با سخنرانی دکتر مهراب صادق نیا

دومین نشست در باب علم و روش برگزار شد

تاریخ انتشار:

دومین نشست از سلسله نشست‌های «علم و روش» با عنوان «پارادایم‌های روش‌شناسی علم» با سخنرانی حجت‌الاسلام دکتر مهراب صادق‌نیا برگزار شد.

حجت‌الاسلام دکتر صادق‌نیا در ابتدای این نشست گفت: توجه به مقوله پارادایم‌های روش تحقیق دست‌کم این نکته را روشن می‌کند که روش تحقیق به لحاظ ادبیات نه آن است که انگاشته می‌شود. یعنی ادبیاتش این نیست چون معمولاً بعضی به ذهن‌شان می‌رسد که روش‌شناسی یعنی روش فیش‌برداری، جمع‌آوری اطلاعات یا تحلیل اطلاعات. روش برای علم یک خصلت ذاتی است نه یک امر تزئینی. شما یا به آگاهی که رسیدید روش‌مند است که به آن علم می گویند و اگر روشمند نباشد به آن علم نمی‌گویند.

وی سپس در ادامه به تعریف پارادایم پرداخت و گفت: برای پارادایم تعاریف مختلفی گفته شده است. وقتی می‌گوییم پارادایم، یعنی موضع جهان‌بینی محقق است، جهان را چگونه می‌نگرد. به این معنا که آن‌چه را تحقیق می‌کند، چگونه می پندارد. گاهی منظور موضع معرفت‌شناختی است به این بیان که آگاهی از جهان را چطور تصور می‌کند. آیا به یک دوالیزم معرفتی قائل است یا نه. سوم باورداشت مشترک در یک حوزه پژوهشی است، به این معنا که انبوهی متراکم از آگاهی‌ها نسبت به چیزی داریم و باورداشت مشترک را نقطه آغازی برای یک تحقیق دیگر قرار می‌دهیم. گاهی هم پارادایم به معنای مدل و الگو مد نظر است. به این معنا که الگویی که می‌خواهیم بر اساس آن واقعیت را بررسی و مطالعه کنیم.

وقتی می‌خواهم درباره یک موضوع تحقیق کنم باید به سه سؤال اصلی جواب دهم. جوابم پارادایم یا الگوی حاکم بر تحقیق من است. بر این اساس سه سنخ الگو وجود دارد.

سنخ اول، سؤال‌های هستی‌شناسانه است. آن واقعیتی که من تحقیق می‌کنم، ماهیتش چیست؟ ثابت یا سیال است؟ وجود خارجی دارد یا ذهنی است.

سنخ دوم سؤال‌های معرفت‌شناختی است. یعنی ماهیت و رابطه بین شناسا و شناخته چیست. مورد تحقیق من چه نسبتی با محقق برقرار می‌کند. آیا به علقه‌ها و تفسیر من وابسته است یا یک حقیقتی است جدای از تفسیر من از واقعیتی که در ذهنم جریان دارد.

سنخ سوم روشش برای یافتن و شناسایی پدیده‌هایی که باور دارد می‌توان آن را شناخت چیست. با چه روشی می‌خواهد پدیده‌ای را که فکر می‌کند قابل شناسایی است بشناسد.

به پاسخ این سه سؤال، پارادایم می‌گویند.

عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در ادامه افزود: تحولات پارادایمی حوزه‌های علم همواره دغدغه‌های علمی نداشته‌اند. یک نگاه بدبینانه در نزد انتقادی‌ها وجود دارد و آن این که این تحولات پارادایمی نوعی اسلحه بوده در دست قدرت برای این که مردم را کنترل کند، و هر از گاهی پارادایمی را بر پارادایمی دیگر برتری می‌داده‌اند.

وی سپس به بررسی پارادایم اثبات‌گرایانه پرداخت و گفت: به لحاظ تاریخی اگر پارادایم‌ها را بررسی کنیم، نخستین پارادایم، اثبات‌گرایانه است. به لحاظ هستی‌شناسی به این پارادایم می‌گویند عینی‌گرا. خصلت اول این پارادایم این است که واقعیت به خودی خود و مستقل از ذهن من وجود دارد، چه آن را کشف کنم یا نکنم. ادعای دوم‌شان این است که واقعیت به همان شکلی که هست، قابل فهم است. این پارادایم بر ادعای فقدان علاقه استوار است.

