در سایه سارِ آفتابِ دزفول

تاریخ انتشار:

به گزارش روابط عمومی دانشگاه؛دکتر حمیدرضا شریعتمداری عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در یادداشتی با عنوان « در سایه سارِ آفتابِ دزفول» آورده است:

داستان سفرِ ما در تیرماه ۱۴۰۱ به دزفول، پایتخت مقاومت ایران در شکل‌گیریِ دوره‌ی جدید انجمن فرق تشیع در دانشگاه ادیان و مذاهب ریشه دارد. با شورای قبلیِ انجمن هم، به‌ویژه، جناب حجت‌الاسلام حسینی عارف، انس و مؤانستى داشتم، اما جدّ و جهد، و شَر و شور گروه جدید، به‌ویژه، رئيس جدیدش، جناب حجت الاسلام کاشانی، در کنار چراغ سبز امام جمعه‌ی محترم دزفول که به همین حلقه‌ی دکتریِ فرق منتسب است، زمینه‌ساز سفرِ تیرگانیِ ما به دزفول شد. دیگر، جای این اما و اگرها نبود که چرا در این گرمای ۵۰ درجه ای؟ فرصتی پیش آمده بود و دعوتی صورت گرفته بود و من هم که توفیق هم‌بحثی با دوستان را در این ترم داشتم، در زمانی که استقبال زیادی از سفر نشده بود، بی‌اندیشه و درنگ، همراه شدم و البته به مرور، هم جمع مشتاقان بیشتر شد، هم برنامه‌های سفر پروپیمانتر شد و ازجمله، دو نشست، و نیز اعلام خواهرخواندگیِ صعده و دزفول با حضور سفیر یمن در ایران هم بدان افزوده شد.

گمانِ من بر همراهی برخی استادان مرتبط بود، به‌خصوص دکتر جاودان که سابقا مدیر گروه تاریخ و فرق بودند و خاص‌تر، جناب موسوی نژاد که عمدة الأعلام در مطالعات فرق و در خصوص زیدیه هستند و اینک با افزوده‌شدن برنامه‌ی آقای سفیر یمن حضورشان ضرورت بیشتری می‌یافت(و همین تأکید را به جناب امام جمعه‌ی محترم هم منتقل کردم)، اما هرچه بود، از همراهیِ این یاران قدیمی محروم ماندیم، اما در عوض، از همسفریِ جناب دکتر غفوری‌نژاد برخوردار شدیم که گرچه با این گروه و انجمن، مناسبات خاصی نداشت، اما به واسطه‌ی جناب خسروپناه، به جناب امام‌ جمعه پیوند خورد، به ما پیوست و مایه‌ی رونق این سفر شد. جای برخی دانشجویان دوره‌ی دکتری فرقِ امسال خالی بود(آقایان میری، نوبختی، فلاح، یاسمی و نخعی) و نیز جناب دکترپور فیاض، مسئول گزینش دانشگاه و از فرزندان دزفول.

واپسین روز خردادماه با آغازین روز سفر ما پیوند خورد. مرکب ما قطار شش‌ تخته ای بود که چندان چنگی به دل نمی‌زد، اما جمع همراهان و پیداییِ فرصت گفت‌وشنود با دوستان، مجالی برای اندیشیدن به مقدمات و آلات، باقی نمی‌گذاشت. در کوپه‌ی ما، علاوه بر دکتر غفوری‌نژاد، دو تن دیگر از استادان گروه همراه بودند: دکتر سيدوکیلی که نشان اولین دانش‌آموخته‌ی ارشد شیعه‌شناسی را بر خود دارد و اینک از اعضای هیئت علمی و مدیران دانشکده‌ی الهیات واحد شمال دانشگاه آزاد تهران است و نیز جناب خلجی که در حال دفاع از رساله‌ی دکتری خویش و از استادان روش تحقیق دانشگاه ادیان و مذاهب است.

