مقاله؛

عاشورا و جنگ نرم رسانه‌هاى اموى

تاریخ انتشار:

« رسانه‌ها» ابزار مناسبی برای ترور معنوی و شخصیتی بوده و حاكمان ستم‌پیشه از طریق «تطمیع و تهدید» ،نفوذ و قدرت رسانه‌ها را به استخدام می‌گیرند تا افكار عمومی به ترور و حذف فیزیكی افراد حقیقی و حقوقى، واكنشی و اعتراضی نشان ندهند.

به گزارش دانشکده علوم اجتماعی،رسانه و ارتباطات، در طول تاریخ، حكومت‌های ستمگر برای تثبیت قدرت خود، برنامه‌هایی را به مرحله اجرا می‌گذارند؛ در این میان، «حذف رقیبان و مخالفان» در سرلوحه اقدامات آنان بوده است. حال اگر شخصیت رقیب و مخالف، از جایگاه بالا و والایی در عرصه‌های سیاست، دیانت، دانش و اقتصاد برخوردار باشد؛ در مرحله نخست به «ترور شخصیتی» او می‌پردازند تا «افكار عمومی» را برای ترور فیزیكی‌‌اش راضی و قانع كنند.

بی‌گمان «رسانه‌ها» ابزار مناسبی برای ترور معنوی و شخصیتی بوده و حاكمان ستم‌پیشه از طریق «تطمیع و تهدید» نفوذ و قدرت رسانه‌ها را به استخدام می‌گیرند تا افكار عمومی به ترور و حذف فیزیكی افراد حقیقی و حقوقى، واكنشی و اعتراضی نشان ندهند.
در این مقاله ، سعی شده است به شیوه‌های تبلیغاتی و روانی بنی‌امیه در خصوص «حادثه خونین كربلا» پرداخته شود.

شورای برنامه‌ریزی یزید

 

از جمله عوامل تثبیت و تحكیم حكومت‌ها، پیوند اندیشمندان با حاكمان است؛ معاویه نیز در دستگاه حكومتی خود با «عالمان دنیاپرست و ساده لوح» ارتباط صمیمی برقرار كرده بود و در مواقع لزوم، از وجهه دینی و اجتماعی آنان كمال استفاده را می‌برد كه در این میان، برخی از اصحاب پیامبر و بستگان آنها، جایگاه ویژه‌ای داشتند. معاویه به خوبی می‌دانست كه عالمان درباری را می‌توان در پست‌های گوناگون شكار كرد و یا در آن مشاغل گماشت؛ مانند: قضاوت، تدریس، امامت جمعه و جماعت، خطابه و سخنرانى، شعر،[1] تألیف و ترجمه، تلاوت قرآن، ادّعای زهد و عرفان،[2] بیوت شخصیت‌های مشهور و محبوب.

نیروهای رسانه‌ای فوق اعم از حقوق بگیر و رایگان آگاهانه یا جاهلانه، توان و موقعیت دینی و اجتماعی خود را در اختیار بنی‌امیّه گذاشته بودند، كه به نمونه‌هایی از كاركرد و كارنامه آنان اشاره می‌كنیم:

نخستین اصحاب و تابعانی كه در حلقه حكومت بنی‌امیه به فعالیت تبلیغی و مشاوره‌ای پرداختند، عبارت بودند از:ابوهریره، عمرو بن عاص، مغیرة بن شعبه و عروة بن زبیر.[3]

حضور این قبیل افراد، ضمن مشروعیت و مقبولیت بخشیدن به دستگاه حاكمه، پیامدهای ناگوار دیگری به همراه داشت؛ از جمله تغییر ارزش‌های اسلامی و وارونه ساختن حقایق.

معاویه یكی از غلامان مسیحی‌اش به نام «سِرْجون بن منصور» را به عنوان مشاور و نیز معلّم خصوصی پسرش برگزیده بود؛ لذا سرجون رومی در طول زندگی‌اش با ارائه نظرات خود، یزید را از آموزه‌های اسلامی دور كرده و برای انجام مفاسد یاری می‌نمود. از جمله اقدامات سرجون مسیحى، پیشنهاد انتصاب «عبیدالله بن زیاد» به حكمرانی كوفه و عراق بود.[4]

معاویه در زیر چتر حمایتی و دفاعی «دانشمندان وابسته» توانست فرقه انحرافی «مُرجِئه» را تأسیس و تقویت كند و اندیشه «جبرگرایی» را به افكار مسلمانان به ویژه اهل شام تزریق نماید تا رفتار ناپسند بنی‌امیّه با این دیدگاه، توجیه‌پذیر باشد.[5]

معاویه جهت فراخوانی مردم شام برای شركت در جنگ «صفّین» با عمرو بن عاص رایزنی كرد؛ وی پیشنهاد داد كه: چهره‌ای مانند «شرحبیل بن سمط» را كه مورد احترام تمام قبایل شام است، جذب كن و اعلام كن عثمان (خلیفه سوم) توسط علی(ع) و یارانش كشته شده است؛ در آن صورت، مردم شام پشت‌سر تو قرار گرفته و در جنگ صفّین شركت می‌كنند…

شرحبیل در یك صحنه‌سازی و نمایش ساختگی ، فریب خورد و سپس به انگیزه «خون خواهی» سفرهای تبلیغی‌اش را آغاز كرد و در شهرها و روستاها خطاب به مردم می‌گفت:

«علی بن ابی‌طالب، عثمان را كشته است؛ پس خون‌خواهی او بر مسلمانان واجب است…»[6].

