ارتباط علم و دین در عصر تکثر آگاهی: پژوهشی در باب ربط و نسبت بحران معنا با عقلانیت

نویسنده:
حمید طالب
سطح:
دکتری

به گزارش روابط عمومی دانشگاه، دوشنبه 31 اردیبهشت‌ماه 1397 جلسه دفاع از رساله دکتری دانشجو حمید طالب با حضور دکتر ابوالقاسم فنایی به عنوان استاد راهنما، آقایان دکتر باقر طالبی دارابی و دکتر مهدی لکزایی به عنوان استادان مشاور و آقایان دکتر بیژن عبدالکریمی، دکتر حسن محدثی و دکتر نعیمه پورمحمدی به عنوان استادان داور در سالن امام موسی صدر برگزار شد.

 

در چکیده این رساله آمده است:

رشد و گسترش علوم تجربی در عصر حاضر موفقیت‌های چشمگیری را در شناخت ما از جهان و انسان ایجاد کرده است. اما تأثیر این رشد و گسترش کمی و کیفی به قلمرو این علوم محدود نمانده، بلکه اندک اندک به پیدایش یک «آگاهی جدید» از کل هستی انجامیده است. عرض اندام جدی این آگاهی جدید که «طبیعت‌گرا»ست، جایگاه دین در شناخت و تبیین جهان، انسان و معرفت را با چالش مواجه ساخته و تکثر آگاهی را موجب شده است. تکثر آگاهی که در اثر رقابت منابع یا روشهای شناخت طبیعی و فراطبیعی پدید آمده به شکلی عمیق بر ویژگی‌های وجودی انسان مدرن همچون آگاهی، «هویت» و «خود»، اثر گذاشته و باعث دوپارگی و گسست در آنها شده است. «بحران معنا»، یا مشکل در آگاهی انسان نسبت به معنای زندگی، حاصل همین تکثر آگاهی و گسست هویت در عصر مدرن است. این پژوهش می‌کوشد بر مبنای چنین تبیینی از بحران معنا به این پرسش پاسخ دهد که «کدام تلقی از عقلانیت می‌تواند، تکثر آگاهی و در نتیجه بحران معنا را به نحوی شایسته حل کند؟».

در راستای پاسخ‌گویی به این پرسش، قابلیت سه صورتبندی مختلف از عقلانیت برای حل بحران معنا در عصر حاضر سنجیده شده است. این سه صورت‌بندی عبارتند از: «عقلانیت مبناگرا»، «عقلانیت نامبناگرا» و «عقلانیت پسامبناگرا». در عقلانیت مبناگرا آگاهی علمی و آگاهی دینی در دو سطح متمایز معرفتشناختی در تعارض با یکدیگر تصویر میشوند و تعامل میان علم و دین امکان‌ناپذیر می‌گردد. از سوی دیگر، عقلانیت نامبناگرا به نوعی «نسبیتگرایی معرفتشناختی» میانجامد که در چارچوب آن امکان ارزیابی و ارتباط میان علم و دین منتفی می‌شود. بدین ترتیب، این دو طرز تلقی از عقلانیت هیچ راه حلی برای بحران معنا به دست نمی‌دهند. مدعای اصلی این پژوهش که در این رساله می‌کوشیم درستی آن را نشان دهیم این است که برای حل شایسته بحران معنا، به تلقی جدیدی از عقلانیت نیاز داریم که می‌توان آن را «عقلانیت پسامبناگرا» نامید. این عقلانیت راهی است میان عقلانیت مبناگرا و عقلانیت نامبناگرا. این عقلانیت امکان برقراری دیالوگ میان دین و علم را فراهم می‌کند، و از این رهگذر راهی برای حل بحران معنا به دست می‌دهد.