از غدیرباوری تا غدیرگستری

تاریخ انتشار:

از اختصاصات و بلکه افتخارات شیعیان اعتقادی، باورمندی به غدیر با همه‌ی جزئیات قطعی و همه‌ی دلالت‌های روشنِ آن است. واقعه‌ی غدیر به‌درستی، به سند و مستنَد تشیعِ “نصب‌محور” و “نص‌بنیاد” تبدیل شده است.

به گزارش روابط عمومی دانشگاه، حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر حمیدرضا شریعتمداری یادداشتی به شرح زیر در خصوص غدیر منتشر کرده است:

از اختصاصات و بلکه افتخارات شیعیان اعتقادی، باورمندی به غدیر با همه‌ی جزئیات قطعی و همه‌ی دلالت‌های روشنِ آن است. واقعه‌ی غدیر به‌درستی، به سند و مستنَد تشیعِ “نصب‌محور” و “نص‌بنیاد” تبدیل شده است. در میان کاربست‌های مختلف تشیع، آنچه ما بدان منتسب هستیم و بِدان از دیگر رویکردها و قرائت‌های اسلامی، متمایزیم، باور به امامت الهی است. امامتِ الهی، یعنی این منصب همچون نبوت، دینی و الهی است و تعیین صاحبان صلاحیتِ این منصب فقط و فقط در اختیار خداست و مردمان را در نصب و تعیین افراد صالح و واجد شرایط، دخل و دخالتی نیست. برای احراز این نصب، و تثبیت وجود یک نصِِّ بی‌حرف و حدیث، ماجرای غدیر خُمّ مهم‌ترین دلیل و گواه است. آیات قرآن و دیگر روایاتِ مورد استناد، هیچگاه در دلالت و صراحت به پایه‌ی روایتِ غدیر نمی‌رسند.

به‌رغم همداستانیِ همه‌ی شیعیانِ اعتقادی در غدیرباوری، در نحوه‌ی تعامل با غدیر و در بسط و نشرِ غدیرباوری، با رَویّه‌های گوناگونی روبه‌رو هستیم که از لحاظ رَوایی و کارآیی، یکسان نیستند: بسیاری واقعه‌ی غدیر را رویدادی کاملاً شیعی می‌دانند که باید برای تثبیت تشیع به عنوان مذهبی متمایز و برتر از دیگر مذاهب، مورد استناد و احتجاج قرار بگیرد و نکوداشتِ آن نیز باید کاملا رنگ‌وبوی شیعی داشته، به تقویت وضع و موضع شیعیان، و منکوب‌شدن مخالفان مذهبیِ شیعه بینجامد. در اینجا، تشیع شعائری و تشیع آموزه‌ای با همدیگر تلاقی می‌کنند.

بر اساس این نگاه و نگره، غدیر نُماد و هویت‌بخش شیعه است که باید در دو سطح توده‌ها و نخبگان، در دو قالب شعائری و آموزه‌ای، نقش تمیزبخشی و تمایزآفرینیِ خودش را ایفا کند.

اما اگر بپذیریم که:

۱. غدیر در ذات خودش یک رویداد اسلامی بوده که با هدف حفظ و تقویت انسجام امت اسلامی طراحی و اجرا شده است، درست مانند خودِ امامت که به تعبیر حضرات معصوم علیهم‌السلام، قرار بوده مایه‌ی نظم و سامان‌دهیِ امت، و نیز مصونیتی در برابر  تفرق باشد: و جَعَل طاعتَنا نظاماً للملة و إمامَتَنا أماناً للفرقة؛

۲. مرزبندی‌های مذهبیِ بعدی(وازجمله: تفرق به شیعه و سنی)، نه برخاسته از ذات امامت یا تشریع و تنصیب آن بود، و نه مطلوبِ امامانِ ما، که همواره به اختلاط با توده‌ی مسلمانان فرامی‌خواندند. تفرقِ مذهبی اتفاق ناخواسته و نابایسته‌ای بود که به‌نحوی ناگزیر، رخ داد. در این رویدادِ نامطلوب، عوامل مختلفی از درون جامعه‌ی شیعی و بیش‌تر، از سوی مخالفان و دشمنان شیعه، اثرگذار بودند، عواملی که دستِ سیاست و عواملی از این دست(فراتر از حقانیت و معرفت) در آن بسیار مشهود است؛

