواضع متعدد، صرفِ نظر از رویدادهایی است که به نوعی بر امامت و خلافتِ آن حضرت دلالت دارد، امّا در آن تصریحی به امر خلافت صورت نگرفته است! برای نمونه، در جریانِ وحیِ نخستین ـ که حضرت امیرالمؤمنین آن را بیش از بیست و شش سال پس از شهادتِ رسول خدا بر فراز منبرِ مسجد کوفه یاد آور شدهاند، ـ از دیدار و شنیدارِ وحی نخستین بر پیامبر و نیز استماعِ فریادِ ابلیس، سخن به میان آمده است. به این معنا که حضرت امیر المؤمنین در زمان نزولِ نخستین وحی بر پیامبر، از مقامِ والایی بهرهمند بودهاند که افزون بر استماعِ صدایِ فرشتهی وحی، دیدار او نیز برای آن حضرت میسّر بوده است. این مقام که بیشک بیانگرِ مرتبهای از مراتبِ ولایت آن حضرت در زمان حیات پیامبر است، در خطبهی قاصعه چنین بروز یافته است: «… أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْه فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لَكِنَّكَ لَوَزِير …». نورِ وحی و رسالت را میبینم و ریحانهی نبوّت را استشمام میکنم. به طور قطع در هنگامِ نزول وحیِ نخستین، آن فریادِ مهیب را شنیدم. از رسول خدا پرسیدم: «ای رسول خدا! این فریاد چیست؟» فرمودند: «این [فریادِ] ابلیس است. از اینکه او را بپرستتند، نومید گشت. همانا [ای علی!] تو میشنوی آنچه را که من میشنوم، و میبینی آنچه را که من میبینم. جز آنکه تو پیامبر نیستی، امّا وزیرِ [من] هستی.»
وی گفت: همچنین مواضعِ مورد نظر از اعلان ولایت حضرت امیرالمؤمنین، صرفِ نظر از مواضعی است که خداوند متعال، رسول گرامی اسلام را به تبلیغِ ولایت آن حضرت سفارش فرموده است. چه اینکه بنا بر گزارشهای در دسترس در تمامی دفعاتِ صد و بیستگانهی معراج رسول خدا، به تبلیغ ولایت حضرت امیرالمؤمنین سفارش شده است: «… عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: عَرَجَ النَّبِيُّ مِائَةً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً مَا مِنْ مَرَّةٍ إِلَّا وَ قَدْ أَوْصَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا النَّبِيَّ بِالْوَلَايَةِ لِعَلِيٍّ وَ الْأَئِمَّةِ أَكْثَرَ مِمَّا أَوْصَاهُ بِالْفَرَائِضِ». افزون بر این باید توجه نمود که اعلان ولایت آن حضرت محدود به منابع اسلامی و تاریخ پس از بعثت رسول گرامی اسلام نیست. زیرا در میان آثارِ امّتهای پیشین و در لابهلایِ بشارتهای انبیای سَلَف نیز گزارشهایی مبنی بر ولایت حضرت قابل کشف است. هم چنین تُراثِ حدیثیِ فریقین، با تأکید و صراحت ویژهای از امامت و امارتِ آن حضرت در عوالم پیشین حکایت میکند. آثارِ بر جای مانده از اَسلافِ اصحابِ امامیّه، آکنده از اَخبارِ متعددی است که از ولایتِ حضرت امیرالمؤمنین به عنوانِ یکی از مواثیقِ الهی در آن عوالم خبر میدهد. لذا اعلان ولایت حضرت امیرالمؤمنین در این نوشتار صرف نظر از رویدادها و أخبارِ مربوط به عوالمِ پیشین، امتهای پیشین، مواضعِ سفارش خداوند به پیامبر گرامی اسلام و مواضع غیر صریح مورد مطالعه قرار گرفته است. پژوهش پیشارو پس از آنکه به نحوِ اجمال به مواضع متعدد اعلان ولایت و خلافت حضرت امیرالمؤمنین پرداخته است، به ذکر نمونههایی از این مواضع پرداخته و وجه تمایز رویداد غدیر خم را به عنوان مشهورترین و مهمترین موضعِ اعلان ولایت تبیین نموده است.
