اينجا خانه مسلماني است

تاریخ انتشار:

به گزارش روابط عمومی دانشگاه؛ حجت الاسلام والمسلمین دکتر سيدحسن اسلامي‌اردكاني عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در یادداشتی با عنوان«اينجا خانه مسلماني است» که روزنامه اعتماد منتشر کرده آورده است:

داريم از مسير قله تازه‌ در ‌برف ‌نشسته شاهدژ به روستاي لنگر برمي‌گرديم. چشمي به ساعت و چشمي به آفتاب داريم. خورشيد دارد غروب مي‌كند و هنوز نمازم را نخوانده‌ام. اميدوارم كه تا چند دقيقه ديگر به مبدا حركت برگردم و آنجا نمازكي بخوانم.
صبح كه مي‌آمديم ميزبان و همنوردم، به اشتباه، ماشين را وارد خانه‌اي كرد كه در بزرگ دروازه‌مانندش باز بود. هنوز هوا تاريك بود و ديد كافي نداشتيم. مي‌خواستيم عقب‌عقب از آن كوچه تنگ برگرديم كه صاحبخانه، مردي ميانسال، بيرون آمد و ما را ديد. عذرخواهي كردم و گفتم كه اشتباه آمده‌ايم. گفت كه بياييد داخل و دور بزنيد و برگرديد. خانه بزرگ روستايي‌اش فضاي كافي براي اين كار داشت. در همين حال پرسيدم كه مسير قله شاهدژ از كدام طرف است. مسير نامتعارفي گفت كه مستلزم گذر از سيم‌هاي خاردار و درهاي بسته بود. بعد هم گفت كه ماشين‌تان را همين جا در حياط بگذاريد.ما هم شادمان از اين لطف پذيرفتيم و در تاريك‌روشن بامدادي حركت كرديم.
اينك داريم به همين خانه نزديك مي‌شويم. در آستانه غروب است كه به خانه مي‌رسيم. خانم ميانسالي بيرون مي‌آيد و چون اجازه نماز خواندن مي‌خواهيم، مصرانه مي‌گويد بياييد داخل نماز بخوانيد كه البته قبول نمي‌كنيم. لباس‌هاي گل‌آلود و تن خاكي را ببريم داخل خانه كه چه بشود؟ مي‌خواهم زيراندازي كنار ماشين بيندازم كه همان خانم سريع يك قاليچه در ايوان فرش مي‌كند و مي‌گويد بر اين نماز بخوانيد.
شتابزده وضويي مي‌گيرم و سنگي از زمين برمي‌دارم تا پيشاني بر آن بگذارم. ناگهان خانم پيش مي‌آيد و سجاده كوچكي كه در دست دارد، تعارفم مي‌كند و با نوعي دلخوري يا اعتراض مي‌گويد: «اينجا خونه مسلمونيه!» هم از اين تعبير خوشم مي‌آيد و هم خجالت مي‌كشم كه چرا مهر نخواستم. انگار يك جاهايي درخواست كردن و چيزي خواستن نوعي احترام گذاشتن به ميزبان است. در واقع، من مي‌خواستم كه كمترين مزاحمت را فراهم كنم، اما ميزبان دوست داشت كه لطف كند و دست‌كم اين‌گونه محبت خود را
نشان بدهد.
دارم تعبير «اينجا خونه مسلمونيه» را با خودم مزه‌مزه مي‌كنم و در همان حال نماز مي‌خوانم. يادم مي‌رود كه در نمازم چه گفته‌ام، اما اين تعبير را فراموش نخواهم كرد. در ذهنم مقايسه مي‌كنم بين مردمي كه خانه خود را «خانه مسلماني» مي‌دانند و مي‌خواهند آن را دست‌كم براي لحظاتي به مسجد تبديل كنند، و مقاماتي كه مساجد كشور را به اداراتي مبدل كرده‌اند كه حتي در ساعات اداري يا هنگام اذان نيز بسته است. از قضا در همين روستاي لنگر «مسجد و نمازخانه مسافرين» را مي‌بينم كه درست هنگام اذان مغرب بسته است!