به گزارش روابط عمومی دانشگاه، به همت پژوهشگاه ادیان و مذاهب کرسی علمی ـ ترویجی «پربسامدی و آتوریته دینی» با حضور و سخنرانی دکتر بهروز حدادی و دکتر یوسف دانشور نیلو در دانشگاه ادیان و مذاهب برگزار شد.
در این جلسه دکتر بهروز حدادی با اشاره به اینکه در پانصد سال اخیر و از هنگام شروع رفرماسیون در قرن شانزدهم، بزرگترین بحرانی که تفکر دینی غرب بهویژه در مسیحیت با آن مواجه بوده، بحران مرجعیت و آتوریته دینی بوده است گفت: از زمانی که مارتین لوتر، رهبر و پدر جنبش پروتستانی، اساس الهیات را کتاب مقدس و کلام خدا دانست و الهیات را از بند متافیزیک یونانی رها کرد، بحث و جدلها به شکل تازهای آغاز شد. به باور آنها، کتاب مقدس به تنهایی آتوریته دینی دارد و دیگر هیچ. کمی بعدتر، در دوره مدرن چرخش دیگری اتفاق افتاد و عقل خودبنیاد و راسیونالیسم معیار قرار گرفت و به معیارهای عقلی، مرجعیتِ کامل داده شد. در دوره پُست مدرن بار دیگر همه این معیارها دچار تردید شدند.
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب ادامه داد: مطالب فوق بیشتر از نگاه برون دینی و تا حدی سکولار است ولی در نگاه درون دینی، چهار منبع برای حجیت(کتاب، سنت، عقل و اجماع) در اسلام مطرح است و در مسیحیت نیز اجماع جای خود را به تجربه دینی میدهد، هرچند در فرقه ها و جریانهای مختلف تاکید بر یکی از این چهار منبع آتوریته بیشتر باشد و هر فرقه بر یک عنصر تاکید خاصی داشته باشد. در یهودیت نیز منابع آتوریته و حجیت دینی تقریباً مانند اسلام است.
نکته مهم اینکه در قرن بیستم آدولف هارناک، الهیدان آلمانی و پدر علم تاریخ ادیان، با نگاه نقد تاریخی، بحثهای مهمی را در کتاب تاریخ باورها، و کتاب مسیحیت چیست؟ مطرح کرد و اظهار داشت آنچه در الهیات مسیحی معتبر دانسته میشود محصول تفکر هلنی (یونانی) است نه میراث عیسی مسیح و انجیل. وی به طور خاص موضوع مهم تجسد را مطرح کرد که اندیشهای بیرونی است، نه اندیشه اصیل مسیحی. وی مارتین لوتر را این جهت تحسین میکرد که دست متافیزیک و مابعدالطبیعه را از دامن الهیات کوتاه کرد. از سوی دیگر، «جنبش نقادی کتاب مقدس» با بیطرفی و به شکلی علمی، کتاب مقدس یهودی مسیحی را به نقد کشید و نشان داد که دیدگاه سنتی با انبوهی از اشکالات و اشتباهاتِ مسلم روبهروست و در نهایت نتیجه گرفت که کتاب مقدس بر خلاف ادعای رایج، نه کلام خدا، بلکه محصول و دستپخت انسانهایی است که دانش محدودی داشته و مرتکب اشتباهات مختلفی شدهاند. از حدود دهه 1960 میلادی، «جنبش تاریخ دگما» نیز انتقادات دیگری را مطرح و تاکید کرد، وقتی میتوان کتاب مقدس را مورد نقد و واکاوی قرار داد، میتوان به دگماها، یا همان اعتقادات جزمی و آموزهها نیز نگاه منتقدانه کرد و به این سوال پاسخ داد که چگونه برخی آموزهها شکل گرفته و به ستونهای الهیات مسیحی تبدیل شدند؟
دکتر حدادی افزود: امروزه ما همچنان در بحران آتوریته دینی قرار داریم. در عصری که شاید بسیاری از دلایل درون دینی در گذشت زمان مفقود شده، میتوان به عنوان یک مبنا گفت که اگر باور و آموزهای دینی یا ارزشی از ارزشهای اخلاقی یا هر عملی که مصداقی از شعائر و مناسک دینی است و امروزه واجد اهمیت بسیاری دانسته میشود، باید بازتابی در هسته و سنت اولیه همان دین داشته باشد. برای مثال، توحید و تثلیث در اسلام و مسیحیت جنبه بنیادین دارند و هر چیزی دارای جنبه بنیادین در دین باشد باید در کانون و هسته اولیه نیز به آن بها داده شود.