مواضع اعلان ولایت حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب افزود: آثار حدیثی و تاریخی فریقین گواه آن است که رسول خدا در مواضعِ متعددی به تبلیغ یا اعلان ولایت حضرت امیرالمؤمنین همت گماشتهاند. سیّد بن طاووس (م 664 ق) در کتابِ طُرَفٌ مِن الأنباء و المَناقب به گردآوریِ سی و سه موضع از مواضعی که رسول خدا بر وصایت و خلافت حضرت امیرالمؤمنین تصریح نمودهاند، موفّق گردیده است. این رقم (33 موضع) در حالی است که وی تأکید میکند در اثر پیشینِ خود با نامِ الطّرائف فی معرفة مذاهب الطّوائف اَخبار متعدّدی مبنی بر وصایت و خلافت حضرت امیرالمؤمنین را ذکر نموده، و در کتابِ طُرَف قصد جمعآوریِ روایاتِ غیرموجود در آن کتاب را دارد. لذا رقم این مواضع به طرز قابل توجّهی افزون بر سی و سه موضع است. علاوه بر این باید دانست که برخی از احادیثِ امامت و خلافت، مانندِ حدیثِ منزلت، به تنهایی در حدود سی و پنج موضع گوناگون از زبانِ رسول خدا گزارش شده که دستِ کم هجده موضع آن در مصادرِ اهل سنّت همینک موجود است. بنابراین با احتسابِ اَخبارِ پر تکرار دیگری چون «حدیثِ ثِقلَین»، و با در نظر گرفتنِ رویدادهایی چون مباهله و خاتم بخشی حضرت امیرالمؤمنین در نماز و شمارشِ سایرِ موارد، شمار این مواضع به مرزِ رقمِ هفتاد میرسد. به عبارتِ رساتر رسولِ خدا دستِ کم در قریب به هفتاد موضعِ گوناگون به اعلان و اِخبار ولایت و امامت و خلافت حضرت امیرالمؤمنین همّت گماشتهاند! در ادامه به ذکر پارهای از مشهورترین مواضعِ تصریح به امامت، خلافت یا ولایتِ حضرت امیرالمؤمنین پرداخته شده است.
به هنگام ایمان آوردن حضرت خدیجه
وی ادامه داد: عیسی بن المُستفاد البَجَلی (م 220 ق) از راویان ممدوحِ امامی و از اصحابِ امام کاظم و امام جواد در تکنگاریِ کلامی خود باعنوانِ کتابُ الوَصیّه ـ که آن را با هدف گردآوری راوایات مُثبِتِ وصایت حضرت امیرالمؤمنین نگاشته است،ـ ضمن نقل حدیثی از امام کاظم پیرامون حکایت اسلام آوردن حضرت خدیجه، جریانِ بیعت آن بانوی گرامی با حضرت امیرالمؤمنین را به عنوانِ امامِ بعد از پیامبر، گزارش کرده است. این کتاب که با طرق و اَسانیدِ متعدّد در اختیار اندیشمندان متقدّم امامی چون مرحوم کُلَینی، شیخ صَدوق (م 381 ق)، مرحوم نَجاشی (م نیمه سدهی چهارم ق)، شیخ طوسی (م 460 ق) و سیّد بن طاووس (م 664 ق ) قرار داشته، تا زمانِ حیاتِ مرحوم علّامه مجلسی (م 1110 ق) در دسترس بوده است. چه اینکه وی در مِرآة العقول از این کتاب با وصفِ «مِن الأصولِ المُعتَبَرَة» یاد میکند و در بِحار الأنوار تصریح میکند: «نزدِ من أسانیدِ فراوانی به این کتاب وجود دارد.» به هر روی اگرچه متن کامل کتابُ الوصیّه همینک موجود نیست، امّا سیّد بن طاووس در طُرَف من الأنباء و المناقب، کثیری از روایات این اثر را منعکس کرده که همینک در دسترس میباشد. همو به نقل از کتابُ الوصیّه جریان اسلام آوردن حضرت خدیجه را چنین گزارش میکند: امام کاظم فرمود: از پدرم دربارهی آغاز اسلام و چگونگی اسلام آوردنِ حضرت امیرالمؤمنین و حضرت خدیجه پرسیدم. … امام صادق فرمود: آنگاه که آن دو اسلام آوردند، رسول خدا آنان را فراخواند و فرمود: ای علی! و ای خدیجه! …. . جبرئیل به شما میگوید: قطعاً اسلام شرطها، پیمانها و مواثیقی دارد. … آن دو گفتند: [به همهی این مواثیق] گواهی میدهیم… . پس امام صادق فرمود: «رسول خدا دست خود را گشود و دست امیرالمؤمنین را در دست خود نهاد و فرمود: «ای علی! با من دربارهی آن شروطی که بر تو عرضه کردم، بیعت کن!»… سپس رسول خدا فرمود: «ای خدیجه! دست خود را بالای دست علی قرار ده و تو نیز برای [امامتِ] علی با من بیعت کن بر طبق همان شروطی که او بر اساس آنها با من بیعت نمود. با این تفاوت که بر تو جهاد واجب نیست.» سپس پیامبر فرمود: هذا عَلِيٌّ مَولاکِ وَ مَولَى المُؤمِنينَ وَ إِمامُهُم بَعدي «ای خدیجه! این علی، مولای تو و مولای مؤمنان و امام ایشان پس از من است.» خدیجه عرض کرد: «راست گفتی ای رسول خدا! همانا بر آنچه که فرمودی با او بیعت کردم…». عبارتِ «هذا عَلِيٌّ مَولاکِ وَ مَولَى المُؤمِنينَ وَ إِمامُهُم بَعدي» به روشنی بر امامت و ولایت آن حضرت دلالت دارد. با توجّه به زمان اسلام آوردن حضرت خدیجه (به عنوان نخستین زنِ مسلمان و نخستین مؤمن به پیامبر پس از حضرت امیرالمؤمنین)، این جریان، بیانگرِ نخستین موضع اعلانِ ولایت و امامت حضرت پس از بعثت رسول گرامی اسلام است.