یكی از طرفداران معاویه به نام «عمر بن ثابت» كارش این بود كه به روستاهای شام می‌رفت و در هر روستایى، اهالی را اطراف خود جمع می كرد و می‌گفت: «ای مردم! علی بن ابی‌طالب نعوذبالله مردی منافق بود كه شب «عَقَبه» می‌خواست مركب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را رم‌كرده و ایشان را بكشد؛ پس او را لعن كنید».[7]

 

سازمان اطلاعاتی بنی‌امیه

 

معاویه برای آگاهی از رخدادها، توطئه‌ها و غیره، سازمانی به نام «العین» تأسیس كرد و ریاست آن را به عهده «ثابت بن ارطاة»[8] نهاد. این سازمان كسب خبر و اطلاعات در تمام شهرهای مهم، شعبه داشت و مأموران آن مراقب رفتار و گفتار مردم بودند. یزید در دوره حكومتش «سلیم بن اعشا» را به سرپرستی العَیون گماشت.

سلیم به جهت اهمیت سیاسی بین‌النهرین، مأموران خود را در شهرهای كوفه و بصره به جاسوسی و خبرچینی فرستاده بود تا آنان در میان مردم دیده‌ها و شنیده‌های خود را به سلیم گزارش دهند.[9]

 

آنتن‌های برون مرزى

 

هنگامی كه امام حسین(علیه السلام) به مكه رسید، مورد استقبال مردم و زائران قرار گرفت؛ آن حضرت هم ضمن برگزاری نماز جماعت، در دیدارهای عمومی و خصوصی به ناهنجاری‌ها و مشكلات حكومت و مردم اشاره می‌كرد.

یزید كه به تازگی بر تخت خلافت نشسته بود، بعد از آگاهی از حضور و سكونت امام حسین(علیه السلام) در شهر مقدس مكه، نامه‌ای به عبدالله بن عباس نوشت.

یزید در این نامه، ضمن بیان عدم بیعت امام حسین(علیه السلام) و عبدالله بن زبیر با وی و نامه نگاری‌های كوفیان به حضرت، از ابن عباس خواست كه به عنوان «شخصیت ممتاز و قابل احترام» در میان بنی‌هاشم و مسلمانان، برای پیش‌گیری از بحران و فتنه اجتماعى، نزد امام حسین(علیه السلام) برود و حضرت را به «سازش» و «صلحی مطمئن» دعوت كند.

آری دشمنان برای رسیدن به اهداف پنهان و آشكار خود، از ظرفیت و توانایی‌های «برجستگان و نخبگان» نیز می‌خواهند استفاده كنند. البته فردی چون ابن عباس، در راستای «انتقال پیام» مواظب است كه «ادبیات گفتمانی» دشمن، او را فریب ندهد و مجذوب و مرعوب نسازد.[10]

 

استخدام شخصیت‌ها

 

در ماجرای قیام امام حسین(علیه السلام) برخی از اصحاب و علمای خائن نیز شریك جرم می‌باشند؛ زیرا درباری بودن آنان، باعث هموار شدن جنگ روانی و نظامی یزید، شد.

به عبارت دیگر: گفتار، نوشتار، رفتار و حتّی سكوت این چهره‌های ظاهر الصّلاح، دلایل و مستنداتی برای كارگزاران بنی‌امیه فراهم كرد تا جنایات سنگین خود را «توجیه» كرده و افكار عمومی را به سكوت و رضایت وادارند.

نقش «شُرَیح بن حارث كِندی» در موضوع عاشورا، چشمگیرتر است؛ چرا كه وی از دوره خلافت عمر بن خطّاب ، بر كرسی «قضاوت» تكیه كرده[11] و زبان و قلم او «حكم شرعی» را در اذهان جامعه القا می‌كند. حال، به دو اشتباه مهم شریح می‌پردازیم:

الف) هنگامی كه هانی بن عروه دستگیر شد و تحت شكنجه قرار گرفت، هواداران هانی كاخ فرمانداری را محاصره كردند و با دادن شعار، خواستار آزادی هانی شدند. ابن زیاد كه از افشا شدن خبر شكنجه و قصد شهادت هانی بیمناك شده بود و می دانست كه با نیروی نظامی اندك نمی‌توان جلوی خشم خروشان هزاران نفر را گرفت، دست به دامن شریح برد و از او خواست با گفتار نافذ خود، گفتگو و حادثه قصر را به نفع ابن زیاد تغییر بدهد.

شریح قاضی هم در جمع هواداران خشمگین هانى، چنین گزارش داد:

«ای مردم! ابن زیاد و هانی در حال مذاكره و گفتگو هستند و هانی زنده است…»

متأسفانه مردم در اثر شنیدن این خبر، آن هم از سوی رسانه‌ای كه مدّعی صداقت، عدالت و امانت است (دستگاه قضاوت)، آرام آرام از محاصره كاخ دست برداشته و مسیر آینده تاریخ را به تلخی و جنایت كشاندند.[12]

ب) بر اساس قول مشهور، ابن زیاد برای جمع كردن نیرو و فرستادن آن به كربلا از قدرت «فتوای قاضی» كوفه، بهره‌گیری كرد.

حال، صدور این فتوا چه از ناحیه شریح باشد[13] و چه به وی انتساب شده باشد اثر روانی‌اش ولو به عنوان بهانه و توجیه جنایت، در افكار عمومی و سیاست بنی‌امیه كارساز است. حكم شرعی كه در شهر كوفه خوانده شد و حكومت روی آن مانور داد، چنین بود: «چون حسین بن علی بر خلیفه وقت (یزید) خروج و شورش كرده است، دفع او بر مسلمانان واجب است».[14]

از این رو، در كربلا و دوره اسارت بازماندگان عاشورا، یكی از مهم‌ترین شعارها و تیترهای گفتاری و نوشتاری یزیدیان، این مطالب بود:
اینها (امام حسین(علیه السلام) و یارانش)، خارجی هستند.

