همزمان با سالروز بعثت نبی مکرم اسلام(ص) برخی از سخنان و توصیفات امام راحل در مورد این روز را یادآور میشویم:
تربیت انسان، هدف بعثت انبیا
کوشش انبیا و ایدۀ بعثت در تمام قرنها؛ تربیت این موجود است. این موجودی که عصارۀ همه مخلوقات است و با اصلاح او اصلاح میشود عالم و با فساد او به فساد کشیده میشود. کوشش انبیا از اول تا آخر این بوده است که این موجود را به صراط مستقیم دعوت کنند و راه ببرند. نه همان هدایت و گفتن تنها، بلکه راهنمایی و الگو بودن خودشان در اعمال و در افعال و در اقوال، برای اینکه این موجود را به آن کمالی که لایق است برساند. و معالأسف این ایده به آن طوری که آنها میخواستند حاصل نشد و بعدها هم به آنطوری که انبیا در نظر داشتند حاصل نخواهد شد. برای اینکه اینها مواجه هستند با یک موجودی که این موجود شناخته نشده است الاّ برای خدا و کسانی که علم را از خدای تبارک و تعالی اتخاذ کردند. و یک موجود پیچیدهای است که حتی خودش از خودش اطلاع ندارد. و شاید این کلمهای که وارد شده است کهمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَهُّ تعلیق به یک امر محالی باشد برای نوع بشر. شناخت انسان خودش را، و شناخت اوصافی که در انسان هست و غرایزی که در انسان هست، این از اموری است که یا محال است یا نظیر محال الاّ آن کسی که عَصَمَهُ اللّهُ تعالی. انسان خودش از باب اینکه حُبّ نَفْس دارد و هر چه را میخواهد برای خودش میخواهد، برای خاطر این حب نفس شدید از بسیاری از امور غافل است؛ یعنی با این حب نفس نمیتواند خودش را آزاد بشناسد.
04 /11 /1359/ تهران، حسینیه جماران/ حضار: هیأت دولت و نمایندگان مجلس شورای اسلامی
بعثت رسول اکرم بزرگترین حادثه تاریخ بشریت
این عید سعید بزرگ را به همۀ ملت ایران و تمام مسلمین و شما آقایان حاضر تبریک عرض میکنم.
زمانها خودشان هیچ مزیتی ندارند بعضی بر بعض؛ زمان یک موجود ساری متحرک است، متعیّن و هیچ فرق ما بین قطعهای با قطعهای دیگر نیست. شرافت زمانها یا نحوست زمانها به واسطۀ قضایایی است که در آنها واقع میشود. اگر شرافت زمان به واسطۀ حادثهای است که در آن زمان واقع میشود، باید عرض کنم که روز بعثت رسول اکرم در سرتاسر دهر؛ «مِنَ الازَلِ اِلَی الاَبَد»، روزی شریفتر از آن نیست؛ برای اینکه حادثهای بزرگتر از این حادثه اتفاق نیفتاده. حوادث بسیار بزرگ در دنیا اتفاق افتاده است؛ بعثت انبیای بزرگ، انبیای اولوالعزم و بسیاری از حوادث بسیار بزرگ، لکن حادثهای بزرگتر از بعثت رسول اکرم نشده است و تصور هم ندارد که بشود؛ زیرا که، بزرگتر از رسول اکرم در عالمِ وجود نیست غیر از ذات مقدس حق تعالی و حادثهای بزرگتر از بعثت او هم نیست؛ بعثتی که بعثت «رسول ختمی» است و بزرگترین شخصیتهای عالم امکان و بزرگترین قوانین الهی. و این حادثه در یک همچو روزی اتفاق افتاده است و این روز را بزرگ کرده است و شریف. و همچو روزی ما دیگر در ازل و ابد نداریم و نخواهیم
داشت. لهذا، این روز را بر همۀ مسلمین و بر همۀ مستضعفین جهان تبریک عرض میکنم.
فهم صحیح اسلام توسط انسان کامل
از اسلام و بعثت رسول اکرم برداشتهای مختلفی است به حسب آن چیزهایی که در برداشت کننده موجود است. انسانها مختلفند در دید خودشان و به واسطۀ اختلاف در دید، اختلاف در برداشتها هم میشود. برداشت از رسول اکرم به حسب دیدهای مختلفی که در جهان بوده و هست و خواهد بود مختلف است و برداشت از انسان هم به حسب اختلاف نظرها و اختلاف دیدها مختلف است و برداشت از قرآن هم به حسب همین اختلاف مختلف است و برداشت از احکام اسلام هم و اسلام هم مختلف. هر دیدی محدود به حدود آن کسی است که آن دید را دارد. انسان یک موجودی است محدود؛ لکن قابل حرکت الی غیرمتناهی است. و دید انسانِ موجود محدود است، مگر آنکه دید انسان غیرمتناهی باشد. انسان غیرمتناهی در کمال، غیرمتناهی در جلال و جمال، دید غیرمتناهی دارد و آن میتواند از اسلام و از انسان و از بعثت و از رسول اکرم و از عالم، برداشت صحیح بکند. از انسان بزرگ که گذشت، از انسان کامل که گذشت، تمام دیدهایی که در بشر هست، در انسانها هست، همه محدود است و برداشت صحیح نه از اسلام و نه از قرآن و نه از بعثت و نه از رسول اکرم و نه از انسان به طوری که هست میتوانند برداشت کنند. محدود نمیتواند غیر محدود را در حیطه بیاورد، مگر خودش هم غیر محدود بشود. انسانِ کامل غیر محدود، انسان کاملی که در همۀ صفات غیر محدود است و ظل ذات اقدس الهی است، این میتواند از اسلام آنطور که هست برداشت کند و از انسان آنطور که هست و از بعثت آنطور که هست و از قرآن آنطور که هست و از عالَم آنطور که هست. دیگران به حسب مراتب وجودشان، به حسب مراتب کمالشان برداشتهایی دارند، لکن محدود است. باید خودشان سِیر بکنند و مراتب کمال را یکی پس از دیگری به آن برسند و به اندازۀ کمالی که پیدا میکنند از این حقایق و مِن جمله بعثت برداشت به حسب آن مقدار از کمال که دارند بکنند. رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلم انسان کاملی است که در رأس مخروطۀ این عالَم واقع است. ذات مقدس حق تعالی که غیب است و در عین حال ظاهر است، مستجمع همۀ کمال به طور غیر متناهی است، در رسول اکرم متجلی است به تمام اسما و صفات و در قرآن متجلی است به تمام اسما و صفات.