در جریان یوم الدّار
دکتر محمدعلی موحدی تشریح کرد: پیامبرِ گرامی اسلام پس از نزول آیهی «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبين»، به انذار خویشانِ نزدیک خود مأمور گردید. از این رو آنان را در سرای حضرت ابوطالب گرد آورد و ضمن دعوت آنان به اسلام و پرهیز از شرک، ایشان را انذار فرمود. این جریان ـ که در میان اندیشمندانِ تاریخ، سیره، تفسیر، حدیث، و مناقبنگاری مشهور و معروف است،ـ با عناوینی چون «یوم الإنذار» و «یوم الدّار» شناخته میشود. خبرِ یوم الدّار با سندِ صحیح در مصادر فریقین و با کمّیّتی قابل ملاحظه ثبت و ضبط شده است. به نظر میرسد در میان اندیشمندانِ متقدّم عامّه، کاملترین گزارش را در این خصوص، ابوجعفر الطّبری (م 310 ق) در کتابِ تاریخ مشهور خود گردآورده که سند آن بنا بر تحقیق صحیح است. بخش انتهایی این حدیث در مصدر مذکور به شرح ذیل است: «ای فرزندان عبد المطّلب! بخدا سوگند در میان عرب جوانی را سراغ ندارم که برای قوم خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آوردهام، آورده باشد. من برای شما خیر دنیا و آخرت را آوردهام و خداوند به من دستور داده تا شما را به سوی او دعوت کنم. اینک کدامیک از شما مرا در این مأموریّت کمک میکند تا برادرِ من و وصیِّ من و جانشینِ من در میان شما باشد؟» … من گفتم: «ای پیامبر خدا! من وزیرِ تو در این مأموریّت هستم!» پس رسول خدا گردنم را گرفت و فرمود: «به راستی این است برادر من و وصیّ من و جانشین من در میان شما. پس سخن او را بشنوید و اطاعت کنید!» آنان [به عنوان اعتراض] برخاستند و در حالی که میخندیدند به [حضرتِ] ابوطالب گفتند: «تو را مأمور کرد تا از پسرت شنوایی داشته باشی و از او اطاعت کنی!». عبارتِ «إنَّ هَذا أخِى وَ وصِيِّي وَ خَليفَتِي فيكُم فَاسمَعُوا لَهُ وَ أطيعُوا» افزون بر آنکه از «اخوّت»، «وصایت» و «خلافت» حضرت امیرالمؤمنین سخن میگوید، به روشنی از واجبُ الإطاعه بودن آن حضرت در زمان حیاتِ پیامبر خبر میدهد. اینکه پیامبر گرامی اسلام، خطابِ به جمع حاضر میفرماید: «فَاسمَعُوا لَهُ وَ أطیعُوا» به این معناست که شنیدنِ سخن حضرت امیرالمؤمنین از همان سنِّ کم و در حالِ حیات رسول خدا واجب بوده و اطاعت از آن حضرت لازم است. استهزا و تسمخر مشرکان حاضر در جلسه نیز شاهدی بر همین معناست و نشان میدهد که آنان نیز مدلول سخن پیامبر را دریافته بودند! تدلیس طبری در جامع البیان به هنگام نقل این حکایت، شاهد دیگری بر صدقِ همین معنا از این حدیث است.
به هنگام عقد اخوّت میان مسلمین
وی افزود: رسول گرامی اسلام به هنگام عقد اخوّت میان مسلمانان، حضرت امیرالمؤمنین را با هیچ یک از صحابهی خود به برادری درنیاوردند. آنگاه که آن حضرت حکمت این امر را از رسول خدا پرسیدند، چنین فرمودند: «… وَ الذِّي بَعَثَنِي بِالحَقَّ مَا اَخَّرتُكَ إلّا لنَفسِي فَأنتَ مِنَّي بِمَنزِلَةِ هَارونَ مِن مُوسَى إلّا أنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعدِي وَ أنتَ أخِي وَ وارِثِي …». سوگند به آنکه مرا به حق مبعوث فرمود، تو را [در امر مؤاخاتِ میان مسلمانان] رها نکردم، مگر برای آنکه به برادری خود درآورَم! زیرا تو نسبت به من، به منزلهی هارون نسبت به موسی هستی، با این تفاوت که هیچ پیامبری بعد از من نیست. و تو برادر و وارث من هستی! عبارتِ «أَنتَ مِنّیِ بِمَنزِلةِ هَارونَ مِن مُوسَی …» که به حدیثِ منزلت مشهور است، به روشنی بر خلافت حضرت امیرالمؤمنین و نیز بر شراکت ایشان در امرِ رسالت پیامبر دلالت میکند. چه اینکه به نصّ صریح قرآن حضرت هارون، افزون بر برخورداری از منزلتهایی چون «اخوّت»، «وزارت»، «شدّ أزر» و «اصلاحِ در قوم»، «خلیفه» و «شریک در امرِ» رسالتِ حضرت موسی نیز بوده است. با نصِّ صریح و متواترِ حدیثِ منزلت، همهی منازلِ هارونی ـ جز استثنای حضرت رسول مبنی بر نبوّت،ـ در حضرت امیرالمؤمنین ثابت میشود.