در کوپه‌های مجاور، در یکی، آقایان همتی، ابرورزشکار دانشگاه، مرد آرامِ گروه، آقای بیگدلی(هر دو از همکاران معاونت فرهنگی و دانشجویی)، آقای رضائی، فاضل محترم یزدی و آقای کشاورز، دانشجوی ناآخوندِ دکتری فرق حضور داشت و در دیگری، آقایان محسن کاشانی، رئیس سفر، سمیعی، رکن و نماد آموزش مجازی در دانشگاه ادیان و مذاهب، و جنابان مرتضوی و جعفرپور که کمتر توفیق اختلاط با ایشان را پیدا کردم.

صبح چهارشنبه، اول وقت به اندیمشک رسیدیم و با دو وَنِ باکلاس که تا آخر سفر در خدمت جمع بودند، راهی مهمان‌سرای دانشگاه صنعتی جندی‌شاپور در دزفول شدیم. دزفول چسبیده به اندیمشک است و البته دزفولی‌ها ترجیح می‌دهند بگوییم: اندیمشک زائده‌ای چسبیده به دزفول بوده که از آن جدا شده!

در مهمان‌سرا با استقبال شخص امام جمعه‌ی محترم و برخی یارانشان روبه‌رو شدیم.حاج‌آقا قاضی دزفولی، نوهی دختری مرحوم آیت الله قاضی، امام جمعه‌ی محبوب و مشهور دزفول در دوران دفاع مقدس و پس از آن هستند که پس از سال‌ها تحصیل و مدیریت‌های حوزوی در قم، از ۱۲ سال پیش(بعد از امامت جمعه‌ی ۶ نفر دیگر، از جمله، آیت الله شیخ محسن اراکی)، بر منصب پدربزرگ تکیه زده است. پدر ایشان که در کسوت روحانیت نبود، تنها داماد امام جمعه‌ی فقید بود که به حکم برادزادگی، از همان فامیلیِ پدرخانمش بهره می‌برد و یک پسرش(برادرِ امام جمعه ی کنونی)را نیز تقدیمِ دفاع مقدس کرده بود.

 استقبال صبحگاهی در حدّ خوش‌وبِش نماند، بلکه با صبحانه‌ی مخصوص دزفولی همراه شد. افرادی از تیم آشپزیِ مصلی که پیشینه شان در آشپزی و سفره‌داری به دوران جنگ می‌رسد، زحمت پخت و پذیرایی را عهده‌دار شده بودند. این پذیرایی شامل شیربرنج و سرشیرِ گاومیش، آش و حلیم دزفولی و صبحانه‌ی سردِ کامل می‌شد. گاومیش‌های دزفول و جای‌جای خوزستان آوازه‌ای دارند. شیرشان هم طبع گرم دارد، هم به‌دلیل آبزی بودنشان، برخوردار از کمال نظافت و طراوت است.

نیمروزِ اول به همت و تدبیر هوشمندانه‌ی امام جمعه‌ی محترم، به برنامه‌های تفریحیِ متنوع اختصاص یافت تا تراکم کاریِ روزهای بعدی قابل تحمل باشد.

قایق‌سواری تا اعماق دریاچه‌ی سد و سپس رود دز، آبت‌نی، جت اسکی‌سواری، پذیرایی در سایبان کنار رود با نوشیدنی، هندوانه و لوبیای پخته‌ی دزفولی(همان چشم‌بلبلیِ خودمان با پوست) از برنامه‌های صبح تا میانه‌ی روز بود.

از شگفتی‌های رود و دریاچه‌ی دز، یکی شفاف و تمیز بودن رودخانه‌اش است، به‌طوریکه از عمق ۶متری، می‌شود کف آب را دید، دیگری، خنکای زیاد آب(در اوج گرمای منطقه) است که در خروجیِ آب سد از اعماق پایین، ریشه دارد که آفتاب نمی‌بیند و سومی، کَت‌ها و صفه‌های فراوانی است که در دو سوی رود توسط مردم یا بخشهای عمومی و حاکمیتی شکل گرفته‌اند. این کت‌ها عمدتا در داخلِ کوه‌های با صلابتِ اطراف رود ساخته‌اند که هم فضای خنک و مطبوعی را در درون کوه فراهم می کنند، هم صُفه(یا سکویی) کنار آب برای اتراق و حظ‌بردن از آب و آبتنی، به دست می‌دهد. در عمق رودخانه که دیگر امکان ساخت کت نیست، سایبان‌هایی در کنار آب تعبیه کرده‌اند که بخشی از کارکردهای کت را دارند، اما انتقال به آن سایبان‌ها فقط با قایق ممکن است.

