با متفكران بزرگ فلسفه اخلاق

تاریخ انتشار:

به گزارش روابط عمومی دانشگاه، دکتر سید حسن اسلامی در یادداشتی که در چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۱ در روزنامه اعتماد منتشر شد، نوشت:

بعضي متفكران هر جا برويم، در انتظار ما نشسته‌اند و گويي قرار نيست رهاي‌مان كنند. براي نمونه، افلاطون يا ارسطو يا كانت چنين كساني هستند. سراغ سياست مي‌رويم، آنها را مشغول تامل سياسي مي‌بينيم، به اخلاق روي مي‌آوريم، پيشاروي ما سفره نظريات اخلاقي خود را پهن مي‌كنند. به زيباشناسي پناه مي‌بريم، مي‌بينيم بر ما پيش‌دستي كرده و به ما ياد مي‌دهند چگونه زيبايي را ادراك و فهم كنيم. خوب يا بد، فعلا وضع همين است و اين بزرگان، هميشه بزرگ خواهند ماند و معلمان نسل‌هاي آينده خواهند بود، همان‌گونه كه قرن‌ها معلم نسل‌هاي گذشته بوده‌اند.هنوز كتاب متفكران بزرگ زيبايي‌شناسي را زمين نگذاشته، كتاب متفكران بزرگ فلسفه اخلاق (تدوين تام انجي‌ير، به كوشش و ويرايش كاوه بهبهاني، مترجمان صالح نجفي [و ديگران]، تهران، نشر لگا، 1400، 321 صفحه) را برداشتم و خواندم. با كمي تفاوت همان كساني كه در كتاب قبلي آمده بودند، در اينجا نيز حضور داشتند: هيوم، هگل و نيچه به اضافه نام‌هاي هميشگي يعني افلاطون و ارسطو و كانت. فرصت مقابله با متن اصلي را نداشتم. اما با اعتمادي كه به مترجم بخشي از كتاب و ويراستار كل متن داشتم، متن را سريع خواندم و از رواني بخش‌هاي عمده آن لذت بردم.نويسندگان مختلف طي يازده مقاله به افلاطون، ارسطو، رواقي‌ها، آكويناس، كانت، هگل، ماركس، جان استوارت ميل، نيچه، و مك‌اينتاير مي‌پردازند و تصوير قابل‌تاملي از هر يك به دست مي‌دهند. تلخيص ايده‌هاي بنيادين اين كتاب پرنكته دشوار است. با اين همه برخي نكات مهم آن را اينجا ياد مي‌كنم.دغدغه اصلي افلاطون، ارسطو و رواقي‌ها خوب زيستن و دستيابي به سعادت و ايجاد آرمان‌شهر يا كالي‌پوليس است. اين كار از طريق پروردن فضايل يا كمالات اصلي در شخص حاصل مي‌شود؛ فضايلي كه هر كس مسووليت كسب آنها را دارد. در عين حال فراهم شدن كامل آنها مستلزم وجود دولتشهر سالم است. تصويري كه ما از هيوم داريم، معمولا قديمي و مخدوش است؛ آدمي شكاك كه به عقل هيچ اعتمادي ندارد. واقع آن است كه او مي‌كوشد در برابر ديدگاهي كه براي عقل اعتبار بالايي قايل بود و عاطفه را بي‌اعتبار يا كم‌اعتبار مي‌دانست، اهميت واقعي عواطف را نشان بدهد. از اين جهت تحليلي كه از آنها مي‌كند تامل‌برانگيز و جذاب است. از نظر هيوم، هر فضيلتي يا سودمند است يا خوشايند. فضيلتي كه نه خوشايند باشد و نه سودمند، (مانند فضايل رهباني و عزلت‌گزيني) براي او اعتباري ندارند. اين نگاه او را به‌نحوي به سوي ضديت با مناسك و شعاير ديني سوق مي‌دهد تا جايي كه براي متشرعان ارزش اخلاقي اندكي قايل مي‌شود.اصل خودآييني و استقلال فكري و احترام به ديگران چونان «غايتي در خود» را كه امروزه زبانزد همگان است، مديون كانت هستيم و تلاشي كه براي بنياد نهادن اخلاق بر شالوده‌اي استوار كرد. برخلاف تصويري كه معمولا از هگل ارايه مي‌شود كه طبق آن فرد قرباني دولت مي‌شود، كنِت وِستفال تفسير متفاوتي از اخلاق هگلي به دست مي‌دهد كه در آن به ‌نحوي بر خودآييني شخص و در عين حال هماهنگي با اهداف دولت تاكيد مي‌شود. از اين منظر، هگل در عين اصالت فكري، عميقا وامدار كانت و اصل خودآييني او است. آزادي اجتماعي زماني حاصل مي‌شود كه خير شخص و ديگران و دولت با هم در نظر گرفته شود. در اين منظر، هگل تفسيري كانتي مي‌شود و ادعا مي‌شود: «هگل معتقد است افراد فقط بايد مقيد و ملتزم به قانون‌ها و هنجارهايي باشند كه خودشان بر آنها صحه مي‌گذارند، به شرطي كه اين صحه‌گذاري مبتني بر تامل و استدلال عقلاني باشد» (ص 213) .گرچه نيچه خود را اخلاق‌ستيز مي‌داند، اما مقصودش نقد نظام اخلاقي كليمي- مسيحي جامعه خويش و پي افكندن يك نگاه اخلاقي متفاوت است.آخرين فصل اين كتاب، مك‌اينتاير را محور كار خويش قرار مي‌دهد تا نشان بدهد كه جامعه مدرن امروز دچار گسيختگي اخلاقي شده است و گفتمان‌هاي اخلاقي امكان گفت‌وگو را از دست داده‌اند.
پروژه اصلي او براي غلبه بر اين معضل احيا و اصلاح اخلاق فضيلت ارسطويي است.مباحث اين كتاب برايم آشنا بود، اما تكراري نه. چون هر محققي از منظر خاص و متفاوتي به موضوعي آشنا مي‌پرداخت و بدين‌ترتيب، نشان مي‌داد كه چگونه مي‌توان سنت فلسفي را استمرار بخشيد و دنبال كرد و در عين نقد بنياد انديشه اين متفكران، از آنها درس آموخت.