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب ادامه داد: وجه استدلال به جمیع منازل هارونی در حدیث منزلت را میتوان این گونه تقریر نمود: حدیث منزلت از دو فراز اصلی تشکیل شده است: یکی «أنت منّی بمنزِلَةِ هَارونَ مِن مُوسَی» و دیگری: «اِلّا أنّهُ لَا نَبیَّ بَعدِی». عبارت اوّل به طور مطلق و با اسم جنسِ «منزلت» که مضافِ عَلَم (=هارون) واقع شده، همراه است، و عبارت دوّم «نبوّت» را از آن استثناء کرده است. از آن جایی که استثنای بعد از اسم جنسِ مضاف عَلَم معمّم است و نیز از آن جایی که استثنای بعد از اطلاق، افادهی عموم میکند، حدیث منزلت ناظر به تحقّق جمیع منازل هارونی جز نبوّت در حضرت امیرالمؤمنین است. مرحوم کراجکی نیز در پاسخ به اینکه چرا در حدیث منزلت فقط یک منزلت هارونی قصد نشده است، به نیکویی برِ وجود استثناء در متن حدیث تأکید کرده است. وی مثالی روشنیبخش در انتهای کلام خود آورده است: «أ لَا تَرَى أَنَّهُ لَا يَحسُنُ أن يُقالَ رَأَيتُ زِيدًا إلّا عَمراً وَ يَحسُنُ أن يُقالَ رَأيَتُ القومَ إلّا عَمراً فَعُلِمَ بِهذَا فَسادُ مَقالِ مَن قَصَّرَ الخَبَرَ عَلى مَنزِلةٍ واحدةٍ». لذا حدیثِ منزلت مثبت جمیع منازل هارونی برای حضرت امیرالمؤمنین است مگر نبوت. نکتهی حائز اهمّیّت در باب حدیث منزلت، کثرتِ دفعاتِ صدور این حدیثِ ارزشمند است. جستجو در مصادرِ معتبرِ فریقین نشان میدهد که رسولِ خدا دستِکم در سی و پنج موضعِ مختلف، به صدور این حدیثِ شریف همّت گماشتهاند. از این میان، دستِکم هجده موضعِ آن در تراثِ حدیثیِ عامّه همینک موجود و در دسترس است. از آن جایی که هر یک از موارد صدورِ این حدیث، در شمار مواضع اعلان امامت و خلافت حضرت جای میگیرد، شایسته است تا فهرستِ مواردِ صدورِ حدیث منزلت را از نظر بگذارنیم. فراوانی مصادرِ مشتمل بر حدیث منزلت سبب شده تا در هر مورد تنها به تعداد محدودی از منابع استناد گردد.
به هنگام دفن حضرت فاطمه بنت أسد
دکتر محمدعلی موحدی بیان کرد: اخبار متعدّدی در مصادر امامی جریان دفن حضرت فاطمه بنت أسد مادر امیرالمؤمنین را گزارش کردهاند. در بسیاری از این گزارشها به سؤال دو فرشتهی قبر از آن بانوی گرامی درباره «امام» و تأکید رسول خدا مبنی بر معرّفی حضرت امیرالمؤمنین به عنوان امام آن بانوی گرامی پرداختهاند. از میان عالمان امامی مرحوم کلَینی در الکافی، شیخ صدوق در الأعتقادات و الأمالی، سَیّد رضی (م 406 ق) در خصائص الأئمّه، شاذان بن جبرئیل (م سده هفتم ق) در الرّوضَه، و شماری دیگر به نقل این جریان همّت گماشتهاند. بنا بر گزارشِ شیخ صدوق، رسول خدا پس از اقامهی نماز بر حضرت فاطمه بنت أسد، به هنگام تلقین وی چنین میفرماید: « … فَإِنْ أَتَاكِ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ فَسَأَلَاكِ مَنْ رَبُّكِ فَقُولِي اللَّهُ رَبِّي وَ مُحَمَّدٌ نَبِيِّي وَ الْإِسْلَامُ ديني وَ الْقُرْآنُ كِتابِي وَ ابْنِي إِمَامِي وَ وَلِيِّي ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ ثَبِّتْ فَاطِمَةَ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ …». پس اگر منکر و نکیر نزد تو آمدند و از تو پرسیدند:«پروردگار تو کیست؟» بگو: «اللّه،پروردگار من است و اسلام دین من است و قرآن کتاب من است و پسرم امام و ولیّ من است. سپس فرمود: «خدایا فاطمه را به گفتارِ ثابت؛ ثابت قدم دار.