مأموریت انبیاء در تربیت و تکامل انسان
و روز بعثت روزی است که خدای تبارک و تعالی، موجود کاملی که از او کاملتر نیست و نمیشود باشد مأمور کرد که تکمیل کند موجودات را، انسانها را که ابتدائاً یک موجود ضعیف ناقص هست، لکن قابل این است که ترقی کند، انسان را مترقی کند. ابعاد انسان، ابعاد همۀ عالم است و اسلام برای تربیت انسان در همۀ ابعاد است. برداشتهای مختلفی که از اسلام شده است به حسب نظرهای مختلفی که صاحب نظرها داشتند و بینشی که داشتند، بسیار اختلاف هست و هیچ کدامش نرسیده است به حدی که اسلام را بشناسد یا انسان را بشناسد یا رسول اکرم را بشناسد یا عالَم را بشناسد، همهشان در یک سطح محدود هستند. چه بسا اشخاصی که خیال میکنند که پیغمبر اکرم که آمده است، یا سایر انبیایی که خدای تبارک و تعالی فرستاده است، برای این است که مردم را از این ظلمها و بیعدالتیها و امثال این نجات بدهد و مأموریت همین است که عدالت ایجاد کند در اجتماع و در افراد و مأموریت به همین قدر بیشتر نیست. چه بسا اشخاصی که اقتصاد را یک مسئلۀ با اهمیتی تلقی میکنند، مأموریت انبیا را محدود به این بکند، که اینها آمدهاند مردم را به یک شکم سیر و یک زندگی رفاه برسانند و همین است مأموریت انبیا. و چه بسا اشخاصی که به حسب دید عرفانی که دارند، بعثت انبیا را محدود میکنند به اینکه برای بسط معارف الهی است و غیر از این بعثت چیزی نیست. و همین طور فلاسفه یک طور فکر میکنند. فقهای اسلام، … ملتها یک طور فکر میکنند، روشنفکرها یک طور فکر میکنند و مؤمنین هم هر کدام به یک نحو فکری دارند و همه قاصرند از رسیدن به آنچه که هست. این روایتی که وارد شده است:مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ، این به ما میفهماند که انسان آنطور موجودی است که اگر شناخته بشود، شناسایی خدا با این است؛ نسبت به هیچ موجودی این مطلب صادق نیست. ربّ انسان را کسی نمیتواند بشناسد الاّ اینکه خودش را بشناسد و خودشناسایی که دنبالش خداشناسی است حاصل نمیشود مگر برای کُلّ اولیای خدا. و گمان نباید بشود که اسلام آمده است برای اینکه، این دنیا را اداره بکند، یا آمده است فقط برای اینکه مردم را متوجه به آخرت بکند، یا آمده است که مردم را آشنای به معارف الهیه بکند. محدود کردن، هر چه باشد خلاف واقعیت است. انسان غیرمحدود است و مربی انسان غیرمحدود است و نسخۀ تربیت انسان که قرآن است غیرمحدود است؛ نه محدود به عالَم طبیعت و ماده است، نه محدود به عالَم غیب است، نه محدود به عالَم تجرد است، همه چیز است.
ربّ رسول، مربّی کامل تربیت
میگویند: اول سورهای هم که به پیغمبر وارد شده است:اقرأ بِاسْمِ رَبِّکَ نگفته است «اقرأ باسم اللّه»، نگفته است «اقرأ باسم الناس»، فرمودهاِقْرأ بِاسْمِ رَبِّکَ؛ یعنی، ربّ رسول؛ یعنی، آنکه تربیت کرده است رسول اکرم را؛ یعنی، خدای تبارک و تعالی به تمام اسما و صفات، با تمام اسما و صفات. اینکه ربّ رسول اکرم است، انسان کامل است. ذات مقدس حق تعالی با تمام اسما و صفات است و اسما و صفات حق تعالی احاطه بر تمام موجودات دارد و با یک تعبیر دیگر همۀ موجودات ظهور اسما و صفات الهی هستند. و خدای تبارک و تعالی که امر میفرماید که:اِقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ؛یعنی، به این اسمی که تمام اسما و صفات در آن است و مربی به تمام معنای تربیت در عالم طبیعت، تربیت در عالَم ماورای طبیعت، تربیتهای مناسب با عالَم مجردات، با عالَم جبروت، با تمام عوالم، این ربّ رسول است. و پیغمبر هم مأمور است که قرائت بکند و اول چیزی که به او حسب این روایت امر شده است، امر به قرائت است و تعلیم وتربیت. کانّه میخواهد بفرماید که آن ربّی که ربّ تو است و احاطه به همۀ موجودات دارد، تو باید قرائت کنی و تربیت کنی مردم را به آن راه، همان ربّ رسول آن هم ربّ رسول خاتم؛ پیغمبر مأمورند که مردم را دعوت کنند به ربّ رسول، به ربّ رسول اکرم و ربّ رسول خاتم. و قرآن برای همین آمده است و اسلام برای همین آمده است که تربیت کند انسانها را که اگر تربیت برایشان نباشد، از همۀ حیوانات درندهتر وموذیتر است. انسان یک همچه موجودی است که اگر در تحت تربیت واقع نشود، هیچ حیوانی در عالَم، هیچ موجودی در عالَم به خطرناکی این موجود نیست و به موذیگری این موجود نیست. همۀ انبیا که آمدند، برای تربیت این موجودند که اگر سرخود باشد عالَم را به هم میزند، و معالأسف انبیا هم موفق نشدند به اینکه مأموریت خودشان را تحقق بدهند.
