مشخصات ایشان (علیهالسّلام):
اسم: محمد.
کنیه: کنیه ایشان ابوجعفر است که معمولا در روایات تاریخی ابوجعفر ثانی ذکر میشود تا با ابوجعفر اول، یعنی امام باقر (علیهالسّلام) اشتباه نشود.[۱]
القاب: مشهورترین لقب حضرت، «جواد» است و القاب دیگری همچون زکی، مرتضی، قانع، نتجب، تقی، عالم و… داشتهاند. [۲]
نام پدر: علی بن موسی الرضا ثامن الائمه (علیهالسّلام).
نام مادر: سبیکه، امام رضا (علیهالسّلام) ایشان را خیزران نامید.[۳] بنا به نقلی سبیکه از خویشاوندان ماریه قبطیه مادر ابراهیم، پسر پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است.[۴]
تاریخ تولد: نوزدهم شهر رمضان یا نیمه آن، ولی ابن عیاش ولادت حضرت را دهم رجب ذکر کرده و در دعای ناحیه مقدسه: «اللهم انی اسئلک بالمولودین فی رجب محمد بن علی الثانی وابنه علی بن محمد المنتخب» مؤید قول او است.[۵] و در سال ۱۹۵ هجری قمری.[۶]
محل تولد: مدینه.
مدت عمر: مشهور ۲۵ سال و سه ماه و ۱۲ روز.[۷]
مدت امامت: ۱۷ سال.
خلفای همعصر: مامون و معتصم عباسی.
فرزندان پسر: امام علی النقی (علیهالسّلام)، ابوجعفر موسی مبرقع ایشان جد سادات رضوی است.[۸]
نقش خاتم: حسب الله حافظی.[۹]
تاریخ شهادت: اشهر آن است که در آخر ماه ذیقعده سال ۲۲۰ ق شهید شد.[۱۰]
محل دفن: کاظمین.
۲ – تبعید امام به بغداد
مامون حضرت جواد (علیهالسّلام) را بعد از شهادت پدر بزرگوارش امام رضا (علیهالسّلام) به بغداد طلبید و دختر خود ام الفضل را به تزویج حضرت درآورد. چرا که از طرفی امام را در کنترل خود داشت و از طرفی آمدوشد شیعیان را با حضرت زیر نظر میگرفت.
حضرت جواد (علیهالسّلام) پس از اینکه به بغداد تشریف برد، از سوء معاشرت مامون در اذیت و آزار بود. از وی خواست که به حج بیتالله الحرام برود. وقتی حضرت به مدینه رسیدند در آنجا توقف کردند تا آنکه مامون در سال ۲۱۸ ق در هفدهم رجب مرد و برادرش معتصم به قدرت رسید.
چون معتصم از فضائل و کمالات حضرت امام جواد (علیهالسّلام) مطلع شد، به واسطه حسد و ترس از اینکه حضرت در رشد تشیع در حرمین (مکه و مدینه) به مقصود برسند، در صدد برآمد که چارهای بیندیشد. پس آن حضرت را به بغداد فرا خواند. حضرت امام جواد (علیهالسّلام) چون قصد رفتن به بغداد نمودند، امام هادی (علیهالسلام) را جانشین خود در مدینه کردند و در حضور اکابر شیعه و ثقات اصحاب خود نص صریح بر امامت آنحضرت نمودند و کتب علوم الهی و اسلحه و آثار پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و سایر پیامبران را به فرزند خود امام هادی (علیهالسّلام) دادند و دل به شهادت داده و با فرزند گرامی خود وداع کردند و روانه بغداد شدند. در روز ۲۸ محرم سال ۲۲۰ هـ وارد بغداد شدند و معتصم در اواخر همین سال آنحضرت را به زهر کین شهید کرد.[۱۱][۱۲][۱۳]
۳ – تاریخ شهادت
در تاریخ شهادت حضرت امام جواد (علیهالسّلام) اختلاف است. در کشف الغمه از محمد بن طلحه نقل شده است که حضرت در ذیحجه سال ۲۲۰ هـ در زمان خلافت معتصم به شهادت رسیدهاند. ابن خشاب از محمد بن سنان نقل میکند که حضرت در روز سه شنبه، ششم ذیحجه سال ۲۲۰ از دنیا رفتند.[۱۴]
در اعلام الوری آمده است که حضرت در روز آخر ذی قعده سال ۲۲۰ از دنیا رفتهاند. شهید اول نیز در الدروس قائل به قول طبرسی در اعلام الوری شده است. در عیون المعجزات نیز آمده است که حضرت در روز سه شنبه، پنجم ذیحجه از دنیا رفت.[۱۵]
مرحوم شیخ عباس قمی در منتهی الآمال خود میگوید: اشهر آنست که حضرت در آخر ماه ذیقعده سال ۲۲۰ هـ شهید شد و این بعد از دو سال و نیم از فوت مامون بود، چنانچه خود آنحضرت میفرمود: «الفرج بعد المامون بثلثین شهرا»[۱۶]
۴ – کیفیت شهادت
قول مشهور آن است که همسرش ام الفضل دختر مامون به تحریک عمویش معتصم آن حضرت را مسموم کرد.