اینها (اسیران)، خارجی هستند.

هذه زینب اُخت الخارجى؛ نام این زن، زینب است خواهر همان شورشگر.
این، سر خارجی است.[15]

آری یزیدیان به واسطه زبان و قلم خائنان عناوینی چون: خلیفه پیامبر، خلیفه مسلمانان، اولوالأمر و امیرمؤمنان را برای خود تثبیت كردند و مخالفان را نیز با مارك «خارجی»[16] مورد سنگین‌ترین هجمه‌های تبلیغی قرار دادند.

 

امواج شایعه

 

روزی ابن زیاد همراه نیروهای نظامی‌اش وارد مسجد جامع كوفه شد و بالای منبر رفت و مردم را از نافرمانی یزید ترساند… ناگهان همهمه‌ای شد؛ پرسید: چه خبر است؟ گفتند: ای امیر! هم اكنون مسلم بن عقیل با گروه كثیری از یارانش به جانب كاخ فرمانداری می‌آیند. ابن زیاد سراسیمه از منبر پایین آمده و داخل قصر شد و دستور داد كه درب را ببندند.

مسلم بن عقیل با بیش از هجده هزار نیرو، كاخ را محاصره كرده بود و تعداد اندك سربازان ابن زیاد هیچ گونه توانایی مقابله نظامی با انقلابیون نداشتند. ابن زیاد كه از روحیه كوفیان آگاهی كامل داشت، «عملیات روانی و جنگ رسانه‌ای» را بهترین راهكار نجات خود دانست؛ لذا عوامل تبلیغی‌اش را سازماندهی كرد تا با ارسال «اخبار و آمار دروغین» دل‌های انقلابیون را دچار ترس و شك كنند. یكی از كارگزاران (كُثَیر بن شهاب) از بام و دیوار قصر با آوازی بلند گفت:ای مردم، ای پیروان حسین! بر جان و خانواده خود بترسید و بر آنها رحم كنید؛ چرا كه لشكریان یزید در حال رسیدن به كوفه هستند. در ضمن، ابن زیاد با خداوند پیمان بسته كه اگر شما امروز تا شب قصد پیكار داشته باشید و به خانه‌هایتان برنگردید، حقوق‌تان از بیت‌المال را قطع كند، مردان شما را از شهر بیرون كرده و به دمشق بفرستد و حتی بی‌گناهان را به جرم گناهكاران دستگیر نموده و مجازات می‌كند…[17]

برخی از هم‌پیمانان عبیدالله بن زیاد هم در میان صفوف مردم رخنه كرده و با انواع وعده و وعیدها، شعله‌های قیام را به سردی و خاموشی تبدیل كردند؛ به گونه‌ای كه در كوتاه مدّت، آمار یاران مسلم(علیه السلام) سیر نزولی را آغاز نمود و ورق برگشت. …[18]

 

شهید پیام رسانی

 

بعد از رسیدن نامه مسلم بن عقیل به دست امام حسین(علیه السلام) و نیز آگاهی حضرت از توطئه ترور وی در ایّام برگزاری مناسك حج، امام(علیه السلام) یاران خود را برای حركت به سوی كوفه فراخواند. آن حضرت پیشاپیش خطاب به بزرگان و اهالی كوفه، نامه‌ای نوشت و ضمن یادآوری دعوت‌های كتبی و شفاهی آنان، بشارت داد كه به خواست الهی عازم عراق است و می‌طلبد كه به بیعت و پیمان خود وفادار بمانند.

امام(علیه السلام) پیك مؤمن، دلاور و زیركی به نام «قیس بن مُسَهّر» را برگزید تا شتابان مسیر را بپیماید و نامه را به بزرگان كوفه تحویل دهد.

ابن زیاد برای آگاهی از نوع ارتباط و مكاتبات شیعیان با امام حسین(علیه السلام) افرادی را در مسیر‌های منتهی به شهر كوفه گماشته بود و آنان، مسافران و رهگذران را تحت كنترل و بازرسی قرار می‌دادند.

زمانی كه قیس به نزدیكی كوفه رسید با مشاهده مأموران حكومتى، نامه محرمانه حضرت را پاره پاره كرد (جویده و خورد). بعد از دستگیری قیس و فرستادن او به دارالأماره، قیس با وجود تهدید‌ها و تطمیع‌ها حاضر نشد محتوای نامه و اسامی رهبران شیعه در كوفه را برای ابن زیاد بازگو و افشا كند. حكمران عراق تنها راه نجات و آزادی قیس را چنین تعیین كرد: «در حضور مردم، دروغگو پسر دروغگو (حسین بن علی) را لعن كن…».

قیس بن مسهّر كه خود را پیام‌رسان امام(علیه السلام) می‌دانست، در حالی كه سربازان در كنارش و شیعیان كوفه هم در مقابلش جمع شده بودند، پس از درود فرستادن بر پیامبر و اهل بیتش و لعن و نفرین بر ابن زیاد و بنی‌امیه، با صدای بلند گفت:«ای مردم! هم اكنون امام حسین(علیه السلام) به سوی كوفه در حركت است…».