وَالْعَصْرِ، اِنَّ الاِْنْسانَ لَفی خُسْرٍ؛عصر هم محتمل است که در این زمان حضرت مهدی سلاماللّه علیه باشد، یا انسان کامل باشد که مصداق بزرگش رسول اکرم و ائمه هدی، و در عصر ما حضرت مهدی سلاماللّه علیه است. قسم به عصارۀ موجودات عصر؛ فشردۀ موجودات، اینکه فشردۀ همه عوالم است، یک نسخهای است، نسخۀ تمام عالَم. همۀ عالَم در این موجود، در این انسان کامل، عصاره است و خدا به این عصاره قسم میخورد و میفرماید که:اِنَّ الاِْنْسانَ لَفی خُسْرٍ؛ انسان در خسارت است، انسان شقی است.اِلاَّ الَّذینَ امَنُوا؛ یعنی، الاّ آن اشخاصی که تحت تربیت واقع شدهاند، نه اسلموا، آمنوا؛ مؤمنها، غیر اشخاصی که در تحت تربیت انبیای عظام واقع شدند و در این زمان در تحت تربیت رسول اکرم واقع شدهاند، همهشان خسارت دارند، در زیان و خُسر هستند. مستثنی فقط مؤمنیناند. که مؤمنین البته دارای این صفات هم هستند:وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ این استثناست، مابقی همۀ ما دیگر در خسران هستیم. و اسلام آمده است که همۀ این خسارتمندها را، همۀ این ناقصها را بیاورد در این جمعیت مؤمنین. اسلام نیامده است که جنگ بکند. اسلام نیامده است که کشورگیری بکند. نیامده است که فتح بکند. اسلام و سایر ادیان حَقه آمدهاند که مردم را از این خسران بیرون کنند و وارد کنند در این حصار ایمان و معالأسف موفق نشدند. کوشش خودشان را کردند و موفق نشدند الاّ مقداری.
انبیاء منشأ کمال موجود انسانیت
این مقدار از کمال هم که در انسانها در عالَم هست به تبع انبیاست. اگر انبیا نیامده بودند، شاید همۀ مردم، الاّ نادری، همهشان مثل حیوانات جنگل و بدتر از او به جان هم میافتادند. حالا هم میبینید که آنهایی که به این حصار ایمان نزدیکترند از این جنایات دورترند. حالا هم که شما در دادگستریهای عالم و در محکمههای قضایی همه جا مراجعه کنید، مؤمنها پروندهای اینجا ندارند. پرونده مال آنهایی است که ایمان ندارند. پروندههای قتل و پروندههای دزدی و فحشا و امثال ذلک مال آنهایی است که ایمان به اسلام یا ایمان به خدا ندارند. این مقدار هم توفیق زیادی است که گروههای زیادی از انسان را تربیت کردند ولو همین مقدار از تربیت و اگر این تربیت نبود، همه کارتر بودند و همه هیتلر بودند. تربیتهای انبیا است که نجات داده این مردم را از حد حیوانیت و آن جنونی که انسان دارد در قدرتطلبی و شهوترانی. باز یک مقدار، مقدار زیادی توفیق حاصل شده، لکن باز توفیقی که آنها میخواستند نشده، اینکه انبیا میخواستند باز نشده. پیغمبر غصه میخورد برای اینکه، دعوت میکند و اجابت کم میشود؛فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَّفْسَکَ. و یکی از غصههای انبیا هم همین است که تعلیماتشان را نتوانستند به ثمر برسانند به آنطوری که تعلیم اقتضا میکند. پیغمبر میخواست همۀ مردم را علی بن ابیطالب کند ولی نمیشد. و اگر بعثت پیغمبر هیچ ثمرهای نداشت الاّ وجود علی بن ابیطالب و وجود
امام زمان سلاماللّه علیه این هم توفیق بسیار بزرگی بود. اگر خدای تبارک و تعالی، پیغمبر را بعث میکرد برای ساختن یک همچه انسانهای کامل، سزاوار بود؛ لکن آنها میخواستند که همه آنطور بشوند، آن توفیق حاصل نشد. اسلام یک قوانینی است که انسان میخواهد درست کند. قرآن هم کتاب انسانسازی است، میخواهد انسان درست کند. پیغمبر هم از اوّلی که مبعوث شد تا آخر، وقتی که از دنیا تشریف بردند در صدد این بود که آدم درست کند. در فکر این بود. تمام جنگهایی که در اسلام واقع شده برای این بوده است که این جنگلیها و وحشیها را وارد کنند در حصار ایمان، قدرتطلبی تو کار