۳. ما امروزه با صدها میلیون مسلمانِ غیرشیعی روبه رو هستیم که گرچه به حکم سنی‌بودنشان، مدافعِ برداشت‌های حاکم و اقدامات حاکمانِ سده‌های نخستِ اسلامی هستند، اما پرواضح است که آنها نه مسئول یا متهمِ آن اتفاقات نخستین هستند و نه‌ می‌شود آنها را به صِرفِ حمایت از آنان، در شمار و درکنارِ آنان، محکوم‌ کرد. اساساً حمایت آنها از آن پیشینه و پیشینیان به‌خاطر مجموعه ارزش‌‌هایی است که درست یا نادرست، آن پیشینیان و آن رویدادهای پیشین را تحقق و تبلور آن ارزش‌ها می‌دانند. بنابراین، مخالفتِ ما با آنها باید به تطبیق‌های آنها، محدود شود و به خودِ آنها یا بسباری از ارزش‌های مقبولِ آنها معطوف نگردد؛

۴. هرقدر ما مرزبندی‌ها را غلیظ‌تر، سخت‌تر و غیرقابل‌قبول‌تر کنیم، به انسجام جبهه‌ی مقابل کمک، و راه را برای افراطی‌ها و مشتاقان واگرایی هموارتر کرده‌ایم. بپذیریم که تعصب نسبت به همه‌ی صحابه و رأی به حجیت قول صحابی یا مرجعیت‌دادن به سلف و نظریاتی دیگر از این قبیل، بسا تااندازه‌ای، واکنشی به برخی رفتارهای واگرایانه‌ی  ما باشد!

اگر این بندهای چهارگانه را بپذیریم، شاید بتوانیم برای مرزبانی یا گسترش باورهای شیعی و ازجمله، غدیر، راهی دیگر را بجوییم و بپوییم که ضمن تأمین اهداف مورد نظرِ رویکرد قبلی، از آفات آن به‌دور باشد. این راه را می‌توان تحت سه عنوان بازنمایی کرد:

۱. معرفی باورهای شیعی به‌دور از تغلیظ و تعریض: باورهای شیعی اگر قرار است جایی را در میان دیگران باز کند، حتما باید ایجابی و باورپذیر باشد و بیش از آنکه در پی نقد رقیب یا حتی پاسخ به شبهات او باشد، از تبیینی عالمانه برخوردار شود. انسانِ امروز دوست دارد، دیدگاه‌های گوناگون و ارجمله، دیدگاهِ ما را بشنود و آنگاه در مقایسه با دیگر بیان‌ها و تبیین‌ها به داوری بنشیند و بیانِ معقول‌تر تبیینِ واقع‌نمون‌تر یا راهگشاتر یا مستندتر را برگزیند.

بیان و تبیین سلبی و تعریضی سوء ظن را در بی‌طرف‌ها، و دشمنی را در آن‌طرف‌ها برمی‌انگیزد. شبهه‌محوری در مطالعات کلامی و مذهبى نیز غیر از آنکه بخش زیادی از توان عالمان دینی را به هدر می‌دهد، آنها را در موضع انفعالی قرار داده، کوشش ایشان را به‌جای ارائه‌‌ی فهم و تفسیرهای بهتر و مقبول‌تر از منظومه‌ی فکریِ خویش، به رفوکردن‌ها یا دفاع‌های به هرقیمتی، سوق می‌دهد؛

