زنجيرهايي كه به گذشته بندمان مي‌كند

تاریخ انتشار:

هدف فكر و تامل، يافتن راه‌حل و گشودن راهي به سوي آينده است.

به گزارش روابط عمومی دانشگاه؛ حجت الاسلام والمسلمین سيدحسن اسلامي اردكاني عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در یادداشتی آورده است:

دو راهب جوان بودايي در مسير خود، به رودخانه‌اي رسيدند كه پل و پاياب نداشت. خانمي سرگردان و سرگشته ايستاده بود و نمي‌دانست چگونه از آب گذر كند. يكي از راهبان بي‌درنگ آن زن را به دوش گرفت و از آب گذراند و با همنوردش به مسير خود ادامه دادند. شبانگاه راهب دوم به اولي گفت: «امروز كار درستي نكردي! هرگونه تماس بدني با زنان براي ما ممنوع است.» راهب اول پاسخ داد: «من فقط چند دقيقه او را بر دوش كشيدم و تو تا الان او را بر دوش خود داري.»
اين داستان معروف بودايي، گوياي آن است كه ما بيش از حد به گذشته و افكار و خاطرات خود وابسته هستيم و در نهايت زنداني آنها مي‌شويم. يكي از راه‌هاي رهايي و رستگاري، آزاد كردن خود از اين خاطرات و افكار و انديشه‌هاي پريشان‌كننده است.
با نزديك شدن بهار و آغاز سال نو، به تكاپو مي‌افتيم و خود را براي نسيم‌هاي سبك بهاري آماده مي‌كنيم. دست به خانه‌تكاني مي‌زنيم، براي سال نو برنامه‌ريزي مي‌كنيم و مي‌كوشيم شخص متفاوتي بشويم. با اين حال، جز تغييرات ظاهري در لباس و خانه و محل كار، دگرگوني مشخصي در ما رخ نمي‌دهد و باز در آستانه سال آينده به فكر تغييرات اساسي مي‌افتيم و تصميمات جدي مي‌گيريم، اما نتيجه همان است و اين چرخه معيوب تكرار و تكرار مي‌شود. اين مشكل علل مختلف دارد كه در اين‌جا فقط به يكي از آنها مي‌پردازم: در بند گذشته ماندن.
ما هم‌زمان مي‌خواهيم پيش برويم و در عين حال برخي زنجيرهاي سنگين و كند و بندها را با خودمان مي‌كشيم و اين كار ما را دشوار مي‌كند. مي‌خواهيم بدن متناسبي داشته باشيم، اما همان عادات غذايي را نگه مي‌داريم. مي‌خواهيم زندگي پرتحركي داشته باشيم، اما شيوه‌هاي كهن بي‌تحركي را حفظ مي‌كنيم و مي‌خواهيم به روي دنيا لبخند بزنيم، اما كينه‌هاي كهن را با خودمان همچنان حمل مي‌كنيم.
هدف فكر و تامل، يافتن راه‌حل و گشودن راهي به سوي آينده است. به تعبير مولانا: «فكر آن باشد كه بگشايد رهي»، اما برخي افكار و باورهاي ما به جاي گشودن راه و سبكبار كردن ما، ما را به گذشته‌اي غمبار پيوند مي‌زند كه از آن گريزانيم و اين يكي از شگفتي‌هاي وجودي ما است كه از لباس‌هايي كه اندكي فرسودگي و كهنگي مي‌دهد خود را نجات مي‌دهيم، اما افكار و باورهايي كه ذهن ما را مسموم مي‌كنند با شيفتگي در خود نگه مي‌داريم. با اين افكار كه كمترين خاصيت‌شان آن است كه ما را از پيش رفتن باز مي‌دارند، چنان رفتار مي‌كنيم كه گويي محبوبان ابدي ما هستند.
افكاري كه ما را از پيش رفتن باز مي‌دارند و بارمان را سنگين مي‌كنند، انواعي دارند. شايد يكي از پيچيده‌ترين آنها، كينه و كين‌توزي باشد. به زبان ساده كينه‌توزي يعني آنكه خشمي را كه از كسي داريم و امكان ابرازش را نداريم، در خودمان نگه داريم تا زماني به بدترين شكل آن را آشكار كنيم و درس عبرتي به آن شخص هدف خشم خود بدهيم كه نه فقط او، بلكه دنيا هم فراموش نكند. اين تلاش براي درس عبرت دادن و انتقام گرفتن، گاه كامياب است و غالبا ناكام. مهم‌ترين مشكل اين انديشه آن است كه حتي اگر در كينه‌توزي خود موفق شويم، چنان بهاي سنگيني براي آن پرداخته‌ايم كه متوجه مي‌شويم انديشه كينه‌توزي، انديشه خوبي نبود. بارها تعبير «كينه شتري» را شنيده‌ايم، ولي نكته آن است كه ‌ظاهرا هيچ حيواني كينه به معناي «انساني» آن ندارد؛ يعني حيواني را نمي‌شناسيم كه ساليان درازي انديشه انتقام و تلافي را در ذهن خودش نگه دارد و منتظر زماني بماند تا با گرفتن انتقام «دلش خنك» شود. تنها انسان (يا حيوان ناطق) است كه از اين توان برخوردار است كه عقلانيت، منطق و حافظه درازمدت خود را در خدمت برآوردن پست‌ترين غرايز خصومت‌آميز خودش كند. اين «اشرف مخلوقات»، گاه چنان به «اسفل سافلين» سقوط مي‌كند كه هيچ واژه‌اي قادر به وصف آن نيست.
در آستانه سال نو، در كنار همه كارهايي كه تصميم داريم بكنيم و برنامه‌هاي بلندمدتي كه در پي اجراي آنها هستيم، بد نيست كه نگاهي به اين زنجيرهاي فكري و كينه‌هاي پنهان شده و آتش‌هاي زير خاكستر بيندازيم و در انتظار باد فرصت باشيم و بكوشيم با سينه‌هاي پاك از كينه به پيشواز بهار برويم.