ابن زیاد از این كه نتوانسته بود كلام دیكته شده خود را از حنجره «پیك حسینی» به افكار عمومی تلقین كند، خشمگین شده و دستور داد با كشتن قیس، برای همیشه «پیام حق» را به خاموشی كشاند.[19]

 

فراخوان نیرو و جارچیان یزید

 

یكی از سربازان حر بدون اطلاع او به كوفه آمد و موضوع محاصره كاروان حسینی در دشت كربلا را برای یزید بازگو كرد. به دستور ابن زیاد، در شهرهای كوفه و بصره «جارچیان» این پیام حكومتی را به آگاهی عموم رساندند:

«هر كس كه سر حسین بن علی را بیاورد، حكومت ری را به مدّت ده سال به او واگذار می‌كنیم».

طولی نكشید كه عمر بن سعد بر خلاف هشدارهای بستگان و دوستانش این مأموریت را پذیرفت و ابن زیاد هم ضمن نگارش «حكم قتل امام حسین(علیه السلام) و حكومت ری برای ابن سعد» فرماندهی كلّ نیروهای اعزامی به كربلا را به عهده وی نهاد.[20]

 

تیتر مشترك در رسانه‌های یزیدى

 

بعد از ماجرای قتل خلیفه سوم (عثمان بن عفّان) توسط اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان، معاویه كه از عشیره و كارگزاران عثمان بود، از اوامر حكومتی خلیفه جدید (امام علی(علیه السلام) سرپیچی كرد و برای رسیدن به آرزو‌هایش به بهانه «خون‌خواهی عثمان» در زیر پرچم خون‌خواهی و كنار «پیراهن خونین عثمان» به سوگواری و تحریك عواطف مردم شام و غیره پرداخت.[21]

یزیدیان نیز با همین شعار وارد صحنه شدند و قبل و بعد از حادثه عاشورا، با محوریت «خون عثمان» به زندگی ننگین خود ادامه دادند كه در اینجا به نمونه‌هایی بسنده می‌كنیم:

1. بر اساس نقل «تذكرة الشهداء» یزید به والی مدینه نوشت:
«معاویه، مرا وصیت كرده كه از اولاد ابوتراب برحذر باش و خون آن شهید مظلوم (عثمان) را از آنها طلب كن؛ چه خدا انتقام خواهد كشید از اینها به واسطه اولاد ابوسفیان كه انصار حق و طالبان عدل‌اند».[22]

2. ابن زیاد در نامه‌ای كه برای ابن سعد فرستاده بود، ضمن تأكید به محاصره شریعه فرات، گفته بود در مقابل امام حسین(علیه السلام) و یارانش این گونه بهانه آورند:«بنی هاشم، آب را از عثمان بازداشته بودند».[23]

3. امام حسین(علیه السلام) برای رفع بحران و قطع آب اقداماتی انجام داده، از جمله حفر چاهی در پشت خیمه‌ها، وقتی این قضیه توسط خبرچینان به ابن زیاد رسید، او به عمر بن سعد نامه‌ای نوشت و برای محرومیت امام و یارانش از آب، به این مسئله سفارش كرد:
«… وافعل بهم كما فعلوا بالزكی عثمان؛ … با یاران حسین چنان كن كه آنها بر عثمان پاكیزه رفتار كردند».[24]

4. شایان توجه است كه شخصیتی چون «زُهَیر بن قین بجلی» بر اثر همین تبلیغات دروغین و در حمایت از خلیفه سوم، سالیان سال نسبت به امام علی(علیه السلام) دیدگاه منفی داشت؛ اما سرانجام امام حسین(علیه السلام) او را در مسیر كوفه، به نزد خود دعوت كرد و در آن جلسه و نشست رو در رو، حقایق تاریخی را به آگاهی زهیر رساند؛ به گونه‌ای كه یكباره محبّت اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را پذیرفت و نامش در قاموس «شهیدان عاشورایی» ثبت و ماندگار گردید.[25]

 

وجدان رسانه‌اى

 

عمر بن سعد در راستای جلوگیری از جنگ، دست به اقداماتی زد. وی برای گشودن باب «مذاكره»، جویای «نامه رسان» و «سخنگویی» شد، اما هیچ یك از نیروهایش این مسئولیت را نپذیرفتند؛ چرا كه همه آنان پیشتر برای آمدن امام حسین(علیه السلام) دعوت‌نامه نوشته بودند و از روبروشدن با نوه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شرمنده می‌شدند. سرانجام شرورترین آنها (كُثَیر بن عبدالله شعبی) حاضر شد به عنوان «پیك» این مأموریت را انجام دهد.

از آنجا كه كثیر، همزمان در فكر ترور حضرت بود و اصرار داشت مسلحانه خدمت امام(ع) برسد و پیغام را برساند، یاران حضرت از ورود كثیر جلوگیری كردند.

دومین پیك (خُزَیمه)[26] عهده‌دار این مسئولیت شد و با كمال ادب و احترام، اجازه ملاقات خواست؛ امام(ع) نیز صمیمانه او را به حضور پذیرفت. در این جلسه، این سخنان بین او و امام مطرح شد:
برای چه به اینجا (عراق) آمده‌اید؟
مردم نامه‌هایی برایم نوشته‌اند و مرا به كوفه دعوت كرده‌اند.

(حضرت، انبوهی از دعوت‌نامه‌های كوفیان را به وی نشان داد).
خدا لعنت كند این جماعت را كه به سوی تو این نامه‌ها را نوشتند و تو را به اینجا آوردند و اكنون از خواصّ لشكر ابن زیاد شده‌اند!
اكنون كه نامه‌ها را دیدی و حقیقت را دانستى به سوی عمر بن سعد برو و پاسخ پیغامش را بگو.

