يکي از سوالات اصلي بشر درطول عمر بشر، سؤال از مرگ، چيست آن، چگونگي وقوع آن، اتفاقات بعد از آن، نحوه مواجه و ارتباط با آن بوده است. وقتي به سؤالات فوق نتوانيم جوابي مناسب و در خور بدهيم، معضلي به نام معناي زندگي ايجاد مي شود. مرگ انديشي و معناي زندگي دو مسئله اي است که در اين پژوهش بدان مي پردازيم. مولوي جلال الدين محمد بلخي در کتاب مثنوي معنوي به هر دو اين موضوعات پرداخته است. با بررسي اشعاري که در مثنوي معنوي، در مورد مرگ و مترادف اين کلمه است معاني جامعي به دست آورديم و با اين معاني موجود به چهار سؤالي که قبل جوابگويي به سوال اصلي مطرح است جواب داديم. مرگ در مثنوي چگونه معنا مي شود؟ در مثنوي چه پيوندي ميان مرگ و زندگي وجود دارد؟ از نظر مولانا مرگ چه معنايي به زندگي مي دهد؟ و از نظر مولانا رابطه مرگ انديشي و معنويت چگونه است؟قرآن کريم آيات بسياري را به تبيين و توصيف و تحليل معاد پرداخته است که باعث تفکر و درگيري ذهني در باب مرگ انديشي مي شود و با اين مرگ انديشي يک معناي خاصي را در دل مؤمنان ايجاد مي کند. مولوي نيز به تأسي از قرآن کريم به موضوع مرگ انديشي و معناي زندگي پرداخته است و معناي زندگي در جهان بيني الهي را، مولوي با طرح مرگ انديشي بيان مي کند و اين معناي زندگي در واقع يک معناي کشفي است، يعني حقيقت عالم اقتضاي اين نوع معناي زندگي را دارد و ما اين معناي حقيقي را کشف مي کنيم. کساني هم که اعتقادي به جهان بيني الهي ندارند معتقدند، انسان ها بايد معناي زندگي اي را براي خود ايجاد و جعل کند، حتي اين افراد، با توجه به مزاياي کاربردي مرگ انديشي، همانند بي توجهي به ماديات و انتظار براي يافتن حقيقت اصلي و شهود حقايق و … مي توانند معناي زندگي خود را طبق سبک زندگي مرگ انديشي مولوي داشته باشند. پس از اينکه مولوي يک معناي خاص در زندگي خود پيدا کرد او دل نگران هيچ مشکل و حادثه اي نيست آنچه برايش مهم است رسيدن به خدا است، مولوي انسان سابق نيست، او بعد از آشنائي با شمس و سلوک معنوي که پيدا کرد، مرگ و درد و رنج و ناکامي ها را همچون زندگي وخوشي و خوش کامي تلقي کرد. ديگر بلا ومصيبت به او آسييب نمي زند. مرگ انديشي باعث ايجاد يک سبک زندگي معنوي مي شود و اين «زندگي معنوي»، خود معناي زندگي انسان است.
واژگان کليدي: مرگ انديشي، معنويت، معناي زندگي، مولوي، يادمرگ، زندگي معنوي، زندگي