عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب با بیان اینکه علوم شناختی را میتوان برای اثبات خدا به کار برد، گفت: بنده معتقدم که ما میتوانیم از پژوهشهای علوم شناختی برای اثبات تکتک باورهای دینی بهره ببریم یعنی اگر تا امروز از نظریه فطرت استفاده میکردیم، میتوانیم از این نظریه، برای اثبات موجودات فراطبیعی مانند خدا، خودآوری شهودی داشته باشیم.
به گزارش روابط عمومی دانشگاه به نقل از ایکنا، دکتر نعمیه پورمحمدی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در نشست علمی «الهیات مبتنی بر علوم شناختی» که از سوی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد، با بیان اینکه در تحقیقات برخی از اندیشمندان علوم شناختی، بحث پردازش اشیاء مقدس و مناسکی چون زناشویی و رابطه جنسی و سایر مناسک را از منظر شناختی مورد بحث و تحلیل قرار داده و بررسی کردهاند که چگونه ما دست به این اعمال میزنیم؟ گفت: همچنین مسئله شر و رنج هم مورد بحث بوده است و اینکه چرا مسئله رنج و شر در ذهن افراد دیندار مطرح میشود؟ صرفنظر از اینکه فلاسفه، مسئله شر را به صورت قرینهای، منطقی و اگزیستانسی تقریر میکنند، متفکران علوم شناختی به تغییرات ذهنی انسانهای دیندار میپردازند و اینکه چرا مسئله شر برای آنان پدید میآید.
وی با بیان اینکه علوم شناختی دین چون یک علم است، ادعای الهیاتی ندارد و شأن این کار را هم ندارد که بخواهد حرف فراطبیعی مانند وجود خدا و حیات بعد از مرگ را بزند و صرفاً در مورد این بحث میکند که باورهای انسان از کجا پیدا شده است، اضافه کرد: البته این حرف که صرفاً یکسری فرضیات علمی است خودش میتواند پیامدهای الهیاتی داشته باشد به تعبیر دیگر متفکران علوم شناختی براساس یکسری دادههای علوم شناختی دینی میتوانند دادههایی الهیاتی را برای دفاع از باورهای دینی اقامه کنند کما اینکه کسی مانند براداک این کار را کرده است.
پورمحمدی افزود: بنده در مقاله «دفاع از روح و باور به حیات بعد از موت» یک استدلال از راه بهترین تبیین درست کردم و براساس مباحث علوم شناختی از روح و حیات بعد از مرگ دفاع کردهام؛ دانشمندان دیگری هم در غرب هم جریان غالبی درست کردهاند با محوریت اینکه میتوان از دستاوردهای علوم شناختی برای اثبات باورهای دینی استفاده کنیم البته جریان الحادی معتقد است که وقتی مطالعات ذهن میتواند همه فرایندهای ذهنی باور انسانها به خدا و حیات پس از مرگ را توضیح دهد، نیازی به آوردن استدلال فراطبیعی وجود ندارد و کاملاً مشخص است که سوگیریهای مغز انسان در اثر تکامل ایجاد شده است و ما براساس این سوگیریها به فرشتگان و حیات بعد از مرگ و باورهای دینی اعتقاد پیدا میکنیم. اینها در واقع سوگیریهای شناختی ما هستند و چیزی جز فرایندهای ذهنی وجود ندارد و مابهازای عینی نداریم و باید بر این سوگیریها غلبه کنیم.