ای مولای من! كیست كه بهشت را واگذارد و به سوی جهنّم رود؟
عمر بن سعد بعد از ناامیدی از برگشت خزیمه، قاصد دیگری (قرّة بن قیس حنظلی) را نزد امام(ع) فرستاد… زمانی كه قرّه می‌خواست به جانب ابن سعد برگردد، حبیب بن مظاهر به وی گفت: «أنصر هذا الرّجل الّذی بآبائه ایّدك الله بالكرامة و إیّانا معك؛ یاری كن این مردی (امام حسین(علیه السلام)) را كه به واسطه پدرانش، خداوند به تو و ما كرامت عطا می‌كند».

پیك گفت: نخست باید بروم و جواب پیغام را برسانم آنگاه در این رابطه، فكر كرده و آنچه صواب باشد، برخواهم گزید…[27]

همان‌گونه كه می‌بینیم، پیام رسانان و مصاحبه كنندگان جبهه باطل، دارای عقاید و رفتار مختلفی بودند:

الف) پیكی به بهانه «پرسش و پاسخ» و «اطلاع‌رسانی» انگیزه شومی (ترور) را می‌خواهد اجرا كند.

ب) قاصدی كه با رعایت آداب مذاكره، وقتی «حقیقت» برایش آشكار می‌شود، قانع شده و آشكارا طرفدار حق می‌گردد.

ج) نامه‌رسانی كه هدف اصلی‌اش «انتقال پیام» است و برای نتیجه‌گیری و تصمیم نهایى، شرایط و جوانب مسئله را فعلاً نمی‌تواند یا نمی‌خواهد بسنجد.

آری زیبنده است گزارشگر در مقابل حقیقت، پندپذیر باشد و فقط به جنبه «پوشش خبری» و مخابره آن، بسنده نكند.

 

ارسال پارازیت

 

در «قیام حسینی» نیز سعی دشمنان بر این بود كه پیام و آوای حق از حنجره صداقت، به گوش غافلان نرسد. در اینجا نمونه‌ای از شگردهای سانسور و بایكوت خبری یزیدیان را یادآور می‌شویم.

امام حسین(علیه السلام) از همان روز دوم محرّم تا دقایقی قبل از شهادتش، بارها برای ارشاد كوفیان و اتمام حجّت به دشمنان، با صدایی بلند و رسا حقّانیت خود و ستم‌های بنی‌امیه را بازگو و افشا كرد و پیامدهای همكاری با یزید را بیان نمود.

سران دشمن هم برای جلوگیری از افشاگری امام حسین(علیه السلام) به تكاپو افتاده و با گفتن سخنان نامربوط و كشیدن فریاد و هیاهو (پارازیت) گفتار مستدل و دلنشین حضرت را قطع می‌كردند. امام(ع) در همین خصوص، به جنجال آفرینان و انحصارگران می‌فرماید:
«ویلكم ما علیكم أن تنصتوا الیّ فتسمعوا قولى…؛ وای بر شما! چه زیانی برای شما است اگر سكوت را رعایت كنید و سخنم را بشنوید؟…».[28]

 

تلقین و سحر افكار و دل‌ها

 

گر چه بسیاری از نیروهای عمر بن سعد، اهل كوفه بوده و نسبت به شخصیت حقیقی و حقوقی امام حسین(علیه السلام) شناخت قبلی داشته و حتّی جزو دعوت كنندگان حضرت به كوفه بودند؛ امّا به دلیل حجم سنگین تبلیغات ابن زیاد و تهدید‌های قولی و عملی دیكتاتور عراق، گویا قلب و ذهن خود را برای یك شست و شو و تلقین مسموم در اختیار فرماندهان بی‌رحم و بعضاً ظاهر الصلاح، واگذار كرده بودند.

امام سجاد(علیه السلام) در یادكرد واقعه غم انگیز عاشورا می‌فرماید:
«… یَزعُموُنَ أنَّهُم مِن هذِهِ الأُمَّةِ كُلٌّ یَتَقَرَّبُ إلیَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ بِدَمِهِ؛ … سربازان دشمن كه می‌پنداشتند جزو امّت اسلامی هستند، همگی با ریختن خون امام حسین(علیه السلام) می‌خواستند به درگاه الهی تقرّب بجویند».[29]

ابن سعد پس از رسیدن نامه والی عراق، مبنی بر لزوم جنگ با سپاهیان امام حسین(علیه السلام) در یك اقدام فریبكارانه، خطاب به سربازانش گفت:
«ای لشكر خدا! سوار شوید؛ بهشت برای شما بشارت و گوارا باد».[30]

 

رسانه‌های دشمن پس از واقعه عاشورا

 

زمانی كه خبر آمدن اسیران به ابن زیاد رسید، وی دستور داد «جارچیان» در سطح شهر كوفه این مطالب را به آگاهی مردم برسانند:
مردم، شهر را آذین ببندند و به شكرانه پیروزی یزید با پوشیدن لباس نو و آرایش نمودن، مراسم جشن پیروزی را برگزار كنند.

افرادی كه به استقبال اسیران و خارجیان می‌روند، نباید سلاح همراه خود ببرند.

همزمان با ورود اسیران و سرهای شهیدان، صدای بوق‌ها و طبل‌ها در شهر نواخته شد؛ در حالی كه بازار كوفه تعطیل و مغازه‌ها بسته شده بود و مأموران ضدّ شورش در نقاط مختلف شهر به نگهبانی می‌پرداختند.