استاد دانشگاه ادیان و مذاهب افزود: سندِ روایت فوق که از طریق عبد اللّه بن عبّاس از امیرالمؤمنین گزارش شده، بنا بر تحقیق صحیح است. این روایتِ شگرف که آشکارا اعلانی بر امامت و ولایت آن حضرت است، به روشنی از وجوبِ قبولِ امامت آن حضرت ـ حتّی در زمان حیات رسول خدا ـ بر خواصِّ صحابهی پیامبر خبر میدهد. در پارهای دیگر از نقلها تأکید شده که رسول خدا پس از تلقین حضرت فاطمه بنت اسد، وی را با تأکید بر پاسخ به امامتِ حضرت امیرالمؤمنین تأیید و راهنمایی کرده است. مرحوم کُلَینی از امام صادق چنین گزارش کرده است: «رسول خدا فاطمه بنت أسد را داخل قبر نهادند و در حالی که بالای سر او قرار گرفته بودند، برای مدّت طولانی با او نجوا میکردند و به او میفرمودند: «پسرت! پسرت!» پس از آنکه پیامبر از درون قبر خارج شد، مسلمانان به ایشان عرض کردند: ما دیدیم که شما کارهایی را انجام میدهید که پیش از این انجام نداده بودید. پیامبر فرمود: «امروز روز وفات همسر أبوطالب بود! … من بالای سَرِ او قرار گرفتم و به او دربارهی آنچه که مورد سؤال واقع میشد، تلقین نمودم. همانا او دربارهی پروردگارش مورد سؤال واقع شد، پس [به درستی] پاسخ گفت. دربارهی پیامبرش مورد سؤال واقع شد، [آن را نیز به درستی] پاسخ گفت! [امّا وقتی] دربارهی امام و ولیّ خود مورد سؤال واقع شد، پاسخی نگفت. من [به او] گفتم: پسرت! پسرت!». در میان اندیشمندانِ متقدّم عامّه نیز أبوعلی المَرزوقی (م 421 ق) در الأزمنه و الأمکنه همین جریان را از رسول خدا گزارش کرده است: أَنَّ النَّبِيَّ صَلّى اللّهُ عَليهِ وَ سَلَّمَ تَوَلَّى دَفنَ فاطِمَةَ بِنتَ أَسَدٍ وَ كَانَ أَشعَرَها قَميصاً لَهِ، فَسُمِعَ وَ هُوَ يَقولُ: اِبنَكِ، فسُئِلَ صَلّى اللّهُ عَلَيهِ وَ [آله و]سَلَّمَ فقالَ: إنَها سُئِلَت عَن رَبِّها فأجابَت، وَ عَن نَبيِّها فَأَجابَت، وَ عَن إِمامِها فلَجلَجَت، فَقُلتُ: اِبنَكِ اِبنَكِ. لذا گزارشِ جریان اعلان امامت امیرالمؤمنین به هنگام دفن مادر گرامی آن حضرت، منحصر به منابع شیعی نیست.
در مسجد النّبی و در حضور جمعی از اصحاب
وی ادامه داد: چهار روز پس از شهادت نبی مکرّم اسلام و رخدادِ سقیفه، دوازده تن از اصحاب رسول خدا در مسجد پیامبر، برابرِ خلیفهی وقت ایستادند و مراتب حمایت خود را از حضرت امیرالمؤمنین با شواهد و دلایلی روشن از رسول خدا مطرح کردند. بنا بر گزارش اَبان بن تَغلِب از امام صادق، سَهل بن حُنَیف اَنصاری در آن رویداد چنین گفت: «يَا مَعَاشِرَ قُرَيْشٍ اِشْهَدُوا عَلَى أَنِّي أَشْهَدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ رَأَيْتُهُ فِي هَذَا الْمَكَانِ يَعْنِي الرَّوْضَةَ وَ قَدْ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ يَقُولُ أَيُّهَا النَّاسُ هَذَا عَلِيٌّ إِمَامُكُمْ مِنْ بَعْدِي وَ وَصِيِّي فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ وَفَاتِي وَ قَاضِي دَيْنِي وَ مُنْجِزُ وَعْدِي وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي عَلَى حَوْضِي فَطُوبَى لِمَنِ اتَّبَعَهُ وَ نَصَرَهُ وَ الْوَيْلُ لِمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ وَ خَذَلَه». اى گروه قريش گواه باشيد كه من شهادت میدهم: حضرت رسول را در همين مكان ـ يعنى در همین روضهی شريف ـ دیدم که دست علىّ را گرفته و میفرماید:«اى مردم! اين على امامِ شما بعد از من، وصىّ من در زمان حیات من و پس از وفات من، اداكننده دَين، و وفاكنندهی عهد من است. او نخستین کسی است در كنار حوض با من مصافحه میکند. خوشا به سعادت کسی که از او پیروی نماید و او را یاری دهد، و وای به حال کسی که از او سرپیچی کند و او را خوار سازد.» آن چه که سهل بن حُنَیف در برابر خلیفهی وقت از رسول خدا گزارش میکند و جماعت قریش را بر آن گواه میگیرد، بیشک موضعی دیگر از مواضع اعلان امامت و خلافت حضرت امیرالمؤمنین است. این موضع نیز با توجّه به عبارتِ «أَيُّهَا النَّاس» در کلامِ رسول خدا، در حضور جمع قابلِ توجّهی از اصحاب در مدینه رخ داده است. در خلال سخنرانی این دوازده تن در مسجد پیامبر، البتّه به مواضع دیگری نیز تصریح شده است. برای نمونه خالد بن سعید بن عاص به عنوان نخستین معترض، از غزوه بنیقُرَیظَه یاد میکند. وی تصریح میکند: در آن روز رسول خدا سفارش خود مبنی بر وصایت، خلافت و ولایت امیرالمؤمنین را به بزرگانِ مهاجر و انصار مطرح فرمود و بر آن تأکید ورزید. شیخ صدوق در الخصال از طریق محدّثانِ نامدار اهل سنّت، جریان اعتراض دوازده تن از صحابه را از زَید بن وَهْب جُهَنی گزارش کرده است. سیّد بن طاووس نیز در الیقین این جریان را از کتاب المناقب، نگاشتهی احمد بن محمّد طبری (م 275 ق) اندیشمندِ سنّی مذهبِ سدهی سوّم نقل کرده است.