ظهرگاهان جهت زیارت و اقامه‌ی نماز به مزار امامزاده، محمد بن کاظم، معروف به سبزقبا مشرف شدیم و پس از اقامه‌ی نماز و زیارت، قبر اصلی را نیز که در سرداب است، زیارت کردیم و پس از اقامتی کوتاه در دفتر امامزاده، برای صرف ناهار به  اتفاق امام‌جمعه، راهی یکی از رستوران‌های شهر شدیم. همراهی امام‌جمعه و اختلاط راحتشان با مردم در همه‌ی مواقف سفر، و احترام مردم به ایشان برای ما جالب بود.

بعد از صرف ناهار، در اقامتگاه، دیداری با رئیس جوان و محترم دانشگاه صنعتیِ جندی‌شاپور دزفول، جناب دکتر بدیعی داشتیم. امید به تکرار این دیدار داشتیم که اتفاق نیفتاد. فیالمجلس، درخواستی خارج از برنامه‌ی سفر مطرح کردیم و آن، دیدار از آثار حفاری شده‌ی جندی شاپورِ تاریخی و آرامگاه یعقوب لیث بود که به دلیل تنظیم قبلیِ برنامه‌ها، ناگزیر به صبح زودِ فردا موکول شد، یعنی قرار شد برای بازدید از آثارِ آن قطعه‌ی درخشان از تاریخ و فرهنگ این سرزمین از خواب نوشین صبحگاهی بزنیم.

پس از استراحتی کوتاه، راهی قُمِش مؤمنون یا چوقابافان در محله‌ی شیدانه‌ی امام رضا علیه السلام شدیم. قمش تقریبا همان قنات و کاریز در گویش دزفولی است که ورودی آن، شبیه ورودی‌های آب انبارهای قدیمی است و سَربِطاق نام دارد و پس از طی حدود ۸۰ پله به یک مسیر زیرزمینی آب می‌رسیم که از طرفی به رودخانه‌ی دزفول و از طرف دیگر، گویا تا سایت باستانی جندی‌شاپور در ۲۰ کیلومتری شهر امتداد داشته است. از این رشته‌ها گویا ۷ رشته در دزفول وجود داشته، با ده‌ها سربطاق و صدها چاه که هم هوا را خنک می‌کرده، هم حرکت آب را تنظیم می‌کرده است.

سپس راهی بیمارستان زیرزمینیِ دزفول که در سال ۶۵ در بحبوحه‌ی جنگ، در عمق ۱۰متری زیرزمین، با استحکامات بتنیِ مقاوم در برابر موشک و راکت و در مساحتی ۵هزارمتری ساخته شده بود، شدیم. این بیمارستان که از افتخارات مهندسی و پزشکی کشور است، در زمان خودش به مجروحان جنگ و همه‌ی بیماران شهر در همه‌ی زمینه‌های پزشکی، خدمات می‌داده است. در سال‌های اخیر در جوار آن، بیمارستان ۴۰۰ تختخوابی‌ای احداث شده که البته هنوز افتتاح نشده است.

برنامه‌ی بعدیِ ما اقامه‌ی نماز مغرب و عشا در حسینیه‌ی باشکوه ثارالله بود که در سال‌های اخیر به همت سردار رشید و دیگران و با تجهیزات کامل صوتی و تصویری بنا شده است. پس از نماز، از موزه و مرکز فرهنگی دفاع مقدس در مجاورت حسینیه بازدید کردیم و با توضیحات جانباز سرافراز، جناب جولائی، در جریان اَسناد رشادت‌های افتخارآمیز مردم دزفول که به عنوان پایتخت مقاومت ایران، رسمیت یافته، قرار گرفتیم. دزفول قهرمان در طول جنگ تحمیلی زخم  ۱۷۶ موشک، ۲۵۰۰ توپ و ۳۳۱ راکت هواپیما را به جان خرید، اما هرگز تسلیم نشد و مردمانش نه تنها شهر را ترک نکردند، که به رغم ازدست‌دادن۱۹۰۰۰ باب مغازه و واحد مسکونی، در همان ایام جنگ، ساختمان‌های تخریب شده را از نو بنا کردند.  

