به گزارش روابط عمومی دانشگاه به نقل از ایکنا، حجتالاسلام و المسلمین دکتر سیدحسن اسلامی اردکانی، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب، در نشست علمی «بازشناسی رابطه اخلاق و سیاست» که از سوی مؤسسه فهیم برگزار شد با بیان اینکه رابطه اخلاق و سیاست موضوعی عامالبلوا است و عموم را با خود درگیر کرده و همین مسئله موجب پیچیدگی این بحث است، گفت: مشکل دیگری که در باب نسبت بین این دو وجود دارد آن است که وقتی ما از رابطه اخلاق و سیاست سخن بگوییم و این دو را یکی بدانیم که بنده این باور را دارم، فورا برخی چند مثال نقیض برای آن میآورند تا ثابت کنند که این دو نسبتی با همدیگر ندارند. البته جواب ما این است که این مسئله پیچیده و امر سخت فقط در نسبت اخلاق و سیاست وجود ندارد و در بسیاری از امور دیگر حتی علوم دقیقه هم شاهد آن هستیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب ادامه داد: در فیزیک وقتی به نور میرسیم برخی آن را موج و برخی آن را ذره میدانند و این اختلاف همیشه بوده است و در بحث اخلاق و سیاست هم این مسئله وجود دارد؛ نکته دیگری که بحث از نسبت اخلاق و سیاست را دشوار میکند، این تصور هست که سیاست با واقعیات و اخلاق با آرمانها سر و کار دارد؛ در مسئله هست و نیست و باید و نباید که تقریبا در غرب از قرن هفدهم مطرح شد وقتی مثلا این گزاره مطرح بود که ارتفاع قله دماوند اینقدر است یا ما قبول داریم یا خیر؛ اگر قبول کردیم که هیچ و اگر نه حل مسئله آسان است زیرا مراکز علمی معتبر میتوانند آن را دقیقا متر کنند و نظر درست را بگویند یا اگر بگوییم دمای فلان مکان اینقدر است به راحتی با دماسنج سنجیده میشود ولی در برابر این، گزارههایی هست که سنجش آن آسان نیست مثلا کسی بگوید گلستان سعدی از مثنوی مولوی بسیار بهتر است.
وی با بیان اینکه در اینجا اگر کسی مخالف باشد، ما هیچ راهی برای سنجش صحت این ادعا نداریم لذا تابع ارزشهای ماست، اظهار کرد: در مقوله ارزشها میتوان تکثر عقیده را پذیرفت ولی در مقوله واقعیت نمیتوان پذیرفت و باید یکجا مسئله را حل کنیم؛ در اینجا میگویند سیاست با واقعیت سر و کار دارد و اخلاق با آرمانها و به همین دلیل مدعی هستند که اخلاق را باید از سیاست جدا کنیم. در این قضیه به نظر بنده غلو شده است زیرا نه همه سیاست با واقعیت سر و کار دارد و نه همه اخلاق با آرمانها و ارزشها و ما هم در سیاست با آرمان سر و کار داریم و هم در اخلاق با واقعیات.