این پارادایم می‌گوید بشر همان‌طور که رشد می‌کند، متوجه می‌شود که تفاوتی میان تمایلات و افکار و خواسته‌های او با واقعیت بیرونی وجود دارد. به لحاظ معرفت‌شناسی نظریه درست در پارادایم پوزتیویستی اولاً وجود دارد یعنی نظریه یا درست است یا نادرست. و نظریه درست نظریه‌ای است که کپی شده واقعیت باشد و یک نسبت بین معرفت و واقعیت باید وجود داشته باشد. بعد از مدتی این پارادایم با یک چالش رو به رو شد. اشکالی که وارد شد، این بود که به آن خطاانگاری واقعیت گفتند.

صادق‌نیا در خصوص پارادایم پسااثبات‌گرایی گفت:‌ پارادایم دیگر، پسااثبات‌گرایی است که عین پارادایم اثبات‌گرایانه است اما به لحاظ روش‌شناسی به جای اثبات، ابطال خلف آن چیزی را که می‌خواست اثبات کند، می‌کند.

بر این اساس، بعضی مشخصاً خطاانگاری را پارادایم پسااثبات‌گرایی می‌دانند و بعضی همه دیگر پارادایم‌ها را بخشی از پارادایم پسااثبات‌گرایی می‌دانند. همین پارادایم هم با دو اشکال مواجه شد.

اول این که تحقق این چگونه ثابت یا باطل می‌شود؟ مشکل دوم این که ضرورت ارتباط را از کجا می‌توانیم اثبات کنیم.

حجت‌الاسلام صادق‌نیا درباره پارادایم تکثیری گفت: بر این اساس گفتند نظریه نه اثبات می‌شود نه ابطال. این شعار یک پارادایم دیگر به وجود می‌آورد که می‌گوید هیچ نظریه‌ای اثبات نمی‌شود و هیچ نظریه ابطال نمی‌شود. به این پارادایم تکثیری می‌گویند. این‌ها می‌گویند علم مثل جمع‌آوری قارچ است نه گیلاس. یعنی قارچ‌ها را بخش‌بندی می‌کنند به بزرگ و ریز و متوسط. یعنی من از مفهوم درشت یا ریز یک تصور دارم و با همین عینک واقعیت را بررسی می‌کنم. محال است که بدون داشتن نظریه واقعیت بررسی شود. هستی خارج از ذهنیت ما وجود ندارد. ما یک ذهنیتی داریم که بر اساس آن هستی را بررسی می‌کنیم. توصیف فقط در صورتی ممکن است که توصیف کنندگان بتواند واقعیت را معنا، انتخاب و سطح‌بندی کنند.

این استاد دانشگاه ادیان و مذاهب در ادامه گفت: پارادایم دیگر نسبی‌گرایی یا برساختی است. دنیای مفاهیم انسان‌ها مثل اثر انگشت انسان‌ها متفاوت است. مجموعه مفاهیم هر شخص طور دیگر است. دنیا برای شما طوری متجلی می‌شود که برای من متجلی نمی‌شود. حتی ساده‌ترین مفاهیم مثل مفهوم زن و مرد. این‌ها برساخت جامعه است. به لحاظ هستی‌شناسی، نسبی‌گرا است و می‌گوید واقعیت‌ها در اشکال گوناگون بر ساخت امور تجربی و ماهیتاً محلی و خاص هستند و وابسته به محیطی که آن‌ها در آن شکل می‌گیرند، قابل فهم هستند. تنها راه حل رسیدن به واقعیت، تجربه واقعیت است. ما نمی‌توانیم چیزی بیشتر از آن‌چه احساسات و تجربیات ما به ما منتقل می‌کنند، بشناسیم. از نظر معرفت‌شناسی هم معرفت بر پایه مذاکره ذهنی شکل می‌گیرد نه دوالیسم. روش کار هم مشاهده، تعلیل و جدل است.

دکتر صادق‌نیا در بخش دوم این نشست، به سؤالات استادان و دانشجویان حاضر در جلسه پاسخ گفت.

گفتنی است این نشست از سوی دانشکده ادیان و مذاهب 13 اردیبهشت‌ماه 1394 در سالن کنفرانس شهید بهشتی برگزار شد.

مطالب مشابه