و کیفیت مسموم کردن هم چنین بود که معتصم ام الفضل را به قتل امام راضی کرد و زهری برای او فرستاد که در طعام حضرت داخل کند ام الفضل انگور رازقی را زهرآلود کرده به نزد آن امام مظلوم آورد و چون حضرت از آن تناول نمود اثر زهر در بدن مبارکش ظاهر شد.[۱۹]
۴.۲ – نقل زرقان
در تفسیر عیاشی ذیل آیۀ شریفۀ «والسارق و السارقه…[۲۰]» چنین آمده است؛ زرقان دوست و ملازم ابن ابی داود (احمد بن ابی داوود که در عهد مامون و معتصم و واثق و متوکل قاضی بغداد بود.) میگوید:
روزی ابن ابی داود از مجلس معتصم غمگین برگشت. علت غمگین بودنش را پرسیدم گفت امروز دوست داشتم که بیست سال پیش مرده بودم، گفتم چرا؟ گفت از جهت ابن جعفر محمد بن علی بن موسی که نزد امیرالمؤمنین معتصم اتفاق افتاد. گفتم چه شد؟ گفت دزدی آوردند که اقرار به دزدی کرده بود خلیفه خواست حد بر او جاری کند سپس علما و فقها را در مجلس جمع کرد و محمد بن علی را نیز حاضر کرد. سپس از ما پرسید که دست دزد را از کجا باید قطع کرد؟ من گفتم از مچ دست. دلیلش را پرسید، گفتم در آیه تیمم، خداوند میگوید: «فامسحوا بوجوهکم وایدیکم[۲۱]» و عدهای از اهل مجلس با من موافقت کردند و بعضی دیگر از فقها، گفتند باید دست را از مرفق (آرنج) باید برید. دلیل آنها را هم پرسید گفتند به دلیل آیه وضو: «وایدیکم الی المرافق[۲۲]»
بعد از آن متوجه محمد بن علی شد و گفت یا اباجعفر تو چه میگویی؟ اباجعفر گفت یا امیرالمؤمنین فقها در این مورد حرف زدند. گفت مرا با گفته ایشان کاری نیست آنچه تو میدانی بگو. حضرت فرمود یا امیرالمؤمنین مرا از این سؤال معاف دار. معتصم گفت تو را به خداوند قسم میدهم به آنچه میدانی ما را آگاه کنی. حضرت فرمود: حال که مرا به خداوند قسم دادی، میگویم، که حاضران در سنت خطا کردند. حد دزد آن است که چهار انگشت او بریده شود. معتصم گفت دلیل این حرف چیست؟ فرمود به دلیل حدیث پیامبر که فرمود در سجده هفت عضو باید به زمین برسد پیشانی، کف دستان، زانوها و انگشت پاها، اگر دست دزد را از مچ یا آرنج قطع کنی دیگر کف دست باقی نمیماند که با آن سجده کند و خداوند تعالی میفرماید: «و ان المساجد لله[۲۳]» «یعنی همین اعضای هفتگانه». معتصم تعجب کرد از این استدلال امام و امر کرد فقط انگشتان دزد را قطع کنند. ابن داود گفت قیامتم برپا شد و آرزو کردم که ای کاش زنده نبودم.