این استاد دانشگاه ادیان و مذاهب اظهار کرد: یک سیاستمدار دائما باید برای مسائل کشور تصمیم بگیرد مثلا فرض کنیم در کشور ۵۰۰ واحد تولیدی بزرگ داریم، و دولت قصد دارد صنایع را گسترش دهد و بودجهای برای وام کنار میگذارد؛ در اینجا دو راه وجود دارد یا اینکه این پول را به همه صنایع بدهیم و آنان را تقویت کنیم ولی برخی میگویند فقط به یکی از واحدها بدهیم تا پول، خرد نشود؛ اینجا کدام درست است؟ به نظر بنده جواب ندارد و درستی و غلطی تابع ارزشگزاری خود ماست. بنابراین سیاستها در این مسائل تابع ارزشها هستند؛ مثلا پرسشهایی از این سنخ که دموکراسی خوب است یا بد و کدام نوع حکومت مطلوب است؟ از این رو در سیاست هم ارزش داریم؛ کما اینکه در اخلاق از جمله روانشناسی اخلاق سخن از آن است که اساسا قضاوت اخلاقی در افراد چگونه شکل میگیرد؟
عملکرد افراد دلیلی بر جدایی اخلاق و سیاست نیست
دکتر حسن اسلامی با بیان اینکه موضوع دیگری که سخن از نسبت اخلاق و سیاست را دشوار میکند تجاربی است که برای مردم پیش آمده است، تصریح کرد: هر چه ما بگوییم سیاست و اخلاق با هم نسبت دارند ممکن است برخی بگویند تجربه نشان داده است که غالبا سیاستمداران غیراخلاقی رفتار کردهاند که باز جواب ما این است که مگر هزار و چهارصد سال نیست که قرآن فرموده است که غیبت نکنید و به تمسخر دیگران نپردازید ولی آیا همه رعایت میکنند؟ بنابراین اینکه برخی سیاستمداران غیراخلاقی رفتار کردهاند دلیلی بر آن نیست که بگوییم اخلاق و سیاست از یکدیگر جدا هستند. ما افراد متعددی داشتهایم که اخلاق را وارد سیاست کردند.
استاد دانشگاه ادیان و مذاهب گفت: منشا مشروعیت حکومت و اینکه این اعتبار از پایین به بالا و یا از بالا به پایین و از نوع ولایت و یا وکالت است فرقی نمیکند مهم رابطه بین اخلاق و سیاست است، اساسا در طول تاریخ به لحاظ نظری اعتقاد بر آن است که اخلاق و سیاست پیوند وثیقی داشتهاند ولی هرقدر جلوتر آمدهایم فاصله بین این دو بیشتر شده است، تا جایی که برخی مدعی هستند اخلاق و سیاست جدایند و اخلاق، امری فردی است. ولی در نیمه قرن بیستم رجعتی برای پیوند اخلاق و سیاست شکل گرفت. به نقل از یک اندیشمند فلسفه بیان میشود که خلق و اخلاق هر کسی سرنوشت او است یا به تعبیر دقیقتر، انسان به میزانی انسان است که در قلب او خداوند سکونت دارد و در فضای اخلاقی تنفس میکند.
وی با بیان اینکه در این نگاه، اخلاق استمرار سیاست است، اضافه کرد: در سنت اسلامی حکمت را به دو شاخه نظری و عملی تقسیم میکنند؛ حکمت عملی یعنی عمل به تکالیف آنطور که باید باشد که شامل تدبیر منزل و سیاست مدن و … است؛ انسان حکیم انسانی است که در سه سطح فردی و درونی، خانوادگی(تدبیر منزل) و سیاست مدنی به درستی عمل میکند. متکفل این سه سطح، اخلاق، اقتصاد و سیاست است و در سنت یونانی تاکید میشود، انسانی، انسان است که در عزلت و گوشهنشینی نیست و در درون اجتماع زندگی میکند.
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب با بیان اینکه انسانیت انسان در گرو حضور در اجتماع است، اظهار کرد: نظریه وحدت اخلاق و سیاست در یونان و ایران باستان وجود داشته ولی در دوران مدرن کسانی چون ماکیاولی تلاش کردند به تعبیر خودشان، پایه سیاست واقعی و یا زمینی را بنیانگذاری کنند که مهمترین کتاب در این زمینه هم لویاتان است که ترجمه شده است و هابز کوشیده تا بنیاد سیاست و اخلاق را کاملا از همدیگر جدا بداند و آن را براساس مصالح و منافع تبیین کند. ماکیاولی هم با صراحت تاکید بر جدایی اخلاق و سیاست دارد و میگوید شهریار همیشه باید درنده و حیلهگر باشد. در قرن بیستم اتفاقاتی رخ داد که جدایی اخلاق و سیاست را تشدید کرد و برای توجیه این مسئله، نسبیبودن اخلاق را تکرار کردند. یعنی هر فرهنگی اخلاق خاص خود را دارد و در اخلاق، ما چیزی به نام ابراز نظر واقعی نداریم یعنی کسی که میگوید قتل نفس بد است یعنی من از قتل نفس خوشم نمیآید نه اینکه ذاتا بد است.