وجوه تمایز غدیر خم بر سایر مواضع اعلان امامت امیرالمؤمنین علی(ع)
دکتر محمدعلی موحدی در ادامه تصریح کرد: خبرِ غدیر از دیرباز به عنوان یکی از نصوص امامتِ خاصّهی امیرالمؤمنین در مباحثِ کلامیِ مقارَن موردِ توجّه عالمانِ مذاهب مختلفِ شیعه قرار گرفته است. اگر این خبر را مهمترین نصّ بر امامت آن حضرت ندانیم، بیهیچ تردیدی باید آن را مشهورترین دلیلِ بر امامت ایشان تلقّی نماییم. برخی از پژوهشگرانِ معاصر وهّابی، حدیثِ غدیر را طلیعهی اخبارِ احتجاجیِ شیعیان با مخالفان برشمردهاند. ابن خلدون نیز خبر غدیر را در طلیعه نصوصِ جَلیّ شیعیان برای اثبات امامت حضرت امیر المؤمنین ذکر مینماید. شهرتِ احتجاج به حدیثِ غدیر از یک سو، و إحکام و قوّت دلالت آن بر امامت حضرت امیرالمؤمنین از سوی دیگر، کار را به جایی رسانده که پارهای از متکلّمانِ عامّه، خبر غدیر را به عنوانِ قویترین شبههی شیعیان معرفی کردهاند. لذا در میانِ مواضع متعدّد، غدیر خم از جایگاه ویژهای حتی در نگاه مخالفان برخوردار است. در هندسه معرفتی شیعه نیز بنا بر نصوص روایی معصومان، از غدیر خم با عنوانِ عید اللّه الأکبر یاد شده است. کشف وجوه تمایز و امتیازات اختصاصی این رویداد میتواند پرده از راز اهمیت آن بردارد. موارد ذیل برخی از مهمترین وجوه تمایز غدیر بر سایر مواضع اعلان ولایت حضرت امیرالمؤمنین است.
حضور گستردهی مردم از تمامی قشرها
وی گفت: به گواهیِ آثار متقن فریقین، حجّة الوداع و به تبع آن غدیر خم با شکوهترین و بزرگترین تجمّع اسلامیِ زمان حیات رسول خدا است. مؤلّفِ الغدیر فی التّراث الإسلامی در این باره چنین مینویسد: «… پیامبر گرامی اسلام این حدیث را در منزلِ خود، یا در مسجدشان، یا در میانِ گروه اندکی از اصحاب صادر نفرمودهاند؛ بلکه آن را در جمعی که شهرِ مدینه گنجایش حضورِ آنان را نداشته است، اعلان فرمودهاند. در بزرگترین اجتماعِ اسلامی در زمانِ حیاتِ رسول خدا که آن بیابانِ ناپیدا کران را پُر کرده بود …».
تتویج
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب گفت: تاجگذاری یا تتویجِ حضرت امیرالمؤمنین در روز غدیر خم یکی از مشهورترین رویدادهای ضمنِ جریان غدیر است که از سوی متکلّمانِ فریقین تلقّی به قبول شده است. مطالعهی تُراث حدیثی و کلامی عامّه نشان میدهد که پیامبر گرامی اسلام عِمامهی سیاه رنگِ مخصوصِ خود را ـ که «سَحاب» نام داشت در روز غدیر خم بر سر مبارک حضرت امیرالمؤمنین قرار دادند. وجه تسمیّه این جریان به «تتویج» به این سبب است که در فرهنگ عربی، عِمامه، تاجِ حکّام و وُلاةِ امر آنان بوده و بر سر کردنِ آن، سروری و ریاست را میرسانده است. محمّد بن سیرین (م 110 ق) در این خصوص چنین میگوید: «و العَمائِمُ تيجانُ العَرَبِ و لَبسُهَا يَدّلُ عَلَى الرّياسَةِ و هِیَ قُوَّةُ الرَّجُلِ وَ تاجُهُ وَ وِلایَتُهُ.» عِمامهها تاجهای اَعراب هستند و بر سر کردنِ آن، دلالت بر ریاست دارد و عِمامه، نیروی مرد و تاج او و ولایت اوست. خلیل بن أحمد فراهیدی (م 175 ق) لغتشناسِ بزرگِ سدهی دوّم نیز چنین مینویسد: «وَ كَانَتِ العَمَائِمُ تيجَانُ العَرَبِ»، عِمامهها تاجهای عرب هستند.