سپس جارچیان در كوچه‌ها و خیابان‌ها می‌گفتند:
امروز ابن زیاد به عموم مردم اجازه داده است تا جهت گفتن تبریك، به كاخ او بروند.[31]

شیخ صدوق در این باره می‌نویسد:
«بَعَثَ البَشائِرَ إلیَ النَّواحی بِقَتلِ الحُسَینِ(علیه السلام) ؛ ابن زیاد نامه‌ها و افرادی را به اطراف كوفه گسیل داشت تا خبر كشته شدن امام حسین(علیه السلام) را به كارگزاران و مردم بشارت دهند».[32]

 

تهمت به خدا

 

سیاست مداران بنی امیه برای پیش‌گیری از هر نوع «واكنش مردمی» و بی‌تأثیركردن «افشاگری بازماندگان عاشورا»، اقدامات گوناگون و حساب شده‌ای را در پیش گرفتند كه می‌توان مهم‌ترین آنها را، «جبرگرایی» و «انتساب جنایات به خداوند متعال» بر شمرد. حال، به برخی از گفتار و نوشتار جبرگرایانه اشاره می‌كنیم:

1. ابن زیاد در مسجد بزرگ كوفه، خطاب به مردم گفت:
الحمدلله الذّی أظهر الحقّ و أهله و نصر أمیرالمؤمنین و أشیاعه و قتل الكذّاب بن الكذّاب…؛ ستایش مخصوص خداوندی است كه حقیقت و پیروانش را پیروز كرد و امیرمؤمنان (یزید) و یارانش را یاری نمود و دروغگو فرزند دروغگو (حسین بن علی(علیه السلام)) را كشت.[33]

2. ابن زیاد در مقابل حضرت زینب(سلام الله علیها) نیز گفت:الحمدلله الّذی فضحكم و قتلكم و أكذب أحدوثتكم…؛ شكر و سپاس از آنِ خدایی است كه شما را رسوا كرد و عزیزان شما را كشت و سخنان و ادّعای‌تان را دروغ انگاشت..[34]

یا زینب أرایتِ صنع الله فی أخیك…؛ ای زینب! آیا دیدی خداوند با برادرت چه كرد؟…[35]

3. ابن زیاد فردی را نزد امّ كلثوم دختر امام حسین(علیه السلام) فرستاد تا به وی بگوید:

الحمدلله الذّی قتل رجالكم فكیف ترون ما فعل بكم؛ ستایش و شكر برای خداوند است، همو كه مردان شما را كشت. حال، آنچه را كه خدا نسبت به شما انجام داد، چگونه می‌بینید و می‌پندارید؟[36]

4. ابن زیاد بعد از مشاهده و دانستن نام امام سجّاد(علیه السلام) با شگفتی پرسید:

مگر خداوند، علی بن حسین را نكشته است؟! چگونه است كه خداوند، تو را نكشته و اكنون تو را زنده می‌بینم؟!
وقتی ابن زیاد پاسخ حضرت را شنید، همان باور غلط را در میان مردم دگر باره تلقین كرد:
بلكه برادرت (علی اكبر) را خداوند كشت نه ما.[37]

 

همصدایی با رسانه‌های یزیدى

 

ابن زیاد برای فرستادن اسیران و سرهای شهیدان به دمشق، مسیرهایی را مشخص كرد و به نیروهای خود دستوراتی داد تا پیش از رسیدن به هر منزلگاهى، چه اقداماتی انجام پذیرد و در صورت مواجهه با واكنش‌های مردمی، چه سیاست و راهكارهای تبلیغی و نظامی را در پیش بگیرند.

میان كوفه تا شام، چهارده منزل وجود داشت؛[38] ولی نوع برخورد و عكس‌العمل اهالی آنها متفاوت بود، كه به آن اشاره می‌شود:
1. فرماندهان (فرمانده) نیروهای اعزامی ابن زیاد، پیشاپیش به سوی والیان هر شهر و منطقه‌ای «پیكی» می‌فرستادند تا برای عموم مردم این پیام مخابره و ابلاغ شود:

«سربازان خلیفه، «سر خارجی» را می‌آورند».

2. مردم و حاكمان برخی از سرزمین‌ها، شهر خود را زینت كرده و در حالی كه پرچم‌هایی را به دست گرفته و بر طبل‌ها می‌كوبیدند، به شكرانه پیروزی یزید در مسیر استقبال از سربازان به «قربانی» می‌پرداختند و در نكوهش اسیران، سخنانی می‌گفتند و در طول اقامت سربازان ضمن پذیرایی از آنان، به جشن و پایكوبی مشغول می‌شدند. جاهلان و فاسقان این مناطق نیز با اشاره به سر مبارك امام حسین(علیه السلام) و شهیدان، به همدیگر می‌گفتند:
«این، سر همان شورشگری است كه بر ضدّ خلیفه (یزید بن معاویه) دست به قیام زده است».

3. فرمانداران و اهالی برخی از سرزمین‌ها به سبب آشنایی قبلی یا بعدی خود، نسبت به حقانیت اهل بیت(علیهم السلام) با كمال شجاعت و تعهّد، دروازه‌های شهرشان را می‌بستند و گاهی نیز به سوی سربازان یورش می‌بردند.