توجیه دروغهای شریف
وی افزود: کمی جلوتر که آمدند دیدند نمیتوان اخلاق را کاملا از سیاست جدا کرد؛ کسی مانند ماکس وبر اشاره دارد که اخلاق در دو سطح است؛ در سطح فردی باید اخلاق داشته باشیم ولی در سطح جامعه، اخلاق سیاسی متفاوت از اخلاق غیرسیاسی است؛ سیاستمداران اخلاق خاصی دارند و باید داشته باشند؛ فقط زمامداران برای مصالح جامعه مجاز هستند دروغهای شرافتمندانه بگویند؛ او دروغ را به دو دسته دروغ خوب و بد تقسیم کرده است. وبر هم میگوید دو اخلاق داریم یکی اعتقادی و دیگری مسئولیتپذیری و سیاستمدار باید اخلاقی باشد ولی اخلاق او باید براساس اخلاق مسئولیت باشد و نه اعتقادی.
استاد دانشگاه ادیان و مذاهب با اشاره به نظریات مختلف در مورد اخلاق و سیاست، ادامه داد: چند نظریه در این رابطه وجود دارد؛ یکی اینکه اخلاق و سیاست کاملا از هم جدا هستند؛ دوم اینکه اخلاق تابع سیاست است؛ سوم نظریه دو سطحی اخلاق فردی و اجتماعی و چهارم، نظریه وحدت اخلاق و سیاست که بنده به آن قائل هستم؛ تا قرن بیستم اخلاق به قدری سقوط کرد که هیچ جایگاه واقعی نداشت و تلاش فلاسفه برای بازیابی جایگاه اخلاق به جایی راه نمیبرد. ولی در نیمه دوم قرن بیستم شاهد پیدایش مطالعات جامعه زیستشناسی هستیم و برخی با طرح بحث روانشناسی تکاملی به این نتیجه رسیدند که دین و اخلاق و سیاست و … را باید با این رویکرد تبیین کنند. کتابی در این باره نوشته شد که پیام اصلی آن با صراحت این بو که ما انسانها، حیوان اخلاقی هستیم؛ بارها شنیدیم انسان حیوان اجتماعی و حیوان ناطق و حیوان سیاسی و حیوان معنایاب است ولی جدیدترین تعبیر یعنی انسان، حیوان اخلاقی است و این تعبیر به معنای آن است که اخلاق در تمام وجود انسان سرشته شده است و راهی برای جداکردن آن ندارد. نه قرارداد و نه عواطف شخصی و … نیست.
وی افزود: بر این اساس هیچ ساحتی از انسان نیست که از اخلاق تهی باشد؛ هر رفتار اختیاری ما تابع اخلاق است؛ اگر انسان را بگیرند و در حلق او شراب کنند به او شلاق نمیزنیم ولی هر چیزی اختیاری باشد مشمول داوری اخلاقی ما هست؛ سیاست هم امری اختیاری است و همانطور که ما انتظار داریم که یک روحانی و تاجر و معلم و … تابع اخلاق باشد انتظار داریم سیاستمدار هم تابع اخلاق باشد؛ بنابراین سیاست در زمینیترین شکل خود نیازمند تصمیمگیری است و تصمیم امری اختیاری است لذا تابع قضاوت اخلاقی خواهد شد.
دکتر حسن اسلامی در پایان تاکید کرد: اگر ما به شهروندان بیاموزیم که اخلاق از سیاست جداست در این صورت وقتی از ما بخواهند که اظهارنامه مالیاتی پر کنیم از زیر آن فرار خواهیم کرد و توجیه میکنیم ولی اگر اخلاق و سیاست یکی باشند در این صورت راهی جز تن دادن به آن نیست وگرنه فرد گرفتار عذاب وجدان خواهد شد.