زرقان میگوید: ابن داود بعد از سه روز نزد خلیفه رفت و گفت همانا خیرخواهی خلیفه بر من واجب است من چیزی میگویم که میدانم به سبب آن داخل آتش جهنم میشوم. معتصم پرسید که چیست؟ گفت خلیفه به خاطر امری از امور دین علما، وزراء، نویسندگان و لشکریان را جمع میکند و از آنها جواب مسئله را میخواهد آنها جواب مسئله را میگویند ولی خلیفه او کسی جواب میپذیرد که نصفی از آن جماعت او را امام و پیشوای خود میدانند و خلیفه را غاصب حق او میشمارند، در این موقع، معتصم رنگش متغیر شد و متوجه تذکر ابن ابی داود شد و گفت خدا تو را جزاء خیر دهد که مرا آگاه کردی.
روز چهارم یکی از نویسندگان وزیر خود را طلبید و به او امر کرد که حضرت را دعوت کند و زهر در طعام ایشان کند. آن وزیر حضرت را دعوت کرد، حضرت نپذیرفت و فرمود میدانید که من در مجالس شما حاضر نمیشوم، گفت: دعوت از شما به خاطر این است که هم میخواهم خانه خویش به مقدم شما متبرک نمایم، و هم شما را اطعام نموده باشم. همچنین فلان وزیر آرزوی ملاقات شما را دارد و میخواهد که به صحبت شما مشرف شود. امام به منزل آن وزیر تشریف آورد، چون طعام آوردند و حضرت تناول فرمود اثر زهر در گلوی خود حس کرد، پس بلند شد و اسب خود را طلبید. صاحبخانه خواست که امام بماند، حضرت فرمود خارج شدن من از این خانه به نفع توست تا ماندن در اینجا، بعد از همان روز و شب مرغ روحش به بهشت برین پر کشید.[۲۴][۲۵]
۴.۳ – نقل علامه مجلسی
علامه مجلسی در جلاء العیون نقل کرده که چون مردم با معتصم بیعت کردند، در صدد تفقد از احوال حضرت امام جواد (علیهالسّلام) برآمد. پس به “عبدالملک زیات” والی مدینه نامه نوشت که آنحضرت را با ام الفضل روانه بغداد کند. چون حضرت وارد بغداد شد به ظاهر به احترام حضرت پرداخت و تحفهها برای آنحضرت و ام الفضل فرستاد. پس شربت پرتقالی بوسیله غلام خود به نام (اشناس) برای امام فرستاد و اشناس به او گفت: پیش از شما امیرالمؤمنین به احمد بن ابی داود و سعید بن خضیب و گروهی از بزرگان از این شربت نوشانیده و امر کرده شما هم آن را با آب یخ بنوشید. این را گفت و یخ آماده کرد. امام فرمود: «در شب آن را مینوشم»
اشناس گفت: باید خنک نوشیده شود و الآن یخ آن آب میشود و اصرار کرد و امام با علم به عمل آنان آن را نوشید.[۲۶][۲۷]
علامه جعفر مرتضی عاملی میگوید: [۲۸] شاید معتصم در یک روز سه بار به مسموم ساختن امام (علیهالسّلام) اقدام کرده تا مطمئن شود به هدف خود میرسد. چنانکه در روایت “اشناس” نیامده بود که امام (علیهالسّلام) با نوشیدن آن شربت به شهادت رشید.