وی افزود: قاضی عَياض (م 544 ق) نیز به این نکته در فرهنگ عرب تصریح کرده است دِیار بَکری (م 944 ق) نیز به هنگام بیانِ اوصاف و القاب حضرت رسول، ایشان را صاحبُ التّاج میخواند و به همین نکته تصریح میکند. این امر، یعنی تاج بودنِ عِمامه در فرهنگ عرب، در واقع حدیثی است که از رسول خدا بارها و بارها گزارش شده است. پس از ایشان، از امیرالمؤمنین، عبد اللّه بن عبّاس، عایشه و دیگر صحابه همین معنا به وفور نقل گردیده است. افزون بر این، عبد اللّه بن عبّاس عِمامه را عزّت عرب خوانده و میگوید: «فَإذَا وَضَعَتِ العَرَبُ عَمَائِمَهَا فَقَد وَضَعَت عِزَّهَا.» یعنی: هر گاه که عرب، عِمامهی خود را بر زمین گذارد، در حقیقت عزّت خود را بر زمین گذارده و ترک کرده است. از این رو رسول خدا آنگاه که کسی را به ولایتِ سرزمینی گسیل میداشته، برای او تعمیم مینموده است. يوسف بن إسماعيل النَّبهانی (م 1350 ق) در خصوصِ روش رسول خدا در تعیین والی چنین مینویسد: «وَ كانَ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّم لا يُوَلّي والِياً حَتَّى يُعَمِّمَهُ …» و اینها همگی به این معناست که: تعمیمِ صحابه توسط رسول خدا دلیلی روشن بر ریاست آن فرد و اعطای ولایت به آن شخص از سوی رسول خدا بوده است. حال در روز غدیرِ خم، حضرتِ ختمی مرتبت عِمامهی مخصوصِ خویش را ـ که به خاطرِ بر سر نمودن آن در غزوات مهمّی چون بدر و حُنَین و نیز به سبب برسرنمودن آن در جریان فتح مکّه، نمادِ رهبری و حکومت آن حضرت تلقّی میشده،ـ بر سر مبارک امیرالمؤمنین قرار دادند و به آشکارترین نحو، ریاسَت، عزّت، تاجِ رهبری و ولایت و حکومتِ خود را به وی اعطا فرمودند و رسماً و علناً برای آن حضرت تاجگذاری نمودند.
بیعتِ عمومی
دکتر موحدی بیان کرد: اگر چه پیش از جریان غدیر نیز بیعتِ با امیرالمؤمنین رخ داده بود، اما آن بیعتها همگی جنبهی اختصاصی داشتند. حال آنکه غدیر خم موضعِ بیعت عمومی با حضرت امیر به امر رسول خداست. مرحوم طَبرِسی در فرازی از خطبه غدیر از رسول خدا چنین نقل کرده است: «… مَعَاشِرَ النَّاسِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ بَايِعُوا عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ الْأَئِمَّةَ كَلِمَةً طَيِّبَةً بَاقِيَةً يُهْلِكُ اللَّهُ مَنْ غَدَرَ وَ يَرْحَمُ اللَّهُ مَنْ وَفَى…».
تبریک و تهنیّت اصحاب
وی افزود: میراث بر جای مانده از جهان اسلام به صراحت گواهی میدهد که اصحابِ رسول خدا در روز غدیر خم به جهتِ اِمارت و ولایت آن حضرت بر مؤمنان به وی تبریک و شادباش گفتند. این خبر که به «حَدیثُ التَّهنِئَة» مشهور است، به وفور در مصادر حدیثی و تاریخیِ فریقین منعکس شده است. علّامه امینی در الغدیر از شصت و چهار مصدرِ عامّه نام میبرد که به این تبریک و تهنیّت پرداختهاند. افزون بر فهرستِ فوق العادهی علّامه امینی، باید از ابن أخی (م 390 ق) در الفوائد، أبوبکر العَنبَری(م 324 ق) در مجلسان، أبو عبداللّه الحَسکانی (م بعد از 495 ق) در شَواهدُ التّنزیل، یَحیی بن الحسین الشّجری (م499 ق) در الأمالی، أبوطاهر السَّلَفی (م 576 ق) در أحادیث و حکایات، نَظّام الأَعرَج (م 728 ق) در غَرائبُ القرآن، حَیدَر بن علی القاشی (م بعد از 782 ق) در المُعتَمد من المَنقول، و عبد الرّحمن السّیوطی (م 911 ق) در وصول الأمانی نیز یاد نمود که این خبر را در آثار خود جای دادهاند. اگر چه در بیشترِ گزارشها از تبریک خلیفهی دوّم و گاه تبریکِ خلیفهی اوّل سخن به میان آمده است، امّا آنگونه که در پارهای از نقلها آمده، این تبریک و تهنیّت به فرمان رسول خدا و به صورتِ همگانی برگزار شده است. محمّد بن خاوندشاه، معروف به میرخواند (م 903 ق یا بعد از آن) تاریخنگارِ صوفی مسلکِ عامّی، در روضة الصّفا ـ که آن را به زبان فارسی نگاشته است ـ چنین گزارش میکند: «[پیامبر] فرمود که: امیرالمؤمنین علی علیه السّلام در خیمهای دیگر بنشیند، بعد از آن، طبقات خلایق را امر کرد تا به خیمهی امیرالمؤمنین علی علیه السّلام رفته، زبان به تهنیّت ولایت او بگشایند. و چون مردم از این امر فارغ شدند، امّهات مؤمنین به فرمودهی آن حضرت، نزدِ امیرالمؤمنین علیه السّلام رفته، تهنیّت گفتند. و از جملهی اصحاب، عمر بن الخطّاب گفت: «بَخٍ بَخٍ یَا عَلی بنَ أبیطَالبٍ لَقَد اَصبَحتَ مَولایَ وَ مَولَی جَمیعِ المُؤمنینَ وَ المُؤمِناتِ …».