نبوده و لهذا، در سیرۀ نبیاکرم و سایر انبیا و اولیای بزرگ، حضرت امیر سلاماللّه علیه اولیای بزرگ، در سیرۀ آنها میبینیم که اصل قضیه قدرتطلبی در کار نبوده و اگر برای ادای وظیفه نبود و برای ساختن این انسانها نبود، حتی این خلافت ظاهری را هم قبول نمیکردند، میرفتند کنار؛ اما تکلیف بود. تکلیف خداست باید قبول کند تا بتواند آن مقداری که میتواند انسان درست کند، معالأسف، نتوانست معاویه را آدم کند، چنانکه پیغمبر نتوانست ابوجهل و ابولهب و این صنف جمعیت را آدم کند، امیرالمؤمنین هم نتوانست معاویه و اتباع معاویه را آدم کند، اما آمدند برای این کار. گمان نشود که اسلام شمشیر کشیده است برای اینکه قدرت پیدا کند مثل سایر حکومتها، حکومت اسلامی این جوری نیست. اگر کسی برای قدرت اقدام بکند، و برای تحصیل قدرت شمشیر بکشد، این از اسلام دور است، این وارد در اسلام نشده است، ظاهراً مسلم است اما آن ایمانی که باید داشته باشد ندارد. انبیا آمدهاند برای اینکه این قدرتها را بشکنند، این قدرتهای شیطانی را سرکوب کنند و نبیاکرم هم آمده بودند و آمدند برای اینکه این قدرتها را بشکنند. این یکی از کارهایی است که انبیا دارند، نه اینکه فقط این است. کار مهم انبیا این است که مردم را برسانند به آن نقطۀ کمال و سایر کارها وسیله است. غایت، کمال مطلق است. انبیا میخواهند که همۀ مردم بشوند مثل امیرالمؤمنین سلام اللّه علیه لکن نمیشود، توفیق پیدا نمیکنند. اینطور نیست که انبیا برای دنیا آمده باشند. دنیا یک وسیلهای است برای کمال؛ چنانکه اهل دنیا هم این وسیله را به ضد کمال استعمال میکنند. جنگ علی بن ابیطالب با جنگ معاویه ماهیتاً فرق دارد، ذاتاً فرق دارد؛ یکی شمشیر میکشد و ظلاللّه است؛ ظل خداست. یکی شمشیر میکشد و ظل شیطان است، ماهیتاً این دو تا با هم فرق دارند. آنکه برای قدرتطلبی و شیطنت فعالیت میکند با آنکه برای خدا فعالیت میکند، ذاتاً این دو تا با هم فرق دارند و کارهایشان ذاتاً فرق دارد. انبیا برای ثروت و قدرت و دنیا و رسیدن به دنیا و رسیدن به حکومت ابداً یک قدم برنداشتند. و اگر کسی گمان کند که انبیا یا اولیای بزرگ قدمی برای مَسند برداشتند، این نمیشناسد آنها را؛ این انبیا را نشناخته. مَسندها همه در نظر انبیا پوچ است و قدرتها همه پوچ.
تهران، حسینیه جماران/ حضار: مدیران صندوقهای قرض الحسنه
بعثت، منشأ تحول علمی عرفانی در عالم
متقابلاً من عید سعید مبعث را به شما آقایان و ملت شریف ایران و جمیع مسلمین بلکه جمیع مستضعفان جهان تبریک عرض میکنم. مسئلۀ مبعث و ماهیّت آن و برکات آن چیزی نیست که بتوان با زبانهای الکن ما از آن ذکری کرد؛ و به قدری ابعاد آن زیاد است و جهات معنوی و مادی او زیاد است که گمان ندارم بتوان حول و بر او هم صحبت کرد. مسئلۀ بعثت یک تحول علمی عرفانی در عالم ایجاد کرد که آن فلسفههای خشک یونانی را که به دست یونانیها تحقق پیدا کرده بود و ارزش هم داشت و دارد، لکن مبدل کرد به یک عرفان عینی و یک شهود واقعی برای ارباب شهود. قرآن در این بُعدش برای کسی تاکنون منکشف نشده است مگرمَنْ خوطِبَ بِه؛ و در بعض ابعادش حتی برایمَنْ خوطِبَ بِههم منکشف نشده است و فقط برای ذات ذوالجلال جلّت عظمتُه معلوم است. اگر کسی سیر کند در فلسفه های قبل از اسلام و فلسفه های بعد از اسلام، و خصوصاً قرنهای آخر و عرفای قبل از اسلام و آن کسانی که در هندوستان و امثال آن یک همچو مسائلی داشتند، با عرفای بعد از اسلام که به تعلیم اسلام در این امر وارد شدهاند، میفهمد که چه تحولی در این بعد حاصل شده است؛ در صورتی که عرفای بزرگ اسلام هم راجِل هستند در کشف حقایق قرآن.
