از بهر خدا، مخوان!

تاریخ انتشار:

اين جمله منسوب به مارشال مك لوهان بسيار معروف است كه «رسانه پيام است». اين جمله - در عين سادگي- نكات بسياري درباره وسيله يا راه يا حتي صورت پيام، نه محتواي آن مي‌گويد.

به گزارش روابط عمومی دانشگاه؛ حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید حسن اسلامی اردکانی در یادداشتی باعنوان«از بهر خدا، مخوان!»آورده است:

اين جمله منسوب به مارشال مك لوهان بسيار معروف است كه «رسانه پيام است». اين جمله – در عين سادگي- نكات بسياري درباره وسيله يا راه يا حتي صورت پيام، نه محتواي آن مي‌گويد. برخي كسان معمولا توجهي به اين نكته ندارند و فكر مي‌كنند كافي است سخن و پيام ما حق باشد و ديگر بقيه مسائل صوري و ظاهري هستند و آفتاب حقيقت زير ابر نمي‌ماند و نيازي به تبليغات شكلي يا زيباسازي پيام نداريم. اما همين كسان وقتي به بن‌بست مي‌خورند، بدترين شكل و صورت را براي پيام‌رساني انتخاب مي‌كنند و عملا اهميت رسانه را آشكار مي‌سازند.
سعدي در داستاني كوتاه، اين واقعيت را به زيبايي تصوير مي‌كند. مرد ناخوش‌آوازي به بانگ بلند قرآن مي‌خواند. صاحبدلي بر او گذشت و از او ‌پرسيد كه بابت اين كار ماهانه چقدر مي‌گيري؟ پاسخ داد كه هيچ. صاحبدل دوباره ‌پرسيد كه پس چرا اينقدر به خودت زحمت مي‌دهي؟ قاري قرآن پاسخ داد: «از بهر خدا مي‌خوانم.» و صاحبدل رندانه از او خواهش كرد: «از بهر خدا، مخوان!» (گلستان سعدي، باب چهارم)
مولانا جلال الدين محمد بلخي نيز همين نكته را در داستاني ديگر باز مي‌گويد. اذان‌گويي كه صدايي ناخوش داشت، در كافرستان شروع كرد به اذان گفتن. هرچه به او گفتند كه اينجا مناسب اين كارها نيست، زير بار نرفت و همچنان به كارش ادامه داد. كمي بعد كافري با هديه‌اي آمد و سراغ آن اذان‌گو را گرفت. گفتند چرا سراغش را مي‌گيري؟ گفت كه دختري زيبارو دارم كه دل به اسلام و مسلماني بسته بود و هرچه مخالفت مي‌كرديم دلبستگي او به اسلام بيشتر مي‌شد. تا آنكه اين صداي زشت را شنيد و وحشت‌زده پرسيد: «چيست اين مكروه بانگ؟»
من همه عمر اينچنين آواز زشت
هيچ نشنيدم در اين دير و كنشت
گفتند كه اين شعار مومنان است. باور نكرد و چون پس از پرس‌وجو حقيقت را دريافت، «از مسلماني دل او سرد شد». (مثنوي معنوي، دفتر پنجم) پدر ادامه مي‌دهد كه اينك به پاداش لطفي كه اين اذان‌گو در حق من كرده است، برايش هديه‌ آورده‌ام. با ديدن آن اذان‌گو پدر شادمان از او تشكر كرد و گفت كه اگر مي‌توانستم دهانت را پر از طلا مي‌كردم.
اين داستان را مسلماني صاحبدل يعني مولانا نقل مي‌كند، نه يك نامسلمان اسلام‌ستيز. انگار همواره در طول تاريخ از اين دست اذان‌گويان و قاريان قرآن بوده‌اند كه به جاي گسترش اسلام و ترويج دين، كاركردشان رماندن مردم از دين و آيين است. تنها تفاوت قضيه آن است كه در گذشته، برخلاف امروز، اين افراد تريبون يا منبرهاي محدودي در اختيار داشتند و اينك از امكانات رسانه‌اي فراواني برخوردارند.