صبح پنجشنبه، بامدادان راهی سایت باستان‌شناسیِ جندی‌شاپور شدیم که بنابه تشخیص کارشناسان، در نقطه‌ای در ۱۸ کیلومتری دزفول، در مزارع و تپه‌های روستای شاه‌آباد(مدفن یعقوب لیث) تشخیص داده شده و مورد کاوش‌های باستان‌شناسانه قرار گرفته است. جندی‌شاپور را به مناسبت تاریخ فلسفه و رونق علمی‌ای که در سده‌های نخستین اسلامی داشته و از مراکز انتقال منطق، طب و نجوم به جهان اسلام در قرن دوم هجری بوده، می‌شناسیم و صدالبته پیشینه‌ی آن به دوران شاپور اول ساسانی برمی‌گردد و شاید یکی از مهمترین رویدادهایش کوچ ۷ فیلسوف نامدار یونانی(داماسکیوس و شاگردانش)در ۵۲۹ میلادی، پس از بسته‌شدن مدرسه‌ی نوافلاطونیِ آتن توسط ژوستینین، به این مرکز علمی در زمان خسرو انوشیروان باشد.

بازدیدی هم از بقعه‌ی آباد یعقوب ليث صفاری، مؤسس سلسله‌ی صفاریان در قرن سوم داشتیم که پس از رونق کارش در ایران، به قصد قلع‌وقمع عباسیان راهی عراق شد و گرفتار حیلت‌های عباسیان شد و شکستی سنگین را متحمل شد. وی در راهِ برگشت، در جندی‌شاپور بیمار شد و در همان‌جا درگذشت و به خاک سپرده شد.

بعد از این سیر تاریخی، خود را به سرعت به محل برگزاری هم‌اندیشیِ مطالعات فرق شیعی در سالن همایش‌های دانشگاه جندی‌شاپور دزفول رساندیم.

این نشست که به همت امام جمعه‌ی محترم و به مناسبت سفر استادان و دانشجویان فرق تشیع طراحی شده بود، به مناسبت حضور سفیر یمن در ایران و هيئت همراه، در کنار بررسی ضرورت مطالعات شیعی، محور جدیدی پیدا کرد: امضای تفاهم‌نامه‌ی خواهرخواندگیِ صعده(مرکز تاریخی و اصلیِ زیدیه‌ی یمن در شمال آن کشور)و دزفول، به عنوان دو نمادِ مقاومت اسلامی.

در این نشست، بعد از سخنان امام جمعه‌ی محترم به فارسی و عربی، بنده و دکتر سيدوکیلی بحث خودمان را ارائه کردیم. سخنرانان ویژه‌ی این نشست، یکی سردار شاهوارپور، فرماندهی سپاه ولیعصر علیه السلام و دیگری، سفیر یمن در ایران، جناب ابراهیم دیلمی بودند. سردار شاهوارپور با اشاره به موضع خوزستان در حمایت از مظلوم و مقابله با ظالم، ایستادگی این سرزمین در کنار مردم یمن را تداوم همان موضع دانست. سفیر یمن نیز از ایران به‌عنوان تنها حامیِ مردم مظلوم یمن یاد و تجلیل کرد. بنده در عرایضم، از ضرورت و فوائد مطالعات فرق شیعه، سخن گفتم و جناب سیدوکیلی از گفتمانِ فرق پژوهی. بنده و جناب غفوری نژاد مصاحبه‌ای هم به زبان عربی با شبکه‌ی ماهواره‌ای و  عرب زبانِ الأهواز انجام دادیم.

پس از پایان نشست، برای صرف ناهار، راهی سدّ عظیم دز شدیم و پس از صرف ناهار، به‌ اتفاق دیگر مهمانانِ نشست و ازجمله، هیئت یمنی، از تاج سد و توربین‌های تولید برق آن بازدید کردیم و شنوای سخنان روشنگر مدیرعامل سد و نیروگاه، جناب مهندس رئوفی شدیم.