لسان قرآن که از برکات بعثت است، از برکات بزرگ بعثت رسول خداست، لسانی است که سهلِ ممتنع است. بسیاری شاید گمان کنند که قرآن را میتوانند بفهمند، از باب اینکه به نظرشان سهل است. بسیاری از ارباب معرفت و ارباب فلسفه گمان میکنند که قرآن را میتوانند بفهمند؛ برای اینکه، آن بُعدی که برای آنها جلوه کرده است و آن بُعدی که در پس این ابعاد است برای آنها معلوم نشده است. قرآن دارای ابعادی است که تا رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم مبعوث نشده بودند و قرآن متنزل نشده بود از آن مقام غیب، نازل نشده بود از آنجا، و با آن جلوۀ نزولی اش در قلب رسول خدا جلوه نکرده بود، برای احدی از موجودات ملک و ملکوت ظاهر نبود. بعد از آنکه اتصال پیدا کرد مقام مقدّس نبوی ولی اعظم با مبدأ فیض به آن اندازهای که قابل اتصال بود، قرآن را نازلتاً و مُنزَّلاً کسب کرد، در قلب مبارکش جلوه کرد و با نزول به مراتب هفتگانه به زبان مبارکش جاری شد. قرآنی که الآن در دست ماست نازلۀ هفتم قرآن است و این از برکات بعثتاست؛ و همین نازلۀ هفتم آنچنان تحولی در عرفان اسلامی، در عرفان جهانی به وجود آورد که اهل معرفت شمّهای از آن را میدانند و بشر از همۀ ابعاد او، یعنی جمیع ابعاد او برای بشر باز، معلوم نشده است و معلوم نیست معلوم شود. آیاتی در قرآن کریم
که باز از برکات بعثت است مشاهده میشود که این آیات را در عین حالی که انسان گمان میکند که خوب، ظاهر است، لکن تاکنون کشف نشده استهُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ … وَ هُوَ مَعَکُمْ.اللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الْأَرْض اینها آیاتی است که نه مفسر میتواند بفهمد، نه فیلسوف و نه عارف. هر کس ادعا کند که معنی او را فهمیده است، در جهل فرو رفته است. قرآن رااِنَّما یَعْرِفُ الْقُرآن مَنْ خوطِبَ بِه به وسیله «مَنْ خوطِبَ بِه» به یک عدّۀ معدودی از اولیای خدا و ائمۀ معصومین علیهم السلام تحویل داده شده است و به وسیلۀ آنها یک حدودی که قابل فهم است برای بشر تفسیر شده است؛ لکن آنکه لطیفۀ وحی است همان آیۀ شریف«اللّه نُورُ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ»وقتی دست مفسِّر افتاده است «اَللّهُنُورُالسَّمواتِ وَ الْأَرْضِ» معنا کرده است که هیچ مربوط به قرآن نیست. این مفسرین در عین حالی که زحمتهای زیاد کشیدهاند لکن دستشان از لطایف قرآن کوتاه است؛ نه از باب آنکه آنها تقصیری کردهاند، از باب اینکه عظمت قرآن بیشتر از این مسائل است.
مسئلۀ معرفت اللّه که در قرآن مطرح است میفرماید که به حسب نقلما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِک البته معنایش این است که آن طوری که معرفت تو حقش است ما نشناختیم، نهما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتی اِیّاک او آن قدری که حق معرفت بشر است شناخته است، اما حظ معرفت بشر غیر از آن چیزی است که حق معرفت اللّه است. حق معرفت اللّه و حق عبادت اللّه را، حتّی به حسب این روایت، رسول اکرم که بزرگترین عارف و بزرگترین عابد است میفرماید کهما عَرَفْناکَ وَ عَبَدْناکَ اما نمیفرماید کهما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتی إیّاکوما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتی اِیّاک؛ برای اینکه آن را ادا کرده، اما آن حظ انسانی و جلوۀ ظاهریه است و از برای معرفت خدا چیزی است که نه مَلَک مُقرَّب میتواند آن معرفت را پیدا کند و نه رسول مُرْسَل؛ و این از برکات بعثت است. این قدری که معرفت برای اهل معرفت حاصل شده است، این از نازلۀ کتاب خداست که به وسیلۀ نزول بر قلب رسول اللّه که آن هم از اسرار بزرگ است. کیفیت وحی از اموری است که غیر از خود رسول خدا و کسانی که در خلوت با رسول خدا بودند یا اینکه از او الهام گرفتهاند کیفیت نزول وحی را کسی نمیتواند بفهمد؛ و لهذا هر وقت خواستند معرفی هم بکنند با زبان ما عامیها معرفی کردند، چنانچه خدای تبارک و تعالی با زبان آن بشر عامی، خودش را با شتر معرفی میکند، با آسمان معرفی میکند، با زمین معرفی میکند، با خَلْق و امثال اینها. و این برای این است که بیان قاصر است از اینکه آن مطلبی که هست ادا بشود و تا آن حدی که بیان میتوانسته ادا کند قرآن ادا کرده است، و هیچ کتاب معرفتی ادا نکرده است، آنهایی که ادا کردند به تبع قرآن ادا کردند.
قرآن، باب معرفت الهی
اگر قرآن نبود، باب معرفه اللّه بسته بود الی الابد. و آن فلسفۀ یونانی یک باب دیگری است که در محل خودش بسیار ارجمند است؛ برای اینکه، با استدلال اثبات میکند، نه معرفت حاصل میشود، با دلیل اثبات میشود وجود خدای تبارک و تعالی. معرفت غیر اثبات وجود است. و قرآن آمده است که هم اثبات بکند به همان طریقههای متعارف و طریقههای بلکه گاهی نازلتر از او و هم پردۀ دیگرش عرفان قرآن است که او را همین مقدارش هم که در قرآن است در هیچ کتابی نمییابید، حتی در کتب عرفانی اسلامی که متحول شده است و با عرفان قبل الاسلام بسیار فرق دارد، باز تعبیرات قرآن غیر آنی است که آنها دارند.
یک نحوۀ دیگری هست، یک لطایف دیگری در قرآن هست و اینها هم از برکات بعثت است. و برکات بعثت آن مقداری که در معنویات هست آن قدر در مادیات ظاهر نشده است، لکن آن مقداری هم که در مادیات ظاهر شده است باز قبل الاسلام نبوده است. اتصال معنویت به مادیت و انعکاس معنویت در همۀ جهات مادیت از خصوصیات قرآن است که افاضه فرموده است. قرآن در عین حالی که یک کتاب معنوی، عرفانی به آن طوری است که به دست ماها، به خیال ماها، به خیال جبرئیل امین هم نمیرسد، در عین حال یک کتابی است که تهذیب اخلاق را میکند، استدلال هم میکند، حکومت هم میکند و وحدت را هم سفارش میکند و قتال را هم سفارش میکند و این از خصوصیات کتاب آسمانی ماست که هم باب معرفت را باز کرده است تا حدودی که در حد انسان است و هم باب مادیات را و اتصال مادیات به معنویات را و هم باب حکومت را و هم باب خلافت را و همه چیز را؛ و ما که امید است از پیروان اسلام باشیم و از پیروان قرآن باشیم باید همۀ ابعاد این را در نظر داشته باشیم. نه در نظر داشته باشیم، بلکه دنبالش باشیم تا حاصل بشود برای ما، مجاهده کنیم تا حاصل بشود برای ما.
مبارزه با ظلم و نجات انسان، انگیزه بعثت پیامبر (ص)
و اگر چنانچه ما با همان بعد ظاهری قرآن، به همان بعدی که قرآن برای ادارۀ امور بشر آمده است، برای رفع ظلم از بین بشر آمده است، یعنی یک بُعدش این است که ظلم را از بین بشر بردارد و عدالت اجتماعی را در بشر ایجاد کند، ما اگر کوشش کنیم و آنهایی که تابع قرآن خودشان را میدانند، مسلمین جهان اگر کوشش کنند تا اینکه این بُعد از قرآن را که بُعد اجرای عدالت اسلامی است، در جهان پخش کنند، آن وقت یک دنیایی میشود که صورت ظاهر قرآن میشود. و ما ملت ایران که نهضت کردیم و دست ظلم را کوتاه کردیم باید دنبال این مطلب باشیم، و تا آنجایی که دست ظالمان را بکلی از کشور خودمان کوتاه کنیم و با هدایت این نور سایر کشورهای اسلامی و سایر مستضعفان جهان بیدار بشوند و خودشان را از تحت سلطۀ قدرتهای بزرگ خارج کنند. و آن چیزی که ما در روز مبعث باید توجه به آن بکنیم این است که با بعثت رسول خدا، بعثت رسول خدا برای این است که راه رفع ظلم را به مردم بفهماند، راه اینکه مردم بتوانند با قدرتهای بزرگ مقابله کنند به مردم بفهماند. بعثت برای این است که اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح مردم را و اجسام مردم را، تمام اینها را از ظلمتها نجات بدهد، ظلمات را بکلی کنار بزند و به جای او نور بنشاند، ظلمت جهل را کنار بزند و به جای او نور علم بیاورد، ظلمت ظلم را به کنار بزند و به جای او عدالت بگذارد، نور عدالت را به جای او بگذارد و راه او را به ما فهمانده است، فهمانده است که تمام مردم، تمام مسلمین برادر هستند و باید با هم وحدت داشته باشند، تفرق نداشته باشند.
تهران، حسینیه جماران/ 21 /2 /1362
سالروز بعثت رسول اکرم را به تمام مسلمین و به ملت رزمندۀ ایران و به شما اهالی محترم تبریز تبریک عرض میکنم و از خداوند تعالی توفیق تبعیت از این وجود مقدس را برای همگان خواستارم.
ما باید راجع به بعثت و آنچه انگیزۀ بعثت است و آنچه که نتیجۀ بعثت است و آنچه تکلیف ما برای بعثت است، چند کلمه عرض بکنم.
غایت بعثت همان است که خدای تبارک و تعالی در سورۀ «جمعه» فرموده است:هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ و یُزَکِّیهِم وَ یُعلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکمَهَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ. غایت بعثت اینهایی است که در این آیۀ شریفه ذکر میفرماید؛ میفرماید که خدای تبارک و تعالی آن خدایی است که مبعوث کرده است در بین شما از خود شما یک رسولی، یک فرستادهای و این فرستاده این چند امر را از طرف خدا باید انجام بدهد:یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِآیات خدا را بر مردم قرائت کند. قرآن آیات الهی است و انگیزۀ بعثت آوردن این کتاب بزرگ است و تلاوت کردن این کتاب بزرگ و آیۀ عظیم الهی است. گرچه همۀ عالم آیات حق تعالی هستند، لکن قرآن کریم فشرده از تمام خلقت و تمام چیزهایی است که در بعثت باید انجام بگیرد. قرآن کریم یک سفرهای است که خدای تبارک و تعالی به وسیلۀ پیغمبر اکرم در بین بشر گسترده است که تمام بشر از آن هر یک به مقدار استعداد خودش استفاده کند. این کتاب و این سفرۀ گسترده در شرق و غرب و از زمان وحی تا قیامت کتابی است که تمام بشر؛ عامی، عالم، فیلسوف، عارف، فقیه، همه از او استفاده میکنند؛ یعنی، کتابی است که در عین حال که نازل شده است از مرحلۀ غیب به مرحلۀ شهود و گسترده شده است پیش ما جمعیتی که در عالم طبیعت هستیم، در عین حالی که متنزل شده است از آن مقام و رسیدهاست به جایی که استفاده بتوانیم از او بکنیم، در عین حال، مسائلی در او هست که همۀ مردم، عامی و عارف و عالم و غیر عالم، از او استفاده میکنند و مسائلی در او هست که مختص به علمای بزرگ است، فلاسفۀ بزرگ است، عرفای بزرگ است، و انبیا و اولیاست. بعض مسائل او را غیر از اولیای خدای تبارک و تعالی کسی نمیتواند ادراک کند؛ مگر با تفسیری که از آنان وارد میشود، به مقدار استعدادی که در بشر هست، مورد استفاده قرار میگیرد و مسائلی هست که عرفای بزرگ اسلام از آنها استفاده میکنند و مسائلی هست که فلاسفه و حکمای اسلام از آن استفاده میکنند و مسائلی هست که فقهای بزرگ از آن استفاده میکنند و این سفره همگانی است برای همه و این طوایف از آن استفاده میکنند. مسائل سیاسی، مسائلی اجتماعی، مسائل فرهنگی و مسائل ارتشی و غیر ارتشی، همه در این کتاب مقدس هست. انگیزۀ نزول این کتاب مقدس و انگیزۀ بعثت نبی اکرم برای این است که این کتاب در دسترس همه قرار بگیرد و همه از او به اندازۀ سعۀ وجودی و فکری خودشان استفاده کنند. مع الأسف، نتوانستیم ما و نتوانستهاست بشر و نتوانستهاند علمای اسلام آنطوری که باید استفاده از این کتاب مقدس بشود، استفاده کنند. باید همگان افکار خودشان را به کار بیندازند و مغزهای خودشان را متوجه کنند به این کتاب بزرگ، تا اینکه این کتاب بزرگ را به طوری که هست و بهطوری که ما میتوانیم از او استفاده کنیم همه استفاده کنند. و قرآن آمده است برای استفاده همۀ طبقات، هرکس به مقدار استعداد خود، البته بعض آیات است که غیر از رسول اکرم و آن که متعلم به تعلیم اوست نمیتواند
بفهمد و به وسیلۀ آنهاست که ما باید بفهمیم. و بسیاری از آیات است که در دسترس همگان است که همه فکرهای خودشان را به کار بیندازند و مغزهای خودشان را متوجه کنند و مسائل زندگی را، زندگی این دنیا و زندگی آن عالم را، از این کتاب مقدس استفاده کنند. پس یک انگیزه از بعثت این است که قرآن که در غیب بودهاست و به صورتهای غیبی بوده است و در علم خدای تعالی بوده است و در غیب الغیوب بوده است، به وسیلۀ این موجود عظیمی که به واسطۀ مجاهدات بسیار و بهواسطۀ بودن او بر فطرت حقیقی و فطرت توحیدی و همه مسائلی که هست، رابطه دارد با غیب، به واسطۀ رابطهای که با غیب دارد، این کتاب مقدس را از مرتبۀ غیب متنزل کرده است و بلکه تنزلاتی حاصل شده است و تا رسیده است به مرتبۀ «شهادت»، که به صورت الفاظ در آمده است و این الفاظ را ما و شما و همه میتوانیم بفهمیم و معانی آن را تا اندازهای که میتوانیم ما استفاده از آن میکنیم. و انگیزه بعثت، بسط این سفرهاستدر بین بشر از زمان نزول تا آخر. این یکی از انگیزههای کتاب است و انگیزۀ بعثت است، «بعث علیکم» رسولی را که تلاوت میکند بر شما قرآن را، آیات الهی را.
تزکیه برای فهم «کتاب» و «حکمت»
وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه،این شاید غایت این تلاوت باشد؛ تلاوت میکند برای «تزکیه» و برای «تعلیم» و برای تعلیم همگانی؛ تعلیم همین کتاب و تعلیم حکمت که آن هم از همین کتاب است. پس انگیزۀ بعثت نزول وحی است و نزول قرآن است و انگیزۀ تلاوتِ قرآن بر بشر این است که تزکیه پیدا بکنند و نفوس مصفا بشوند از این ظلماتی که در آنها موجود است تا اینکه بعد از اینکه مصفا شدند، ارواح و اذهان آنها، قابل این بشود که کتاب و حکمت را بفهمند. انگیزه، تزکیه است برای فهم کتاب و حکمت. هر نفسی نمیتواند این نوری را که از غیب متجلی شده است و متنزل شده است و به شهادت رسیده است ادراک کند. تا تزکیه نباشد تعلیم کتاب و حکمت میسور نیست؛ باید تزکیه بشود نفوس از همۀ آلودگیها؛ که بزرگترین آلودگی عبارت است از آلودگی نفس انسان و هواهای نفسانیه که دارد. مادامی که انسان در حجاب خود هست، نمیتواند این قرآن را
که نور است و به حسب فرمایش خود قرآن نور است، نور را کسانی که در حجاب هستند و پشت حجابهای زیاد هستند، نمیتوانند ادراک کنند، گمان میکنند که میتوانند؛ لکن نمیتوانند. تا انسان از حجاب بسیار ظلمانی خود خارج نشود، تا گرفتار هواهای نفسانی است، تا گرفتار خود بینیهاست، تا گرفتار چیزهایی است که در باطن نفس خود ایجاد کرده است از ظلماتی کهبَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍاست، لیاقت پیدا نمیکند که این نور الهی در قلب او منعکس بشود. کسانی که بخواهند قرآن را بفهمند و محتوای قرآن را، نه صورت نازل کوچکش را، محتوای قرآن را بفهمند و طوری باشد که هر چه قرائت کنند بالا بروند و هر چه قرائت کنند به مبدأ نور و مبدأ اعلی نزدیک شوند، این نمیشود الاّ اینکه حجابها برداشته بشود و «تو خود2حجاب خودی» باید از میان برداری این حجاب را، تا بتوانی این نور را به آن طور که هست و انسان لایق است برای ادراک او، ادراک کنی. پس، یکی از انگیزهها این است که تعلیم بشود کتاب بعد از تزکیه و تعلیم بشود حکمت بعد از تزکیه.