وی ادامه داد: در مورد توحید در اسلام وضعیت عادی است، زیرا به قول بعضی از محققان، قران کریم در هزار با به شکلهای مختلف بر آن تاکید کرده است و شعار پیامبر هم توحید بود. حال سوال اینجاست که چرا در خصوص تثلیث این بسامد را در منابع مسیحی نمیبینیم و مسئله تثلیث در هسته اولیه و کتاب مقدس، چندان به شکل صریح و ضمنی بدان پرداخته نشده است؟ این موضوع و این معیار درباره آموزههای دیگر و نیز ارزشها و شعائر دینی و غیره نیز مطرح است. پس باید میان هر ادعای خاص و دلیل آن تناسب باشد و اگر موضوعی بسیار مهم باشد، باید در منابع معتبر اولیه به قدر کافی به آن پرداخته شده باشد و از باب قیاس مخالف، اگر چنین نباشد میتوان در اصالت یک ادعا تردید کرد و مدعا را به احتمال، محصول عوامل بیرونی و نیز رشد یافته در یک فرآیند تاریخی دانست که در این صورت، نمیتوان آن را از موضوعات اصلی و اساسی دانست.
در ادامه دکتر یوسف دانشور نیلو، دینپژوه و عضو هیئت علمی موسسه امام خمینی، بیان کرد: موضوع بحث امروز ما با چند بحث در تاریخ الهیات مسیحی ارتباط عمده دارد. یکی، بحث «تاریخ و ایمان» است. مصداق بارز این موضوع مسیحِ ایمان و عیسای تاریخی است. ابتدا باید این پرسش را مطرح کرد که مسیحیت بهعنوان یک دین تاریخی تا چه اندازه برای تبیین و استخراج آموزههای خود نیاز به تاریخ دارد؟ (البته منظور از تاریخ، تاریخی است که از همه پیشفرضهای الهیاتی مبرّاست). این بحث همچنان ادامه دارد و جریانهایی مانند تاریخ دگما، نهضت حیات مسیح، تا حدی نقد کتاب مقدس را بهوجود آوردند. همچنین این سوال نیز در بین مسیحیان مطرح شد که آیا ایمان میتواند منابع و آبشخورهای دیگری هم داشته باشد؟ البته میتواند متفاوت باشد، مانند دخالتهای کلیسا، تجربیات، شهودات، مکاشفات و … . اما این مسئله همچنان به صورت سؤال باقیمانده است و در پاسخ به آن مکاتب الهیاتی بسیاری بوجود آمدهاند.
وی افزود: جان هنری نیومن در نیمه قرن 19 مطرح کرد: «در مسیحیتی که ما وارث آنیم، درگیر هر دو مورد بسط و آموزه هستیم». نکتهای که مطرح شده از منظر یک مورخ سکولار این است که آیا الهیات به عنوان یک رشته آکادمیک مطرح است یا یک رشته درون دینی؟ این بحث باید در بستر الهیات تاریخی خود مطرح شود و اینگونه که بیان شده، انتزاعی است.
دکتر یوسف دانشور ادامه داد: نکته دیگر این است که آیا بسامد وقوع یک اندیشه در متن مقدس تابع اهمیت آن است یا عناصر و عوامل دیگری هم میتوانند در آن مداخله کنند؟ (که احتمالا بتوانند). به عنوان مثال اگر توحید ناب در زمان آدم مطرح شده (به آن نحوی که در زمان خاتم(ص) آمده)، اگر درک نمیشده از بین میرفته است، لذا این تعالیم به تدریج آمده است. در اینجا یک معنای Development documentary وجود دارد. همین موضوع را در مسیحیت میتوان بیان کرد که اینطور پاسخ دهند مسائلی که شما قصد پرداخت آن را دارید در آن زمان یا درک نمیشده و یا مقاومت میشده و حتی منفعتها و اغراض سیاسی هم دخالت داشتهاند.
وی گفت: نکته مهم اینجاست که مسئله فقط تثلیث مسیحی یا توحید اسلام نیست و آن را باید به عنوان یک اصل دین شناسانه مطرح کرد. ما بر چه اساسی میتوانیم پربسامدی یا کم بسامدی را واجد اهمیت بدانیم؟ ممکن است مسئلهای بسیار مهم بوده ولی آن زمان قابل طرح نبوده باشد و باید زمان میگذشته تا قابل فهم شود.
دکتر یوسف دانشور در جمع بندی مطالب خود افزود: آیا واقعا تاریخ الهیاتی که کاملا بیطرفانه باشد داریم یا خیر؟ آیا با تاریخ سکولار میتوان الهیات را پیش برد؟ البته به نظر ناقد محترم باید روی این سوال تأمل کرد. روایت الهیاتی از تاریخ سکولار، میتواند وجود داشته باشد و آنجا عقلانیت دین میتواند خود را بروز دهد، البته ممکن است کسانی عقلانیت سکولار را دست کم بدین معنا زیر سوال ببرند. این بحثها، ناظر به یک تعبیر آموزهای و به یک تعبیر معرفت شناختی و در ادامه فلسفی بوده است.