ارتفاع بلندِ این سدّ قوسی، دریچه‌های عظیم تخلیه‌ی آب آن(که در سیل ۹۸ به تشخيص مدیر عامل باز، و مانع شکست سد شدند و هر کدام ۳هزار متر مکعب در ثانیه، ظرفیت تخلیه دارند)، ارتفاعات عظیم اطراف سد که با تمهیداتی مانع ریزش آن‌ها شده اند، دکل‌های عظیم انتقال برق، رودخانه‌ی پس از سد، توربین‌ها و ژنراتورهای عظیم تولید ۵۰۰ مگاوات برق و حتی کوه های اطراف سد که زیستگاه وپناهگاه دسته‌های بز کوهی بودند، همه از جمله، شگفتی‌های این سد هستند که بیش از پنج دهه پیش توسط شرکتی چندملیتی ساخته شده است. این سد غیر از سد تنظیمی دزفول است که روز چهارشنبه، از آن بازدید کردیم.

بعد از سدّگردی، راهی گلزار شهدای دزفول شدیم و فاتحه‌هایی نثار ارواح شهدای دزفول و نیز عالمان مدفون در آنجا، ازجمله، آیت‌الله قاضی دزفولی که بقعه‌ای خاصِ خود دارد و نیز مزار مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ عباس مخبر دزفولی، پدر معاون اول رئیس جمهور نمودیم. زیارت ویژه‌ای هم از آرامگاه شهید سید هبت‌الله قاضی دزفولی، برادر امام جمعه و نیز مدفن اعضای جدامانده و پیداشده‌ی شهدای دزفول در بمباران‌ها و موشکباران‌های زمان جنگ داشتیم. دزفول پایگاه ۲۶۰۰ شهید است که ۷۶۰ نفرشان در موشک‌بارانِ صدامیان به شهادت رسیدند.

بعد از زیارت شهدا و نیز بازدید از پل تاریخیِ دزفول که گویا نام این شهر برگرفته از همین پل با قدمت ساسانی است، به سمت مصلای دزفول که از یادمان‌های دوران جنگ است(و نمازجمعه‌ها و پذیرایی‌های هفتگی‌اش از هزاران رزمنده، زبان‌زد است و من خود خاطره‌ای از حضور در آن  در زمان جنگ دارم)، حرکت کردیم. امام جمعه‌ی فعلی برای حفظ و ارتقای این میراث، اقدامات زیاد عمرانی و فرهنگی‌ای در این مجموعه، انجام داده، ازجمله،تأسیس حوزه‌ی خواهران و راه‌اندازی مرکز و سطح سه‌ی مهدویت.

بعد از اقامه‌ی نماز مغرب و عشا، در نشستی دیگر با حضور روحانیون دزفول شرکت کردیم و از سخنرانی جناب دکتر غفوری نژاد بهره بردیم. پس از صرف شام در دفتر امام جمعه، پس از یکروزِ پربرنامه، راهی اقامتگاه شدیم.

صبح جمعه را به شوش اختصاص دادیم. زیارت مرقد دانیال نبی و بازدید از قلعه و موزه‌ی شوش برنامه‌های اصلیِ ما در شوش بودند. با حسن استقبال امام جمعه‌ی محترم و خوش‌سیرتِ شوش، حجت‌الاسلام والمسلمین علیزاده که از درسخوانده‌های دانشگاه ادیان و مذاهب هستند و نیز دیگر مقامات شوش، ساعات خوبی را همراه با هیئت یمنی در این شهر باستانی و زیارتی سپری کردیم. توفیق زیارت قبر اصلیِ دانیال نبی که در سرداب، و محاط به آب است و نیز بازدید از آثار تاریخیِ موزه‌ی شوش، متعلق به دوره‌های مختلف تاریخی از برنامه‌های خوبِ شوشگردیِ ما بود. طبعا چون می‌باید هر چه زودتر به نمازجمعه‌ی دزفول  می‌رسیدیم، نتوانستیم قلعه‌ی شوش را که فرانسوی‌ها با استفاده از مصالح آثار باستانی شوش ساخته بودند و نزدیک به یک قرن، در تملکشان بود  ببینیم.