شیعیان این مناطق ضمن فرستادن لعن و نفرین به یزیدیان، در مظلومیت عترت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گریستند و با گفتار و رفتار نیك خود، دل‌های داغدار اسیران را تسلاّ و خشنود می‌نمودند.[39]

 

عذر تراشی پس از حادثه عاشورا

 

دستگاه تبلیغی و سخن پراكنی یزید، برای در امان ماندن از هجوم انتقادات و اعتراضات مردمى، به تكاپو افتاده و در محافل و مجالس گوناگون نیروهای رسانه‌ای را فرستاده تا هر یك به شیوه و شگردی «جنایات یزید» را توجیه و تفسیر كنند. در اینجا به برخی از عناوین و تیترهای عملیات روانی بنی‌امیه، اشاره می‌كنیم:

قتل حسین و یارانش، قضا و قدر الهی بود.[40]
عبیدالله بن زیاد، دستور شهادت آنان را صادر كرده است، پس بر او لعنت باد.[41]
فرماندهان اعزامی به كربلا (ابن سعد، شمر، ابن اشعث و خولی) مقصر هستند.[42]
ما حاضر هستیم دیه و خون‌بهای آنها را بپردازیم.[43]
آنها چون بر خلیفه اسلام، اولوالأمر و امیرمؤمنان یزید خروج و شورش كرده‌اند، بر اساس فتاوای امثال شریح قاضى، كشته شده‌اند.[44]
یزید طبق اجتهاد و برداشت فقهی و حكومتی‌اش، حكم قتل آنان را داده است.[45]
یزید از وقوع این حادثه، پشیمان شده و توبه كرده است.[46]
عاشورا در فرهنگ یزیدى[47]

دستگاه حاكمه اموی و مروانی بعد از عاشورای 61 قمری برای زنده نگهداشتن پیروزی خود، شیوه‌های معنوی و عبادی را در پیش گرفتند. آنان چون می‌دانستند واژه «عاشورا» یادآور جنایات یزید و مظلومیت اهل بیت(علیهم السلام) است؛ لذا دست به كار شده و عاشورا را در تقویم «عبادی» گنجانیدند تا ضمن برگزاری مراسم جشن پیروزى، افكار عمومی را نیز با خود همراه كنند و به امّت اسلامی تلقین كنند كه:
یكی از اعیاد اسلامى، عاشورا است.
عید عاشورا، بركت آفرین است.
روزه در عاشورا، مستحب است.

حال، چه در فرهنگ عبادی یهود و مسیحیت، «روزه عاشورا» قداست داشته باشد و چه در صدر اسلام گرفتن این روزه، مباح یا مستحب باشد یا نباشد؛ حكمرانان دمشق با بهره‌گیری از احادیث واقعی یا ساختگى، مصمم شدند پیام‌های حماسی و انقلابی عاشورا را با برگزاری جشن (تبریك گفتن) و روزه گرفتن، از یادها ببرند!

در این ماجرا، رسانه‌های یزیدی (سخنرانان، راویان، شاعران و غیره) به تكاپو و تلاش پرداختند؛ امامان معصوم(ع)[48] و شیعیان نیز برای خنثی كردن نقشه‌های دشمنان و زنده نگهداشتن «عاشورای حسینی»، با گفتار، نوشتار و رفتار خود مفاهیم متعالی و انقلابی‌ای مانند «عزاداری» و «زیارت» را در میان امّت اسلامی گسترش دادند.

امام باقر(علیه السلام) برای زدودن «بدعت یزیدیان» آموزه‌هایی دارد كه یكی از مهم ترین آنها، خواندن «زیارت عاشورا» است. در این زیارت‌نامه و دعا، به انگیزه اصلی بدعت‌گزاران چنین اشاره شده است:

«اَللهمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّكَتْ به بنوامَیَةَ وَ ابْنُ اكِلة الأَكبادِ …وَ هَذا یَوْمٌ فَرِحَتْ به الُ زِیادٍ وَ الُ مَروانَ بِقَتلِِهِمُ اَلحُسَین صَلواتُ اللهِ عَلیهِ؛ خدایا! همانا عاشورا، روزی است كه خاندان امیّه به آن تبرّك می‌جستند… و این روز، روزی است كه دودمان زیاد و مروان به مناسبت شهادت امام حسین(علیه السلام) كه درود الهی بر او باد شادمانی می‌كنند. (و در جشن پیروزی خود، به یكدیگر تبریك می‌گویند)».

منبع:تبیان

پی نوشت ها :

