حجت الاسلام توانا مطرح کرد؛

حسن صباح ادعای امامت نداشت

تاریخ انتشار:

به گزارش روابط عمومی دانشگاه؛ چهارمین نشست از سلسله نشست‌های علمی "انجمن فِـرَق تشیع دانشگاه ادیان و مذاهب" روز چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ با عنوان "روند تأسیس دولت اسماعیلیان الموت"برگزار شد. این جلسه که در سالن شهید بهشتی در دانشگاه ادیان و مذاهب بر پا گردید، به یکی از بخش های مهم تاریخ "ایران شیعی" پرداخت. محقق برجسته اسماعیلیه حجت الاسلام و المسلمین دکتر «مرادعلی توانا» در این نشست، ارائه بحث انجام داد و دکتر «محمدعلی صالحی» دانش آموخته رشته فِرق تشیع دانشگاه ادیان و مذاهب، دبیری آن را بر عهده داشت.

الموت نام یک سرزمین بزرگ است

در این نشست حجت الاسلام والمسلمین دکتر مرادعلی توانا با طرح این سئوال که الموت کجاست؟ گفت: بعضی‌ها معمولاً فکر می‌کنند که الموت، نام یک قلعه است،اما الموت نام یک سرزمین بزرگ است که تا لوشان و منجیل ادامه داشت و این سرزمین از شمال، محصور به استان گیلان و مازندران، از جنوب قزوین و از غرب به استان البرز، و از جهت تقسیمات کشوری، امروز الموت جزء استان قزوین است.
وی با بیان این‌که نژاد مردم الموت، دیلمی است ادامه داد؛ گاها مشاهده می‌شود معنی الموت را به اشتباه به عنوان «آشیانه عقاب» معنا کرده‌اند. البته در آنجا عقاب هست، ولی الموت به این معنا نیست. بلکه در گفتار یکی از امرای آل بویه به معنی «عقاب آموخت» آمد و روی آن باقی ماند.

حکومت حسن صباح تمام مؤلفه های یک حکومت را دارا بود

حجت الاسلام والمسلمین تواناد اضافه کرد؛ برخی در این مورد که آیا تعبیر «دولت الموت» درست است؟ تردید کرده‌اند، اما به نظر من، حکومت «حسن صباح» تمام مؤلفه های یک حکومت را دارا بود، برای این‌که حاکم داشت،پیرو داشت،قوانین و مقررات داشت،فلسفه سیاسی داشت و شهروندانی داشت  لذا عنوان دولت الموت برای تشکیلاتی که از اواسط قرن پنجم تا سال ۶۵۴ در آن منطقه وجود داشت (۱۷۱ سال) صحیح است.
این استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد؛ در مورد پیشینه دولت الموت باید گفت که این پیشینه به همان زمان پیامبر اکرم(ص) و بویژه واقعه غدیرخم برمی‌گردد. در آن عصر، پیامبر اکرم تکلیف حکومت را معلوم کردند اما برخی از امت، بنا بر عادت قبیلگی و نژادی، این امر را منحرف کردند که اوج آن را در دوران بنی امیه می بینیم.اما اقلیتی به نام «شیعه» آن انحراف را نپذیرفتند و بعد از امام سجاد (ع) جریانی پیدا شد که گفتند امام باید از نسل حضرت زهرا و علوی باشد. در دوران امام صادق (ع) هم گروه دیگری پیدا شدند که به امامت «محمد بن اسماعیل» معتقد شدند که بتدریج به یک جریان انقلابی تبدیل شدند و این جریان انقلابی به امپراتوری بزرگی تبدیل شدند که برای بنی عباس خوف انگیز بودند.وی افزود، پس از دوران امامت و حکومت «المستنصر» که ۶۰ سال طول کشید، در جانشین او اختلاف شد.در این میان «حسن صباح» به امامت «نزار» معتقد شد و از دربار فاطمی رانده شد. وی به ایران آمد، در حالی که اسماعیلیه در ایران، داعی و زمینه داشت. حسن صباح که مذهب اثناعشری داشت اسماعیلی شد.

خواجه نصیر طوسی از مهمترین شخصیت‌های ساکن در الموت بود

دکتر توانا گفت: برخی او را با «خواجه نظام الملک» و «عمر خیام» همکلاسی و هم دوره می‌دانند ولی برخی هم تشکیک کرده‌اند. اخیرا در کتاب "حبیب السیر" مطلبی از خواجه نظام الملک دیدم که خودش می‌گوید من شاگرد امام «موفق نیشابوری» بودم و حسن صباح و عمر خیام هم  به آن درس می‌آمدند و بعد از درس  با وجود اینکه سن آنها کمتر بود  مباحثه می‌کردیم.پس به نظر من داستان سه یار دبستانی استبعاد ندارد.
این استاد بیان کرد؛ دو ماجرا باعث دوری صباح از سلجوقیان شد، ماجرای اول: «ملکشاه سلجوقی» از نظام الملک میخواهد که بودجه مملکتی را تنظیم کند. خواجه دو سال فرصت می‌خواهد.حسن صباح که در جمع حاضر بوده می‌گوید من در دو هفته (یا چهل روز) تنظیم می‌کنم.شاه قبول می‌کند و حسن این کار را به شکل شبانه روزی انجام می‌دهد.خواجه از این کار به هراس می‌افتد لذا توطئه می‌کند و دفتری که حسن در آن بودجه را تنظیم کرده بود را به دست می‌آورد و صفحات را پس و پیش می‌کند. بر اثر این تشتت ساختگی، در روز موعود، حسن نمی‌تواند بودجه و آمار و ارقام را ارائه دهد. خواجه از این فرصت استفاده می‌کند و می‌گوید: کاری که عقلا در دو سال انجام می‌دهند، دیوانه‌هایی در دو هفته انجام می‌دهند! و قضیه دوم این‌که: گفتند دو نفر شتردار از اصفهان می‌خواهند به حلب بروند و سنگ مرمر بیاورند ،ملکشاه می‌گوید برای ما هم ۵۰۰ من سنگ بیاورید. آنها می‌خواستند برای خود ۱۰۰۰ من بیاورند، پس در مجموع ۱۵۰۰ من آوردند.شاه گفت ۱۰۰۰ دینار به عنوان کرایه به آنها بدهید.خواجه برای هر شتر ۱۰۰ دینار قرار داد. حسن صباح به گوش ملکشاه سلجوقی رساند که به کسی که چهار شتر دارد ۴۰۰ دینار دادند که زیادی دادند و به کسی که شش شتر دارد کم دادند و شاه مدیون اوست!شاه حسن را خواست و توضیح خواست.او می‌گوید هر کدام از اینها برای خود ۵۰۰ من سنگ آوردند؛ اما آن که چهار شتر داشت، ۱۰۰ من سنگ برای شاه آورد و آن که شش شتر داشت ۴۰۰ من برای شاه آورد.ملکشاه می‌بیند که حرف او درست است.از این به بعد، هم حسن از نظام الملک هراسان بود و هم خواجه از او.تا اینکه حسن صباح فرار کرد و به "اشکور" و سپس به "اندژ" و سرانجام وارد الموت شد.
وی در مورد شخصیت‌های مهم ساکن در الموت گفت: «خواجه نصیر طوسی» از مهمترین شخصیت‌های ساکن در الموت بود که به مدت ۲۳ سال در این دولت حضور داشت و دانشمندان دیگری از اهل سنت و یهودیان نیز در سایه دولت الموت حضور داشتند.

در حال حاضر، همه مردم الموت شیعه اثناعشری هستند

استاد توانا خاطر نشان کرد؛ حسن صباح ادعای امامت نداشت، بلکه می‌گفت که این حکومت باید به «امام مستور» تحویل داده شود و الموت جایی بود که اسلام در آنجا، از ابتدا به صورت "اسلام شیعی" وارد شد. و اسلام با زیدیان وارد این منطقه شد و سپس اسماعیلیان آمدند و در حال حاضر، همه مردم الموت "شیعه اثناعشری" هستند و هیچ شخصی که مدعی اسماعیلی بودن یا زیدی بودن باشد در آنجا وجود ندارد.البته برخی افراد، مراسمی شبیه اسماعیلیان دارند.

حسن صباح یک شخصیت با هوش، مدیر و مدبر بود

حجت الاسلام والمسلمین توانا بیان کرد؛ مردم این منطقه، از گذشته‌های دور "سلحشور" بودند و هیچگاه سرسپرده حکومت‌ها، حتی حکومت های قدرتمندی مثل هخامنشیان  نبودند. لذا حکومت‌ها که در سیطره بر آنها موفق نمی‌شدند، آنها را "وحشی" خطاب می‌کردند! حسن صباح یک شخصیت با هوش، مدیر و مدبر بود و حوادث آینده را می‌توانست حدس بزند و پشت پرده مسایل را درک می‌کرد و به تعبیر امروز یک "استراتژیست بزرگ" بود.عالم به علوم فقه، کلام، جغرافیا، هیأت، نجوم و … بود. غیر از فارسی و عربی، به زبان‌های یونانی و عبری هم مسلط بود‌‌.با فنون نظامی آشنایی کامل داشت.در عین حال، یک شخصیت زاهد و کاریزماتیک داشت و مجموع این شرایط موجب شد که عده‌ای "فدایی واقعی" او بشوند.

 

مطالب مشابه