استاد دانشگاه ادیان و مذاهب به جریان سومی اشاره کرد و گفت: در علوم شناختی اساساً حرف الهیاتی ممنوع است زیرا فقط علم است و از آن نمیتوان استفاده خداباورانه و یا ملحدانه بکنیم؛ بنده معتقدم که ما میتوانیم استدلالات دیگری را با خلاقیت به بحث علم شناختی اضافه کنیم و از پژوهشهای علوم شناختی برای اثبات تکتک باورهای دینی بهره ببریم یعنی اگر تا امروز از نظریه فطرت استفاده میکردیم، میتوانیم از این نظریه خودآوری شهودی داشته باشیم برای اثبات موجودات فراطبیعی مانند خدا؛ این نظریه تبیین کاملتر و به روزتری دارد و همانطور که پیشگامان ما مانند شهیدمطهری در کلام جدید از علوم روز مانند اومانیسم و نیازهای انسان استفاده بردهاند، ما هم از علوم روز میتوانیم برای اثبات باورهایمان بهره ببریم. ایشان الهیات را به جای اینکه از خدا شروع کند، از زمین شروع کرده است و با توجه به اینکه جامعهشناسی و فلسفه تاریخ خوانده بودند، حیات بعد از مرگ، معاد، امامت و نبوت را بر ابتنای این علوم تحلیل میکند و ما هم نظریه فطرت را میتوانیم با خودآوری شهودی مورد دفاع قوی قرار دهیم.
پورمحمدی با اشاره به نظریه خودآوری ذاتی و یا شناختی، ادامه داد: در این نظریه ابتدا دستاوردهای علوم شناختی دین ذکر و سپس استنتاج از راه تبیین ارائه میشود؛ دانشمندان علوم شناختی دین معتقدند که ما انسانها از راه پنج قوه شناختی میتوانیم توضیح دهیم چرا تمایلات فراطبیعی داریم. این پنج قوه کارکرد تکاملی دارد و برای بقای انسان است و ربطی هم به دین ندارد و گفته شده است که ما باقیمانده آن نسل از انسانهایی هستیم که توانستند در طول زمان این ۵ قوه را در خود حفظ کنند ولی همین پنج قوه میتوانند در قالب عوارض جانبی انسانها را برای دینداری آماده کنند.
وی با بیان اینکه اولین قوه، قوه تشخیص عاملیت فوق حساس است، اضافه کرد: علوم شناختی دین برای ما توضیح میدهد هر بچهای که به دنیا بیاید نه تنها به اشخاص بلکه به اشیاء دور و بر خود هم عاملیت را نسبت میدهد و آنقدر هم این قوه حساس است که حتی میتواند عاملیت را از حوزه طبیعت بیرون ببرد و به امر فراطبیعی نسبت دهد. مثلاً اگر بتواند به پری دندان و بابانوئل و یک فرشته و شیطان و خدا و روح نیاکانی باور پیدا کند، به آنان هم عاملیت نسبت خواهد داد.
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب تصریح کرد: قوه دیگر ذهنمندانگاری است یعنی ما که الان با هم گفتوگو داریم یکسری حالات ذهنی مانند قصد و اراده و … را به همدیگر نسبت میدهیم ولی این حالت را حتی به آفلاین هم نسبت میدهیم و اینکه میگوییم مثلاً الان فرزند ما در خانه مشغول خواندن کتاب و … است و حتی این کار را به حیوانات هم نسبت میدهیم مثلاً کودک وقتی با اسباببازی خود بازی میکند، حالت ذهنی به او نسبت میدهد و اگر به عروسکش اهانت شود، هم ناراحت میشود.
پورمحمدی افزود: اجداد ما وقتی از حالت زندگی عصر حجری به سمت توسعه انسانی پیش رفتند نیاز داشتند تا حالات ذهنی را به دیگران نسبت دهند و این مسئله سبب افزایش اجتماعات و همکاری آنان و تداوم بقای آنان میشده است لذا گروههای انسانی که این قوه را داشتهاند در طول تاریخ باقی ماندند. این مسئله حتی تا نسبتدادن به خدا هم پیش میرود.
وی افزود: قوه دیگر، غایتمندنگاری است و انسان در این زمینه هم بیش فعال است یعنی بچهها اصلا نمیپذیرند که چیزی تصادفی ایجاد شده است، وقتی از بچهها پرسیدند ابر چیست بچه به جای تبیین فاعلی، تبیین غایی ارائه میدهد یا اینکه چرا خرس قطبی در قطب شمال است بچهها زیر بار پیدایش خودبخودی خرس قطبی در قطب نمیروند به همین دلیل در مدارس آمریکا هزینه زیادی میشود تا نظریه تکامل را به بچهها یاد بدهند و موفقیت زیادی هم نداشته است زیرا بچهها زیر بار تکامل و رشد خودبخودی نمیروند. این نشان میدهد بچهها نظمانگار، خلقتباور و غایتانگار هستند و این زمینه را فراهم میکند تا به خدا و فراطبیعت باور قوی داشته باشند.