1 . شام سرزمین خاطره‌ها، مهدی پیشوائى، ص190 و 191، دفتر آموزش و تبلیغات حج و زیارت، تهران، چ1، 1369ش؛ قیام‌های شیعه در تاریخ اسلام، دكتر صادق آئینه‌وند، ص101، مركز نشر فرهنگی رجاء، تهران، چ1، 1367ش.
2 . صلح امام حسن(علیه السلام) ، شیخ راضی آل یاسین، ترجمه: سیّد علی خامنه‌اى، ص436،437،442 و 443، آسیا، تهران، چ1، 1354ش؛ تبیین جامعه شناختی واقعه كربلا، شمس الله مریجى، ص211 و 212، مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی(ره)، قم، چ2، 1382ش.
3 . حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج3، ص22، صدرا، تهران قم، چ8، 1367ش؛ قیام‌های شیعه در تاریخ اسلام، ص100.
4 . حماسه حسینى، ج3، ص373 375؛ مدرسه عشق، مجید حیدرى، ص401، زائر، قم، چ1، 1382ش؛ فرهنگ عاشورا، جواد محدثى، ص241، معروف، قم، چ5، 1380ش.
5 . مدرسه عشق، ص340 و 341؛ قیام‌‌های شیعه در تاریخ اسلام، ص100 و 101.
6 . سیاست تبلیغاتی معاویه در مقابله با حضرت علی(علیه السلام) ، علی‌رضا عسگرى، ص 228 230، 234 و 235، سازمان تبلیغات اسلامى، تهران، چ1، 1373ش.
7 . همان، ص241 و 242.
8 . ثابت، برادر «بُسر بن ارطاة» جنایتكار معروف است.
9 . امام حسین(علیه السلام) و ایران، كورت فریشلر، ترجمه: ذبیح الله منصورى، ص476 و 477، جاویدان، تهران، چ2، 1355ش.
10 . زندگانی امام حسین(علیه السلام) ، سیّد هاشم رسولی محلاتى، ص222 و 223، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران قم، چ3، 1375ش؛ معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین(علیه السلام) ، ج1، ص245 248، مكتبة العلوم العامّه، بحرین (منامه)، 1380ق.
11 . پیرامون حماسه عاشورا، سید محمد شفیعى، ص203 و 204، سازمان تبلیغات اسلامى، چ1، 1373ش.
12 . الفتوح، ابن اعثم كوفى، ترجمه: محمد بن احمد مستوفی هروى، ص855 و 856، انتشارت و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، چ1، 1372ش.
13 . آیت الله شیخ عبدالنبی عراقی(ره) می‌گوید كه ابن زیاد، شریح را با تطمیع به صدور فتوا (كشتن امام حسین(ع)) واداشت. پیرامون حماسه عاشورا، ص203 و 204.
14 . فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص268 266؛ معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتى، ج3، ص1317 و 1318، اسماعیلیان، قم، چ1، 1369ش؛ فرهنگ عاشورا، ص266 268.
15 . ر.ك: تذكرة الشهداء، ملاّ حبیب الله شریف كاشانى، ص397، 398، 407 و 408، چ1، 1389ق؛ منابع دیگر.
16 . فرهنگ عاشورا، ص169و170. واژه خارجی (شورشى؛ شورشگر) در عرف مردم شام، به معنی «كافر» بود؛ زیرا آنها یزید را به عنوان «خلیفه پیامبر» و «اولوالأمر» پذیرفته بودند. لذا كسانی را كه بر حاكم اسلامی شورش كنند، كافر و غیر مسلمان می‌پنداشتند.
17 . الفتوح، ص856 و857.
18 . همان؛ مسلم بن عقیل(ع) پیشتاز شهیدان كربلا، محمد محمدی اشتهارى، ص81 90، نشر مطهر، تهران، چ1، 1374ش.
19 . الفتوح، ص880 882؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، گروه حدیث پژوهشكده باقرالعلوم(ع)، ترجمه: علی مؤیدى، ص382، 383، 407 و 421 423، نشر معروف مشرقین، قم، چ6، 1381ش.
20 . تذكرة الشهداء، ص96، به نقل از «نور العین» شیخ ابواسحاق اسفراینى.
21 . ر.ك: حماسه حسینى، ج3، ص16، 17، 2224 و 116 118.
22 . تذكرة الشهدا، ص59.
23 . همان، ص109.
24 . همان، ص108؛ الفتوح، ص892 و 893.
25 . ر.ك: زندگانی امام حسین(علیه السلام) ، ص350 352 و 435 438. ابصار العین، شیخ محمد بن طاهر سماوى، تحقیق: شیخ محمد جعفر طبسى، ص161 169، مركز الدراسات الاسلامیة لحرس الثورة، چ1، 1419ق.
26 . فردی از قبیله «خزیمه» (فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص426).
27 . تذكرة الشهداء، ص101 104؛ الفتوح، ص 888 و 889؛ ابصار العین، ص103.
28 . فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص467، 472، 473 و 476؛ سیره امام حسین(ع)، محسن غفارى، ص201 و 204، پیام آزادى، تهران، چ1، 1374ش.
29 . حماسه حسینى، ج1، ص360؛ فرهنگ عاشورا، ص420 و421، به نقل از بحارالانوار، ج22، ص274.
30 . تذكرة الشهداء، ص109 و 110.
31 . همان، ص 388 392 و 396.
32 . همان، ص400 و 403.
33 . همان، ص400؛ حماسه حسینى، ج1، ص361؛ امام حسین(ع) و ایران، ص482.
34 . حماسه حسینى، ج1، ص362؛ تذكرة الشهداء، ص397 و 398.
35 . تذكرة الشهداء، ص397 و398.
36 . همان، ص397.
37 . همان، ص399 و400.
38 . فرهنگ عاشورا، ص35.
39 . ر.ك: تذكرة الشهداء، ص407 409.
40 . پیرامون حماسه عاشورا، ص228 و 229.
41 . تذكرة الشهداء، ص429.
42 . همان؛ معالی السبطین، ج2، ص649.
43 . تذكرة الشهداء، ص430.
44 . ر.ك: منابع ش 13 11 (پی‌نوشت‌های مقاله حاضر).
45 . برخی از علمای اهل سنّت، مثل ابن خلدون و غزالى، جنایات یزید را توجیه كرده‌اند و دانشمندان شیعه نیز در بطلان این توجیهات، مطالبی بیان نموده‌اند. (تذكرة الشهداء، ص431 437).
46 . همان.
47 . آیت الله رضا استادی در مقاله‌ای جامع (عاشورا قبل از اسلام و حادثه كربلا)، به این موضوع پرداخته است. ر.ك: چشمه خورشید(1)، ص237 260، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، قم، چ1، 1374ش.
48 . مدرسه عشق، ص428 و 429، به نقل از كافى، ج4، ص146، ح6و7.

مطالب مشابه