در مسیر بازگشت در ۵ کیلومتری دزفول، مرقد محمد بن جعفر طیار، برادرزاده‌ی امام علی علیه‌ السلام را که بعد از فوت خلیفه ی دوم، با ام کلثوم، دختر امیرمؤمنان ازدواج کرد، زیارت کردیم. او در حملات سپاهیان عمربن خطاب به ایران و در واقعه‌ی نبرد شوشتر حضور داشته است. برخی درگذشت وی را به زخمی شدن او در این نبرد ربط می‌دهند و برخی مثل مرحوم شوشتری صاحب قاموس الرجال، درگذشت وی را (به دلیل ازدواج با بیوه‌ی خلیفه‌ی دوم)، بعدتر می‌دانند.

آخرین برنامه‌ی اردوی سه‌ روزه‌ی ما شرکت در نماز جمعه‌ی باشکوه دزفول به امامت حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمدعلی قاضی دزفولی بود که در محل مصلی و با حضور چشمگیر نمازگزاران از طبقات و نسل‌های مختلف برگزار شد. رونق این نماز جمعه در روزگار کم‌رونقیِ نمازهای جمعه، نشان دهنده‌ی عمق ایمانیِ مردم دزفول و حسن مردم‌داری امام جمعه ی محترم است. بين دو نماز، کنسول سفارت یمن سخنانی را ارائه کرد که متأسفانه از ترجمه‌ی مناسبی برخوردار نشد.

صرف ناهار در دفتر امام جمعه، به واقع، موعد وداع ما با امام جمعه‌ی محترم و شهر پرآوازه ی دزفول بود. دوست داشتم دیداری هم با برخی نخبگان نواندیش دزفولی با وساطت رفیق شفیقمان دکتر صادق‌نیا داشته باشم که مقدور نشد. همچنین جویای نشستی با مشایخ ذهبیه در این شهر بودیم که این برنامه نیز جور نشد. دیدار از خانه‌ی تاریخیِ شیخ اعظم انصاری و دیدار با نوادگان ایشان، موسوم به سبط الشیخ نیز  به فرصتی دیگر موکول شد.

سرانجام، با حرکت به سوی ایستگاه راه‌آهن در اندیمشک، سفر فشرده و تابستانیمان به دزفول، شهر باستانی و پایتخت مقاومت ایران پایان پذیرفت، اما آنچه ماند، خاطراتی است دل انگیز و ماندگار از طبیعت جذاب، تاریخ درخشان و مردمان خون‌گرم دزفول و اینها همه به لطف و میزبانی امام جمعه ی محترم و انجمن علمی فرق تشیع دانشگاه ادیان و مذاهب(و مدیر آن حجت الاسلام محسن کاشانی) حاصل آمد.

 مزید توفیقات امام جمعه‌ی محترم را در مدیریت و مدارای دینی و معنویِ دزفول از خدای بزرگ می‌خواهم و آخرین سخنم همان سخن همیشه مکرر و مغفول مانده است: خوزستان قهرمان با همه‌ی شهرها و آبادی‌هایش و از جمله، دزفول قهرمان، نه فقط به‌خاطر نقش‌آفرینیِ جاودانه‌اش در دفاع مقدس، بلکه همچنین به دلیل این‌ همه نقش‌های سترگ تاریخی، منابع سرشار طبیعی، توانمندی‌های انسانی ، مفاخر پرافتخار، تنوعِ سازنده‌ی قومی و زبانی و نیز انواع جاذبه‌های گردشگری‌اش، بیش از اینها شایسته‌ی التفات است. خوزستان استانی است که با تکیه بر ظرفیت‌هایش و بس، می‌تواند هم خودش را به ترازی بالاتر از آن‌سونشین‌های خلیج فارس برساند، هم مایه‌ی رونق و آبادانیِ ایران نیز بشود، اگر ما همت کنیم و دستکم، مانع نشویم.

و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمين