خلاصه نشست ششم مستشرقین

گونه شناسی انتقادی مهدویت پژوهی خاورشناسان

تاریخ انتشار:
متن خلاصه نشست :
علایق بنده به مستشرقان از دوره ارشد آغاز شد و تاکنون توانسته‌ام کارهایی پژوهشی در این زمینه انجام دهم و چند سالی است بر مقوله مهدویت‌پژوهی در آثار مستشرقان متمرکز شده‌ام. شیعه هنوز در بین پژوهش‌های مستشرقان جایگاه لازم را پیدا نکرده و چنانچه باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته است. انقلاب اسلامی ایران باعث شد تحولی در این زمینه صورت بگیرد و حتی افرادی همانند هاینتس هالم که به پژوهش در زمینه شیعیان اسماعیلی و فاطمیان مشغول بودند، به تشیع اثنی عشری روی آوردند.
 
در چهل ساله اخیر، بسیار به میزان پژوهشگران افزوده شده، اما هنوز خیلی نقص و کمبود و ضعف در پژوهش‌های مستشرقان درباره تشیع اثنی عشری وجود دارد و نگاه‌هایی وجود دارند که تحت تأثیر منابع اهل سنت شکل گرفته و قصد دارند عقاید شیعه را به بیرون از اسلام نسبت دهند و انواع و اقسام روش‌های غیرعلمی، استنباط‌های غلط و تعابیر عجیب و غریب هنوز در آثار مستشرقان وجود دارد. اگر به هاینس هالم توجه کنید و کتاب «تشیع» که دانشگاه ادیان نیز آن را با ترجمه محمد‌تقی اکبری چاپ کرده است، وی درباره حدیث غدیر می‌گوید مولا در این حدیث می‌تواند هر معنایی داشته باشد، اما رفرنس یا ارجاعی به جایی ندارد.
 
پژوهشی درباره امام عسکری انجام داده‌ام که به صورت مقاله در مجله «سیره پژوهشی اهل بیت» منتشر شده و همه آثاری که مرتبط با آن حضرت در بین مستشرقان نوشته شده، بررسی کردم که کم‌توجهی به اهل بیت را در آثار پژوهشی نشان می‌دهد. واقعاً کارهای خاصی به غیر از برخی نوشته‌های پراکنده و چند مدخل درباره امام حسن عسکری(ع) وجود ندارد. طبیعتاً درباره امام زمان، قدری توجه بیشتر است و برای همین اسم این جلسه را مهدویت‌پژوهی گذاشته‌ام که اصل مهدویت و باورهای آخر‌الازمانی میان مسلمانان و شیعیان را مورد بررسی قرار داده باشیم، نه اینکه قرار باشد به امام دوازدهم توجه کنیم. از این جهت بنده عنوان کلی‌تر مهدویت‌پژوهی را مورد توجه قرار داده‌ام. 
 
در چند سال اخیر مقالات خوبی در این باره منتشر شده است. کسی همانند زهیر دهقانی‌آرانی، اثر سودمندی در این زمینه با عنوان «سیر تحول آثار مستشرقان درباره مهدویت» نوشته است. «دوره‌های مهدویت پژوهی مستشرقان» نوشته علی‌اکبر جعفری اثر دیگری در این زمینه است. «مستشرقان و مهدویت» نوشته سید‌رضی موسوی گیلانی، نیز به صورت کتاب چاپ شده و خلاصه‌ای از آن در مجله انتظار نیز به چاپ رسیده و آثار دیگری نیز این زمینه وجود دارد. ممکن است این سوال به وجود ‌آید که با توجه به آثار و مقالات موجود، اساساً بحث بنده چه ضرورتی دارد؟ اما جواب این است که اینها، بحث این جلسه پوشش نمی‌دهند، هرچند بنده از آنها استفاده کرده و یاد گرفته‌ام.
 
نکته مهم این است که کار گونه‌شناسی در این زمینه ندیدم، در حالی که گونه‌شناسی فواید بسیاری دارد، چرا که احصای کامل صورت می‌گیرد و رویکردها استخراج می‌شود. اگر گونه‌شناسی به صورت انتقادی صورت بگیرد، می‌تواند حتی به عنوان متن درسی مورد استفاده قرار بگیرد و برگ برنده ما در برابر پژوهش‌های مستشرقان و عمدتاً با رویکرد آسیب‌شناسانه باشد.
 
در پژوهش‌های متعددی که مستشرقان داشته‌اند، نهایتاً به چهار دسته رسیدم. دسته اول مهدویت را در ادامه غلو و هزاره‌گرایی می‌دانند؛ یعنی اینکه اصل مهدویت را به خاطر اینکه مشتمل بر اجزایی همانند ظهور و عوض شدن شرایط است، مورد توجه قرار داده و تبارشناسی غالیانه از مهدویت ارائه می‌دهند و می‌گویند چنین باوری در همه ادیان و مذاهب وجود دارد و مهدویت را در این بافت مطالعه می‌کنند.
 
اصل رویکرد و نگاه را که بخواهم باز کنم، واقعیت این است که نگاه هزاره‌گرایانه به مهدویت وجود دارد و اگر بخواهیم جزئیات آن را بررسی کنیم، می‌توان به صورت موردی نقد کرد؛ مثلاً ادعای بر گرفته شدن مهدویت از جماعت کیسانیه، ادعای باطلی است، چراکه ربطی به دیدگاه شیعی ندارد. کتاب ویلیام فردریک تاکر با عنوان «مدعیان مهدویت و هزاره‌گرایان نگاهی به جنبش‌های غالیان شیعی عراق در سده‌های نخستین» که از سوی حمید باقری ترجمه شده است، همانگونه که از عنوان قابل آن مشخص است، مهدویت را ادامه هزاره‌گرایی و ادامه غلات عراق متقدم دانسته است. 
 
مستشرقان انگیزه‌های کاملاً سیاسی مشخصی دارند و مثلاً در همین کتاب تاکر با وجود اینکه با عنوان شخصی تراز اول در سطح پژوهشگران غربی شناخته می‌شود، اما دچار اشتباه نیز شده است. وی انتهای کتاب خود را به بحث از احمدی‌نژاد و دولت وی و مباحث مهدویت در زمان ایشان اختصاص داده است. شاید چنین به نظر می‌رسد که همه کتاب را برای این نوشته که بگوید ایشان یک جریان غالیانه و منحرف است. وی حزب‌الله لبنان و سیدحسن نصرالله را ادامه همین جریان معرفی می‌کند، از این جهت که می‌خواهند فلسطین را آزاد کنند که در اختیار حضرت مهدی قرار دهند. به هر حال کتاب جالبی است و علاقه‌مندان می‌توانند به آن مراجعه کنند.
 
اشتباه مهمی که در میان مستشرقان وجود دارد، این است که آنها شباهت و اقتباس می‌‌کنند. اگر در مسیحیت یا ادیان دیگر نگاه‌های هزاره‌گرایانه وجود دارد، مهدویت نمی‌تواند متأثر از آنها باشد. این از خطاهای روشی بسیار شایع مستشرقان است و در مورد قرآن هم چنین کاری انجام می‌دهند و می‌گویند فلان آیه قرآن برگرفته از فلان آیه انجیل و تورات است. 
 
گونه دوم می‌گوید مهدویت مأخوذ از دیگران است. نمونه‌هایی نیز برای آن ذکر می‌کنند و از جمله یکی از آنها جیمز دارمستتر است که با مهدی سودانی معاصر بوده است. او کتابی با عنوان «مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم هجری» دارد و می‌گوید مهدویت یک اندیشه ایرانی و ریشه زرتشتی دارد و از طریق ایرانی‌ها وارد مذهب شیعه شده است. البته بسیاری از مستشرقان، شیعه را اسلام ایرانی می‌دانند که دیدگاه باطلی است و خود گلدزیهر آن را از سفسطه‌های مستشرقان می‌داند. در واقع مطلبی بدون شواهد بیان شده و در حد حدس و گمان است و افرادی همانند برنارد لوئیس آن را تبلیغ می‌کنند.
 
دسته سوم می‌گویند منشأ بیرونی دارد، اما منشأ آن زرتشتی‌ها نیستند، بلکه منشأ آن یهود و نصارا هستند، چراکه منجی، امری مسلم در یهود و نصارا است. حتی کار به جایی می‌رسد که دیوید ساموئل مارگلیوث نیز می‌گویند واژه مهدی برگرفته از تکلم حضرت مسیح در مهد است. این نیز دیدگاهی خنده‌دار است. انتهای این نگاه این است که می‌خواهد بگوید مهدی اسطوره‌ای است که در بین یهود و نصارا و زرتشتیان و تمام اقوام پیشین وجود داشته و مسلمانان نیز آن را اخذ کرده و پذیرفته‌اند که در جواب باید گفت اتفاقاً اگر چیزی به اسطوره تبدیل شده باشد، بیشتر و بیشتر واقعی بوده است که از یادها نرفته است. معتقدم اثبات اساطیر راحت‌تر از نفی آنهاست، چراکه از حقایق مشترک بشریت صحبت می‌کنند. 
 
گونه بعدی بازتاب‌دهنده روایات و اعتقادات شیعه و احیاناً سنی هستند و طرف کاری ندارد مهدویت داریم یا حضرت ظهور می‌کند یا نه؟ بلکه معتقد است شیعه اثنی عشری در این باره چه می‌گوید؟ دونالدسون در کتاب «مذهب شیعه» از منابع شیعی استفاده کرده و باور شیعیان به آن حضرت را نشان می‌‌دهد. این هم گونه‌ای از نوشته‌های غربی‌هاست. در همین دسته، آثاری وجود دارد که به جای اینکه از علمای شیعه و کتب روایی و تاریخی شیعه، مهدویت را استخراج کرده باشند، سراغ عوام شیعه رفته‌اند و دیدگاه افراد کوچه بازاری درباره مهدویت را پرسیده‌اند.
 
دسته چهارم کسانی همانند اتان کولبرگ هستند که منکران وجود تاریخی امام دوازدهم شیعه هستند. اهم نقد بر دسته چهارم هم این است که به شواهد متعدد خلاف نظر آنان اشاره نکرده‌اند و روش تاریخی که که مدعی آن هستند را درست پیاده نکردند.

مطالب مشابه