۵ – عاقبت قاتل
در کتاب عیون المعجزات آمده است که: چون حضرت جواد (علیهالسّلام) وارد بغداد شد و معتصم ناکامی و انحراف ام الفضل را از آنحضرت دید، او را طلبید و وی را بر قتل حضرت ترغیب کرد و زهری برای او فرستاد که در طعام آنحضرت بریزد. ام الفضل انگور رازقی را زهرآلود کرده به نزد آن امام مظلوم آورد و چون حضرت از آن تناول نمود، اثر زهر در بدن مبارک حضرت ظاهر شد. ام الفضل از کرده خویش پشیمان شد و به گریه و زاری پرداخت حضرت فرمودند:
«حالا که مرا کشتی گریه و زاری میکنی؟ بخدا سوگند که به بلایی مبتلا خواهی شد که درمان نداشته باشد.»
بعدها بیماری در وی ایجاد شد و هر چه اطباء معالجه کردند، فایده نداشت تا آنکه از حرم معتصم بیرون آمد و آنچه داشت از مال دنیا صرف مداوای آن بیماری کرد و چنان گرفتار شد که دست نیاز به سوی مردم دراز میکرد و با بدترین حال مرد.[۲۹]
مسعودی در اثبات الوصیه قریب به همین جریان را نقل کرده الا آنکه گفته معتصم و جعفر بن مامون هر دو ام الفضل را واداشتند بر کشتن آن حضرت و جعفر بن مامون به سزای این کار در حال مستی در چاه افتاد و او را مرده از چاه بیرون آوردند.[۳۰]
بدن مطهر آن جناب علیه السلام را بعد از غسل و کفن آوردند و در مقابر قریش در پشت سر جدش امام موسی بن جعفر (علیهالسّلام) دفن نمودند. و بحسب ظاهر واثق بالله بر آنحضرت نماز خواند و لکن در واقع حضرت امام علی النقی از مدینه با طیالارض آمد و متصدی غسل و کفن و نماز و دفن پدر بزرگوارش شد.[۳۱]
۱. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۴۸۶، نشر المکتبة الحیدریة، النجف الاشرف.
۲. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج۲، ص۴۱۹.
۳. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج۲، ص۴۱۹.
۴. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۴۹۲، چاپ دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ ه ش.
۵.شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج۲، ص۴۱۹.
۶. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۴۹۲، نشر دارالکتب اسلامیه، طهران، چاپ پنجم.
۷. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۴۹۷، ح ۱۲، نشر دارالکتب اسلامیه، طهران، چاپ پنجم.
۸. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج۲، ص۴۵۳.
۹. سید حسینی قزوینی، موسوعة الامام الجواد علیهالسلام، ص۳۶۹، نشر مؤسسه ولی العصر، چاپ اول، قم.
۱۰. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۴۹۲، نشر دارالکتب اسلامیه، طهران، چاپ پنجم.
۱۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۸، چاپ مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، ۱۴۰۴ ه.
۱۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۶، چاپ مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، ۱۴۰۴ ه.
۱۳. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج۲، ص۴۴۹.
۱۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۲-۱۳، چاپ مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، ۱۴۰۴ ه.
۱۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۷.
۱۶. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج۲، ص۴۴۹.
۱۷. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۸۸.
۱۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۷۹-۸۰، چاپ مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، ۱۴۰۴ ه.
۱۹. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص۳۹۵، نشر مرکز الطباعة و النشر فی مؤسسة البعثه، چاپ اول.
۲۰. مائده/سوره۵، آیه۳۸.
۲۱. مائده/سوره۵، آیه۶.
۲۲. مائده/سوره۵، آیه۶.
۲۳. جن/سوره۷۲، آیه۱۸.
۲۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۶-۷، چاپ مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، ۱۴۰۴ ه.
۲۵. عیاشی، محمد بن معسود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۲۰، نشر المکتبة الاسلامیة، طهران.
۲۶. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۴۹۱.
۲۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۸، چاپ مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، ۱۴۰۴ ه.
۲۸. عاملی، جعفر مرتضی، زندگانی سیاسی امام جواد (علیهالسلام)، ص۱۲۸، ترجمه سید محمد حسینی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
۲۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۷، چاپ مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، ۱۴۰۴ ه.
۳۰. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج۲، ص۴۵۰.
۳۱. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج۲، ص۴۵۲.