تقارن با اکمالِ دین و اتمام نعمت ویژهی الهی
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب تشریح کرد: به شهادتِ اخبارِ صحیح و متعدّد، روز غدیر، ظرفِ نزول آیهی اکمال است. از این جهت در میان تمامیِ دوران رسالت پیامبر از جایگاهی رفیع بهرهمند است. به نحوی که با بر نقل بخاری (م 256 ق) و مسلم (م 261 ق) پیروان سایر ادیان از برخورداری از چنین روزی بی بهرهاند! چه اینکه هیچ روزی در تاریخ تبلیغ یک آیین برتر و گرانمایه تر از روز اکمال و اتمام آن نیست. افزون بر محدّثان و متکلّمان شیعه که نزول آیه اکمال را در روز غدیر خم دانستهاند، عالمان سنی مذهب نیز به نقل این مطلب همت گماشتهاند. برای نمونه خَطیب بَغدادی (م 463 ق) از طریقِ أبوهریره با سندِ صحیح چنین روایت کرده است: «… فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلايَ وَ مَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ»، فَأَنْزَلَ اللَّهُ: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ …).» عمر بن خطّاب گفت: مبارک باشد مبارک باشد ای پسر أبو طالب! مولای من و مولای همهی مسلمانان شدی. پس خداوند نازل فرمود: «امروز، دینم را برای شما کامل کردم…».
اتمام حجّت الهی بر بندگان
وی ادامه داد: روز غدیر خم موضع تبلیغِ همگانی و رسمی امامت و ولایت حضرت امیرالمؤمنین است. پس از این روز، اعتقادِ به ولایت آن حضرت بر همهی مسلمانان واجب گردیده است. بنا بر گزارشِ طبریِ آملیِ صغیر در دلائل الإمامه حضرت فاطمه در فرازی از خطبه فدکیّه چنین فرمودهاند: «… فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لِأَحَدٍ بَعْدَ غَدِيرِ خُمٍ مِنْ حُجَّةٍ وَ لَا عُذْرٍ»، خداوند متعال بعد از غدیرِ خم، برای هیچ کسی، هیچ حجّتی و هیچ عذری باقی نگذاشت. افزون بر این، در یکی از روزهایی که آن بانوی گرامی بر مزار حمزهی سیّد الشّهداء حاضر بودند در پاسخ به پرسشِ محمود بن لَبید (م 97 ق) صحابیِ نوجوانِ رسول خدا چنین فرمودند: «وقتی که رسول خدا از دنیا رفتند، حضرت صدّیقه طاهره بر سر قبور شهداء و بر سر مزارِ حضرت حمزه میآمدند. در یکی از روزها ایشان را دیدم که بر سَرِ قبر حضرتِ حمزه گریه میکردند. عرض کردم: «ای بانوی من! میخواهم از شما دربارهی مسئلهای که در سینهام بیقراری میکند، بپرسم.» فرمودند: «بپرس.» عرض کردم: «آیا رسول خدا قبل از وفاتشان به امامت [حضرت] علی تصریح کردند؟» فرمودند: «واعجبا! آیا روز غدیر را فراموش کردهاید؟!» گفتم: «[خیر. فراموش نکردم.] مطلب همین است که میفرمایید …».
دکتر محمدعلی موحدی در پایان افزود: بر خلاف پندار غالب، جریان غدیر تنها موضع اعلانِ رسمی و جمعی امامت و خلافت حضرت امیرالمؤمنین به شمار نمیآید. رسول خدا در مواضع متعددی که تعداد آن قریب به هفتاد موضع است، به اعلان و اخبار ولایت و امامت آن حضرت همت گماشتهاند. این مواضع که از آغازین ساعات رسالت خدا شروع شده، تا آخرین لحظاتِ عمر شریف سول خدا را در برمیگیرد. پارهای از این مواضع مانندِ جریانِ بیعت حضرت خدیجه به طور فردی، برخی مانندِ یوم الدار به اعلانِ قبیلهای و برخی مانندِ خبر سهل بن حنیف در حضور جمعی از اصحاب در مسجد مدینه رخ داده است. این مواضع از حیثِ تعداد دفعات تکرار نیز متنوعاند. برخی تنها برای یکبار و برخی مانندِ حدیث منزلت تا سی و پنج بار تکرار شدهاند. در میان این مواضع متعدد، اما غدیر خم از جایگاهی ویژه در نگاه مخالفان و در هندسه معرفتی شیعه بهره مند است. حضور گستردهی مردم از تمامی قشرها و بیعت عمومی و گسترده اصحاب با حضرت امیر در کنارِ تاج گذاری رسمی حضرت رسول برای آن حضرت و تبریک و تهنیت همهی حاضران در غدیر و اعلان رسمی خداوند به اکمال دین و اتمام نعمت الهی، سبب شد تا جریان غدیر به عنوان مشهورترین موضع اعلان رسمی ولایت حضرت امیر قلمداد گردد. امتایازت مذکور هم چنین باعث شد تا جریان غدیر به عنوان اتمام حجت الهی بر بندگان راه هرگونه عذر و بهانهای را برای سرپیچی از ولایت آن حضرت برای همیشه مسدود سازد.