استاد دانشگاه ادیان و مذاهب با بیان اینکه این غایتمندانگاری چه خاصیت داشته است، افزود: وقتی برای اجداد ما حوادث بد و یا خوب رخ مانند قحطی و تولد فرزند و … رخ میداده است، چون نمیتوانستند آن را تحلیل کنند به کارهای بد و خوب خود در گذشته نسبت میدادند و اینکه مثلاً فلان کار بد من سبب شد تا مبتلا به بیماری و فقر و … شوم.
پورمحمدی با بیان اینکه قوه دیگر پذیرش امور عجیب و غریب است، تصریح کرد: این مسئله از مغز ما که اقتصادی و تنبل است، نشأت میگیرد و اگر چیزی شهودی باشد به سرعت آن را فراموش میکند ولی اگر چیز عجیب کنترلشده وجود داشته باشد حافظه ما آن را تا مدت زیادی به خاطر میسپارد زیرا تبیینکننده هستند یعنی ما به هر خرافهای هم تمایل نداریم و این ظرفیت خوبی برای تبیین امور عالم مانند خداوند است؛ اینکه خداوند ذهنخوانی دارد و موجودی است که از پیدا و پنهان ما مطلع است. شهود ما میگوید علم انسان محدود است ولی خدا کسی است که ذهن ما را میخواند و از همه امور پیدا و پنهان ما آگاه است و این چیز عجیب باعث ماندگاری در ذهن کودک میشود.
پورمحمدی با بیان اینکه قوه دیگر دوگانهانگاری است، اظهار کرد: انسانها دوگانهانگار هستند؛ از فرزندان خیلی کوچک میپرسند که آیا موش مرده تشنه و گرسنه میشود و آنها جواب منفی میدهند؛ وقتی از آنان میپرسند آیا این موش مرده عاشق پنیر و بچه موش خود است میگویند بله. این آزمایش را در جوامع دینی و غیردینی و تمامی مناطق عالم و افراد سکولار و … تعمیم دادند و نتیجه این بود که همه انسانها فارغ از منطقه جغرافیایی و دین و مذهب دوگانهانگار به دنیا میآیند یعنی همه معتقدند که حالات زیستی بعد از مرگ از بین میرود ولی حالات معرفتی، ادراکی، عاطفی و روانی ادامه مییابد.
استاد دانشگاه ادیان و مذاهب با اشاره به خاصیت دوگانهانگاری، بیان کرد: خاصیت این مسئله آن است که زمانی همکاری میان جوامع بشری و انسانها در سراسر دنیا رخ میدهد که بدانیم ذهن انسانها مشترکاتی دارند لذا امروز سازمان ملل برای هشت میلیارد انسان روی زمین برنامهریزی میکند با اینکه بسیاری از آنان را نمیبیند و نمیشناسد.
پورمحمدی تأکید کرد: الهیات میتواند از راه بهترین تبیین، استنتاج کند که احتمال اینکه خدایی وجود داشته باشد که این پنج قوه را در انسان ایجاد کند، بسیار بیش از آن است که بگوییم طبیعت به صورت تصادفی و کور این پنج قوه را در ما ایجاد کرده است زیرا اگر طبیعت این پنج قوه را ایجاد کرده بود، مقدار این قوهها یا خیلی کم و یا زیاد بود و اگر کم بود این قوهها فقط به انسان قابل تعمیم بود ولی گفته شد که حتی بچهها به اشیاء هم نسبت میدهند ضمن اینکه اگر میزان این قوا در انسان زیاد میشد، انسان گرفتار توهم و حالات شیزوفرنی میشد.