۲. پرهیز از روش‌های جدلی: روش‌های جدلی که صرفا درپی اِسکات(= به‌خاموشی‌کشاندن) یا افحامِ(= خاک‌کردن و به عجز واداشتنِ) خصم هستند و در مباحثات کلامی و منازعات مذهبی، کاربرد زیادی دارند، راه به جایی نمی‌برند، مگر آنکه اقناع( برانگیختنِ ظن تا آستانه‌ی اطمینان عادی) را مورد هدف قرار دهند. حتی در این‌صورت هم، چون از یقینیات بهره نمی‌گیرند و یقین را نمی‌جویند، باز هم انتخاب‌های موفقی نیستند، ولو با حسن نیت همراه باشند، زیرا تجربه‌های ممتد و متمادی نشان داده که این شیوه هیچگاه راه موفقی برای جذب دیگران نبوده است. منع‌های جدی از مراء و جدل در روایات ما نیز مؤید همین ناتمامیِ این روش و نیز پیامدهای سوء اخلاقیِ آن است. به‌خصوص، انسانِ امروز مایل است با خودِ حقیقت روبه‌رو شود و روش‌های حقیقت‌طلب را ترجیح می‌دهد. او می‌کوشد تا در حدّ مقدور، به‌ یقین تقرب بجوید؛

۳. تمرکز بیش‌تر بر اصلاح رفتارها و تحققِ برنامه‌ها : انسانِ امروز به دلیل مواجهه با فراوانیِ دیدگاه‌های مختلف که احیانا زرق و برق زیادی هم داشته‌اند، اما بعدها معلوم شده که موجه یا واقع‌نمون یا از روی صدق نبوده‌اند، و نیز به دلیل سیطره‌ی کمیت و مادیت، نظام‌های فکری‌ای را برمی‌گزیند که مواضعی آسان‌یاب‌تر، دست‌یافتنی‌تر، ناظر به واقع‌تر و دارای دستاوردهای ملموس‌تر باشند. از این رو، به حکم آیاتی چند از قرآن کریم که پس از اشاره به تکثر روش‌ها و راهکارها(شرعةو منهاج)، به‌جای دعوت به مواجهه‌ی نظری و فکری، به رقابت در کار نیک(فإستبقوا الخيرات)، فرامی‌خواند، جا دارد که مذاهب اسلامی از رقابت نظری، کمی فاصله بگیرند و به رقابت در عرصه‌ی عمل بر

سرِ اهداف عملی و تجربه‌های عینی، با همدیگر، همآوردی کنند. آنچه گفتیم،  محدود به انسانِ معاصر نیست. انسانِ تاریخ هم به عمل، بیش‌تر توجه می‌کرده، از این رو، در رواياتِ ما، به رغم آنکه گاه از دعوتِ دیگران به مذهب خویش، منع کرده‌اند(كُفّوا عن الناس)، گاهی به جذب مردمان تشویق کرده‌اند، اما از راه رفتارهای درست و به‌دست‌دادن الگوهای راستین و باورپذیر؛

هر یک از این بندهای سه‌گانه، جای بحث و بسط زیادی دارند، اما در اینجا به همین اندازه بسنده می‌کنیم و باز یادآور می‌شویم که ما همگی خواهان نشر حقیقت و بسط معرفتی هستیم که بدان، تعلق خاطر داریم، اما بدانیم که برای نیل به همین اهدافِ مذهبی نیز نباید ارزش‌ها و مقدسات دیگران را هدف بگیریم، نباید عواطف و احساساتشان را جریحه‌دار کنیم، نباید ترس از تغییر دین و مذهب را در

آنها زنده و فعال کنیم و در یک جمله، نباید وضع و موضع آنها را به چالش بکشیم، آنها را نگران، مضطرب و آشفته کنیم و آنها را در حالت بحرانی قرار دهیم، بلکه بهتر آن است که به‌جای چالش و گَزش، متاع خود را آمچنانکه است، عرضه کنیم و فروتنانه، درست‌ترین و مقبول‌ترین تفسیرهایمان از آن را به دست دهیم، آنگاه هدایت و راه‌یابیِ دیگران را به‌گونه‌ای که از درونِ آنها بجوشد و برآید، به انتظار بنشینیم و به‌واقع، به خدای بزرگ بسپاریم که هدایت فقط در دستِ او، و صنع اراده‌ی اوست.