نجات از طغیانگری در تزکیه نفوس
اول آیهای که به رسول اکرم، به حسب روایات و تواریخ، وارد شده است، آیۀإقرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ است. این آیه اولین آیهای است که، به حسب نقل جبرئیل بر رسول اکرم خوانده است و از اول به «قرائت» و به تعلم دعوت شده است.إِقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الذِّی خَلَقو در همین سوره است کهکَلاّ إِنَّ الاِنْسَانَ لَیَطْغی، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی.این سوره اولین مورد وحی است و در اولین نزول وحی این آیه در این سوره وارد شده است کهکَلاَّ إِنَّ الاِْنْسَانَ لَیَطْغی، أَن رَآهُ اسْتَغْنَی. معلوم میشود که طغیان و طاغوت بودن از اموری است که در رأس امور است و برای طاغوتزدایی باید تعلیم «کتاب» و «حکمت» و تَعلّم «کتاب» و «حکمت» کرد و «تزکیه» کرد. انسان این طوری است، وضع روحی همۀ انسانها این طور است که تا یک استغنایی پیدا میکند طغیان میکند؛ استغنای مالی پیدا میکند، به حسب همان مقدار طغیان پیدا میکند، استغنای علمی پیدا میکند، به همان مقدار طغیان پیدا میکند، مقام پیدا میکند، به مقداری که مقام پیدا کرده است طغیان میکند. فرعون را که خدای تبارک و تعالی «طاغی» میگوید هست برای همین است که مقام پیدا کرده بود و انگیزۀ الهی در او نبود و این مقام او را به طغیان کشیده بود. کسانی که چیزهایی که مربوط به دنیاست و آنها را بدون تزکیۀ نفس پیدا میکنند، هرچه پیدا بکنند، طغیانشان زیادتر خواهد شد و وبال این مال و این منال و این مقام و این جاه و این مسند از چیزهایی است که موجب گرفتاریهای انسان است در اینجا و بیشتر در آنجا. انگیزۀ بعثت این است که ما را از این طغیانها نجات دهد و ما تزکیه کنیم خودمان را، نفوس خودمان را مصفا کنیم و نفوس خودمان را از این ظلمات نجات بدهیم. اگر این توفیق برای همگان حاصل شد، دنیا یک نوری میشود نظیر نور قرآن و جلوۀ نور حق. تمام اختلافاتی که بین بشر هست، اختلافاتی که بین سلاطین هست، اختلافاتی که بین قدرتمندان هست، ریشهاش همان طغیانی است که در نفس هست. ریشه این است که انسان دیده است که خودش یک مقام دارد طغیان کرده است و چون قانع نمیشود به آن مقام، این طغیان اسباب تجاوز میشود، تجاوز که شد، اختلاف حاصل میشود و این فرق نمیکند، از آن مرتبۀ نازلش طغیان است تا آن مرتبۀ عالی آن. از مرتبۀ نازلی که دریک روستا بین افراد اختلاف حاصل میشود ریشۀ آن همین طغیان است، تا مرتبۀ بالاتر و هرچه بالاتر برود طغیان زیادتر میشود. فرعونی که طغیان کرد وأَنَا رَبُّکُمُ الاَْعْلَی گفت، این انگیزه در همه است، فقط در فرعون نیست. اگر انسان را سر خود بگذارند،أَنَا رَبُّکُمُ الاَْعْلَیخواهد گفت. انگیزۀ بعثت این است که این نفوس سرکش را و این نفوس طاغی را و یاغی را از آن سرکشی و از آن طغیان و از آن یاغیگری کنترل کند و تزکیه کند نفوس را.
مهذب نبودن نفوس منشأ اختلافات
همۀ اختلافاتی که در بشر هست برای این است که تزکیه نشده است. غایت بعثت این است که تزکیه کند مردم را تا به واسطۀ تزکیه، هم تعلم حکمت کند و هم تعلم قرآن و کتاب و اگر تزکیه بشوند، طغیان پیش نمیآید. کسی که تزکیه کرد خود را، هیچگاه خودش را مستغنی نمیداند وإِنَّ الاِْنْسَانَ لَیَطْغَی، أَن رَآهُ اسْتَغْنَی؛ وقتی که خودش را میبیند و برای خودش مقام قائل است و برای خودش عظمت قائل است، این خودبینی اسباب طغیان است. اختلافاتی که بین همۀ بشر هست، اختلافاتی که سر دنیا بین همۀ بشر هست، این اختلافات ریشهاش این طغیانی است که در نفس هست و این گرفتاریی است که انسان دارد؛ گرفتاری به خود دارد و به هواهای نفسانیه. اگر انسان تزکیه بشود و نفس انسان تربیت بشود، این اختلافات برداشته میشود. اگر تمام انبیای عظام جمع بشوند در یک شهری و در یک کشوری، هیچگاه باهم اختلاف نمیکنند؛ برای اینکه تزکیه شدهاند، علم و حکمت را بعد از تزکیه در نفس دارند. گرفتاری همۀ ما برای این است که ما تزکیه نشدهایم، تربیت نشدیم. عالِم شدند، تربیت نشدند، دانشمند شدهاند، تربیت نشدهاند، تفکراتشان عمیق است، لکن تربیت نشدهاند. و آن خطری که از عالمی که تربیت نشده است و تزکیه نشده است بر بشر وارد میشود آن خطر از خطر مغول بالاتر است. غایت بعثت این تزکیه است، غایت آمدن انبیا این تزکیه است و دنبالش آن تعلیم. اگر نفوسی تزکیه نشده و تربیت نشده وارد بشوند در هر صحنه، در صحنۀ توحید، در صحنۀ معارف الهی، در صحنۀ فلسفه، در صحنۀ فقه و فقاهت، در صحنۀ سیاست، در هر صحنهای که وارد بشوند، اشخاصی که تزکیه نشدند و تصفیه نشدند و از این شیطان باطن رها نشدند، خطر اینها بر بشر خطرهای بزرگ است. و باید کسانی که میخواهند در این عالم تربیت کنند دیگران را، قبلاً خودشان تزکیه شده باشند، تربیت شده باشند و کسانی که در بشر میخواهند زمامداری کنند اگر بخواهند که طغیان نکنند و کارهای شیطانی نکنند، باید تزکیه کنند خودشان را و بعثت برای همین است که همگان را تزکیه کند.